جوان آنلاین: ناصرفیض، شاعر، مترجم، نویسنده و طنزپرداز از یک خانواده روحانی در شهر قم است. وی که دارای نشان درجه یک هنری است در دومین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش اجتماعی برگزیده شده است. اثر او با عنوان «فیضبوک» در بخش شعر توانست جایزه کتاب فصل را کسب کند. تاکنون از وی آثاری مانند «گزیده ادبیات معاصر ایران»، «دستهایم را برای تو میآورم»، «گزیده شعر معاصر ایران»، «گناه اول» و مجموعههای شعر طنز «املت دستهدار» و «نزدیک تهِ خیار» منتشر شده است. گفتوگوی ما را با ایشان میخوانید.
به عنوان یک نویسنده و شاعر بفرمایید اقتباس از رمان برای ساخت فیلم همان جذابیت و کشش داستان را دارد؟
بگذارید خاطرهای بگویم، بچه بودم کتاب «پاپیون» نوشته هانری شاریر را که ترجمه خوبی هم داشت از کتابخانه کودک تهیه کردم و خواندم، تجربه جالبی بود، خیلی از موضوع و روند داستانش که کشش زیادی داشت لذت بردم و آن را دوست داشتم. روزی کاملاً تصادفی وقتی یکی از روزنامهها را مرور میکردم، تبلیغ فیلم «پاپیون» را دیدم که در سینماهای سراسر کشور اکران میشد. در سن ۱۵ سالگی برای آنکه حتی از محله خودمان بخواهیم دور بشویم، باید از پدر ومادرمان اجازه میگرفتیم. هنوز یادم نرفته با مشکلات فراوان با خانه داییام هماهنگ کردم که اگر دنبال من گشتند، آنها هرطور که میدانند سروته قضیه را هم بیاورند و توانستم صبح زود بدون اینکه پدرم خبردار شود، راهی تهران بشوم. تعدادی از سینماها به شکل زنجیرهای همزمان یک فیلم را نشان میدادند. در محله امیریه نزدیک جوادیه سینمایی بود به اسم سینما فلور که یکی از همان سینماهای زنجیرهای بود «پاپیون» را اکران کرده بود. رفتم بلیت خریدم و فیلم را در سینما فلور با چه شرایط خاصی دیدم (هم دلهره اینکه نکند پدرم متوجه کار من بشود، هم حس و حال روبهرو شدن با فضای متفاوت شهر تهران و حال و هوای داخل سینما)، وقتی فیلم تمام شد، حس کردم لذتی که از خواندن داستان برده بودم در فیلم نبود با اینکه از فیلم خوشم آمده بود، فیلم خوشساخت و خوبی بود، اما در مقایسه کتاب، فیلم آن فاصله زیادی داشت. من برای همه شخصیتها، مکانها و زندان تصور دیگری در ذهنم داشتم که در اثر سینمایی نه تنها با تصورات من شباهت نداشت، بلکه چیز دیگری میدیدم. اقتباس از رمان میتواند تکمیلکننده باشند ولی به نظرم داستان جذابتر است، چون در مواردی فیلم میتواند به داستان لطمه بزند.
به نظرتان کدام فیلمهای اقتباسی شبیه کتابهای خودشان بودهاند؟
هیچ کتابی اگر فیلمی از آن ساخته شود و در دسترس باشد، به آن معنا باهم شباهت ندارند، چون دنیای فیلم با کتاب فرق دارد. مثلاً وقتی فیلم «بینوایان» ساخته شد و بعدها تئاتر آن هم به نمایش درآمد، به نظر من داستانش در قالب فیلم متناسبتر از نمایش بود و بدون تردید به یکی از این دو قالب بیشتر میخورد. مثلاً، لطیفهای که به نثر گفته میشود و بارها آن را شنیدهایم لزومی ندارد من شاعر طنزپرداز آن را موزون کنم، چون شعر وقتی سروده میشود، ویژگیها و عناصر خاص خود را دارد و هیچ ارتباطی با ساختار نثر در لطیفه ندارد، به همین دلیل تقریباً ضعیفترین شعرهای طنز شعرهایی هستند که قبلاً لطیفهاش را شنیدهایم، حالا فقط به صورت موزون و منظوم درآمده و اتفاق خاصی هم برای آن نیفتاده است. هرچیزی ساختار متناسب با خودش را دارد. توصیفی که به قلم میشود نوشت با توصیف تصویر، زمین تا آسمان فرق دارد، در فیلم با یک برش و تدوین خاص میشود زمان را به اندازه یک قرن جلو برد یا به گذشته برگشت، اما در کتاب نویسنده باید با کلمات زمان را نشان بدهد و حس آن را به مخاطب القا کند، بنابراین اقتباس از کتاب برای ساختن فیلم لزوماً و قاطعانه موفق نخواهد بود. اتفاقات در کتاب با کلمات منتقل میشوند و کلاً ماجرا چیز دیگری است هر کدام زیباییهای خودش را دارد برای همین ممکن است فیلم یک جاها نوشته را تکمیل کند و جای دیگر به آن لطمه بزند.
برخی مواقع دیده میشود که کتابهای سنگین تاریخ ادبیات را برای مخاطبان حال حاضر ساده و روان کردهاند، نظرتان چیست؟
کار بسیار اشتباهی است؛ هم باعث تنزل جایگاه ادبیات میشود، هم به کتاب به عنوان یک اثر ادبی لطمه میخورد. از طرفی هم، فردی که آن اثر را دنبال میکند با اصل اثر به شکل ناقص آشنا میشود. تاریخ بیهقی را باید با همان ساختار اصلی بخوانیم تا از نثرش لذت ببریم و ساختار خاص نثر و معنایش را درک کنیم و بفهمیم، با هیچ بهانه و انگیزهای نمیتوان در اصل یک اثر دست برد و آن را از شکل و شمایل هنرمندانهاش انداخت. ساده و روان کردن اثر ممکن است در فهم عمومی و اجمالی آن کمکی بکند، اما با این کار ساختار واقعی و هنری اثر معرفی نشده است. در بازار نشر، کتاب حافظ با معنی وجود دارد، این هم درست نیست. ارزش سعدی و حافظ به همان شعر و ساختار و مهندسی خاص در کلمات و تعابیر خودشان است و دست بردن در آنها کمک خاصی به شعر نمیکند. این بزرگان اگر بنا بود فقط با معنای شعرشان با مخاطبانشان ارتباط برقرار کنند، نیازی به سرودن شعر نبود و، چون شاعران اغلب نویسندگان توانایی هم بودند، میتوانستند متنی زیبا به نثر بنویسند. آنان شعر گفتهاند که ما هم خود شعر بخوانیم و از شکل کلی آن لذت ببریم و هنرنمایی شاعر را در رفتار با کلمات تماشا کنیم.
درباره ترجمه آثار هم همین گونه است؟
بله، بدون تردید. مترجمهای فراوانی داریم، لازم است سراغ آثاری برویم که مترجم اهل فن و توانا آن را ترجمه کرده است، مثلاً تا زمانی که محمد قاضی کتابی را ترجمه کرده است، نباید سراغ اثر مترجمی ناشناس برویم و مرتب آزمون و خطا داشته باشیم. محمد قاضی کتابها را به زیباترین شکل ترجمه کرده است، آثار این مترجم یکی از شیواترین نثرهای ترجمه شده معاصر است. کتاب «شازده کوچولو» نیز از کارهای او است. خواندن ترجمههای بد و پراکنده کمکم خواننده را از کتاب زده میکند و هرگز او را به عنوان خواننده جدی آثار درخشان و قابل قبول نخواهند شناخت. خواننده کتاب لازم است با نویسندهها و مترجمهای خوب آشنا باشد تا کمکم خودش اهل فن و تشخیص شود و هر کتابی را نخواند.