مرکز اسناد انقلاب اسلامی در عداد کتابهای پالتویی خویش برای نوجوانان، اثری در بازنمایی حیات شهید ادواردو (مهدی) آنیلی دارد. این پژوهش از سوی مصطفی غفاریساروی و با اتکای به اسناد برجای مانده از حیات سوژه، به رشته تحریر درآمده است. تارنمای ناشر در اشارتی کوتاه، این تحقیق را به ترتیب پی آمده معرفی کرده است:
«روز ۲۴ آبان ۱۳۷۹ (برابر با ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰)، ادواردو (مهدی) آنیلی که تشرف او به اسلام شیعی و علاقهاش به انقلاب اسلامی ایران در رسانههای جهانی و محافل سیاسی خبرساز شده بود، به شهادت رسید. ادواردو فرزند سرمایهدار بزرگ ایتالیایی بود که مالکیت مجموعه فیات، باشگاه یوونتوس، روزنامههای لاستامپا و کوریره دلاسرا، تنها گوشهای از داراییهای این خاندان محسوب میشد. علاوه بر نحوه درگذشت رازآلود ادواردو، سؤالات بسیاری درباره چگونگی تشرف او به تشیع، ارتباط او با انقلاب اسلامی و دیدگاههای سیاسی وی وجود دارد. کتاب هدیه مسیح که از سوی مؤسسه فرهنگی- هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و روانه بازار نشر شده است، میکوشد با بیانی ساده و روان به این پرسشها پاسخ دهد. زندگی آموزنده و در عین حال افشاکننده ادواردو آنیلی، موجب میشود مطالعه این کتاب برای علاقهمندان جذاب باشد. نحوه اسلام آوردن ادواردو، واکنشهای اطرافیان به این موضوع، فشارهای مختلف به ادواردو برای ترک اسلام، ارتباط او با انقلاب اسلامی، شهادت وی و بازتابهای این شهادت از جمله محورهای کتاب است. در بخشی از کتاب میخوانیم: هفتم فروردین ۱۳۶۰، آنها که توانسته بودند خود را به صفوف اول نماز جمعه برسانند، جوان لاغراندام و بلند قدی را در میان خود میدیدند که با نگاههای جستوجوگرش، هر چیزی را با اشتیاق میکاوید و با دقت به سخنان آیتالله خامنهای امام جمعه وقت تهران که از سوی مترجمی برایش بازگو میشد، گوش میسپرد. موقع نماز، از همیشه آرامتر بود. بعد از نماز، مهر را برداشت و بوسید و بر پیشانی خود گذاشت و بعد دست در دست برادران ایمانیاش، دعای وحدت را خواند. شادمانی و سروری وصفناپذیر در اعماق وجودش احساس میکرد...».
«هدیه مسیح» در بخشی از خود، در باب نگاه ادواردو آنیلی به مسائل جهان اسلام، به نکات جالبی اشارت برده است. مؤلف با اشاره به حساسیتهای وی در این باره مینویسد: «او به قدری نسبت به مسائل جهان اسلام حساس شده بود که وقتی می دید مسلمانان در فلسطین آن طور به خاک و خون کشیده می شوند، از خود می پرسید: تکلیف من چیست؟! نمیتوانم همین طور بنشینم و نگاه کنم!... برای همین مرتب با مقامات عالی کشورش تماس می گرفت و سعی می کرد هر کاری که از دستش برمی آید، انجام دهد. گاهی برخی از دوستانش به او یادآوری می کردند که اینگونه تماسها خطرناکند و ممکن است کینهتوزی بیشتر دشمنان را نسبت به او برانگیزند و موجب دردسر شوند، اما او که همه تلاشهای خانوادهاش را برای کارشکنی و اخلال در برنامهها و تغییر اندیشه و رفتارش تحمل کرده بود، نمیتوانست بیتفاوت بماند، گرچه می دانست این رفتارش باعث تشدید برخورد میان او و بدخواهانش خواهد شد. این مقاومت و سرسختی در آرمان، اهداف و روشها، هیچ گاه ذرهای از لطافت معنوی و اخلاق خوبش نمیکاست، بلکه نورانیت بیشتری به آن چهره معصوم داده بود...».