کد خبر: 1301681
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
بهمن متین‌پور*

در روزگاری که مطالعات بینارشته‌ای در حوزه‌های عصب‌پژوهی، روان‌شناسی شناختی و فلسفه ذهن نشان داده‌اند که ذهن و فرهنگ رابطه‌ای پیچیده و تعاملی با بدن دارند، شاهدیم که برخی اظهار‌نظرها، از جمله سخنان اخیر محسن رنانی، با نگاهی ساده‌انگارانه و بازگشت به بیولوژی‌گرایی تقلیل‌گرا، تفاوت‌های فرهنگی را به ضخامت فیزیکی قشر مغز نسبت می‌دهند. 

رنانی ادعا کرده‌است ضخامت کمتر کورتکس مغز در ایرانیان و آسیایی‌ها - به سبب عواملی مانند چندهمسری و ازدواج‌های فامیلی‌- علت عقب‌ماندگی فرهنگی این جوامع نسبت به اروپا است. این یادداشت درصدد است تا با تکیه بر نظریه ذهن بدنمند (Embodied Mind) و دانش معاصر در حوزه علوم اعصاب و فلسفه ذهن نشان دهد: ضخامت فیزیکی کورتکس مغز حتی اگر میان ایرانی‌ها و اروپایی‌ها مقایسه شده‌بود، اساساً نمی‌توانست شاخص قابل‌اعتمادی برای سنجش توانایی‌های عقلانی باشد. ادراک، عقلانیت و رشد فرهنگی از تعامل پویای مغز، بدن و فرهنگ حاصل می‌شود، تقلیل این تعامل پیچیده به یک متغیر آناتومیکی، نوعی نژادگرایی علمی‌نما و معرفت‌گریز است. 

ذهن بدنمند

نظریه ذهن بدنمند که طی دهه‌های اخیر توسط فیلسوفانی، چون مرلوپونتی، مارک جانسون، جورج لیکاف، اندی کلارک، فرانسیسکو وارلا و آنتونیو داماسیو توسعه یافته، دیدگاهی ارائه می‌دهد که در آن ذهن نه محصول صرف مغز، بلکه حاصل تعاملات زنده مغز، بدن و محیط است. در این دیدگاه شناخت، تنها در مغز رخ نمی‌دهد، بلکه از نحوه حضور بدنمند در جهان شکل می‌گیرد. معنا و ادراک، پدیده‌هایی صرفاً نورونی نیستند، بلکه پدیدار‌هایی هستند که در نتیجه درگیری بدنمند با محیط اجتماعی و فرهنگی پدید می‌آیند. 

بنابراین، رشد عقلانی یا توانایی فرهنگی یک جامعه را نمی‌توان با بررسی ضخامت فیزیکی یک لایه خاص از مغز در افراد آن جامعه تبیین کرد. تغییرات فکری، پیشرفت‌های علمی، یا شکوفایی‌های فرهنگی، پیامد‌هایی هستند که ریشه در تاریخ زیسته، ساختار‌های اجتماعی، شیوه‌های آموزشی و نحوه تجربه بدن در جهان دارند. 

فیزیولوژی عملکردی مغز، نه ضخامت آن، در مرکز تجربه قرار دارد

برخلاف تصور رنانی، ضخامت کورتکس مغز تنها یک داده آناتومیکی خام است و نمی‌تواند نماینده کیفیت ذهن یا ظرفیت عقلانی باشد. در دانش عصب‌شناسی معاصر، «شبکه‌های کارکردی مغز» که بر اساس ارتباط میان مناطق مختلف مغز و همچنین اتصال مغز به بدن عمل می‌کنند، عامل اصلی عملکرد‌های شناختی و احساسی محسوب می‌شوند. مثلاً در نظریه‌های جدیدی مانند Predictive Coding یا Embodied Predictive Processing، مغز به عنوان نهادی پویا مطرح می‌شود که با استفاده از سیگنال‌های درون‌بدنی (interoception) و برون‌بدنی، مدام در حال پیش‌بینی وضعیت‌های آینده بدن در جهان است. فعالیت مغز، و نه صرفاً ساختار آن، اهمیت دارد. این فعالیت نیز همواره در بستر فرهنگ و تجربه زیسته شکل می‌گیرد. بنابراین، آنچه انسان را به تجربه عقلانی و تأمل فرهنگی قادر می‌کند، تنظیم پویا و چندسطحی مغز با بدن در متن فرهنگی خاص است، نه ضخامت قشر مغز او. 

فرهنگ بدن را می‌سازد: تجربه اروپایی و تجربه شرقی

رنانی در استدلال خود مسیر را وارونه طی می‌کند. او می‌پندارد تفاوت در ضخامت مغز علت تفاوت در فرهنگ است، حال آنکه در چارچوب فلسفه بدنمندی و علوم اعصاب فرهنگی، دقیقاً برعکس است: فرهنگ، شیوه تجربه بدن و مغز را شکل می‌دهد. 

مثلاً پس از عصر روشنگری در اروپا، انسان اروپایی با تجربه رهاشدگی از ساختار‌های سنتی، نیازمند درک دقیق‌تر جهان برای پاسخ به نیاز‌های معنوی و مادی خود شد. این ضرورت، سبک خاصی از بودن در جهان را ایجاد کرد که مبتنی بر مشاهده، کنترل و تحلیلی‌شدن ادراک بود. چنین شیوه‌ای می‌تواند اتصالات درون‌بدنی و نحوه فعالیت مغز را دگرگون کند، اما این تحول نه حاصل ضخامت کورتکس، بلکه حاصل تحولات فرهنگی، سیاسی و تاریخی است که در طول قرون شکل گرفته است. 

فکت‌سازی بدون فکت: فقدان شاهد تجربی در گفتار رنانی

از منظر روش علمی، اظهارات آقای رنانی نه تنها بی‌پشتوانه هستند، بلکه حاوی مغالطه پوزیتیویستی نیز می‌باشند: او یک فرض بی‌دلیل (ضخامت کمتر کورتکس) را به مثابه یک فکت (واقعیت تجربی) بیان کرده‌است. تا‌کنون هیچ پژوهش جامع، دقیق و مورد تأیید علمی وجود ندارد که نشان دهد میانگین ضخامت کورتکس در ایرانیان و اروپاییان تفاوت معناداری دارد. حتی اگر چنین تفاوتی وجود داشت، باز هم نمی‌توانست به‌طور مستقیم به عملکرد عقلانی یا فرهنگی تعمیم داده شود، چراکه همانطور که اشاره شد، ساختار تنها بخشی از ماجراست؛ کارکرد، تجربه و زمینه فرهنگی اهمیت بسیار بیشتری دارند. 

نتیجه‌گیری: چرا این سخنان خطرناکند؟

چنین اظهاراتی از سوی یک استاد دانشگاه، آن هم در فضای عمومی، نه‌تنها از نظر علمی فاقد اعتبار است، بلکه می‌تواند نوعی نژادگرایی پنهان‌شده در زبان علم‌نما به حساب آید. تحقیر فرهنگی یک ملت، آن هم با تکیه بر فرضیات زیستی بی‌پایه، هم شأن انسانی و هم شأن علمی را خدشه‌دار می‌کند. دانش معاصر، به‌ویژه نظریه‌های بدنمند ذهن، به ما نشان می‌دهد که ذهن نه در مغز محبوس است، نه به ضخامت یک لایه خاص تقلیل‌پذیر است. ذهن از طریق بدن، در فرهنگ، در تجربه زیسته و در ارتباط با جهان شکل می‌گیرد؛ و تفاوت‌های فرهنگی را باید در تاریخ، ساختار‌های اجتماعی و شیوه‌های بودن جست‌و‌جو کرد، نه در ضخامت قشر مغز. 

* دکترای روانشناسی بالینی

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار