جوان آنلاین: سیدمیثم میرتاجالدینی در توییتی نوشت: بر زندگی همواره «استعاره»های زیادی حاکم است. برخی معتقدند یکی از مهمترین استعارهها، استعاره راه است، یعنی زندگی به راه رفتن تشبیه میشود که مبدأ، مقصد، مسیر و روش پیمودن دارد. هم در ادبیات قرآن با تعابیری مانند «صراط المستقیم» یا «سواءالسبیل» مواجه هستیم هم در زبان فیلسوفان تاریخ و هم در بیان شاعران. آنجا که عطار میگوید: «گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده سرنگون باید رفت/ تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که، چون باید رفت!» در استعاره راه، زندگی از جایی شروع میشود و به جایی ختم. این غیر از زندهبودن است که با تولد آغاز و با مرگ انجام مییابد. پس باید پرسید: آن لحظهای که ما زندگی را شروع میکنیم، کجاست؟ برای فهم نقطهی آغاز باید «هجرت» را بشناسیم. اگر «بعثت» ولادت است و شکافتن پوسته روزمرگی و اگر رهیدن است از پیله عادت؛ هجرت سرآغاز پریدن است. اینجاست که زمان به مکان الصاق میشود و «لحظه» با «نقطه» در میآمیزد. هجرت رسول میشود رفتن از مکه به مدینه، ولی در واقع رفتن از بادیه «من» به مدنیت «ما.» جاریترین استعاره در اربعین، همین استعاره راه است. تبلور یافته در کلماتی مانند: طریق، مشایه و... ما از مکان شروع میکنیم و در مکان حرکت میکنیم، ولی در حال هجرتیم از یک «خود» به «خودی» دیگر. رهیدن از پیله فردیت و پریدن در هوای جمعیت. خودی که مرزهایش به حدود جسم منحصر نیست و چنان وسیع میشود که «همه حاضران»، «من» میشوند و در من جای میگیرند و «نفس» میشود «انفسنا.» اینجاست که زندگی شروع میشود. برای یک نفر از عمودها و شمارههایش. برای یک نفر هم در حوالی کربلا و.... «ما» کجا شروع میشویم؟ زندگی ما در کدام نقطه افتتاح میشود؟ طی طریق استعاره است. عمود پیمودن یک تشبیه. راه رفتنها و پیادهرفتنها یافتن یک آمادگی. اصل ماجرا «هجرت» است. هجرتی از «من» به «ما»، اما «چگونه بپیماییم؟ به چه شکل و با چه روش؟» مسئله این است.