به بهانه هفته دفاع مقدس به عنوان یک مدرس کوچک از جامعه دانشگاهی چند خطی نوشتم از تجربه روزهایی که کنار این مادر و پدر بودم. روزهایی که برایم درس بود و از هر دکترایی ارزشمندتر است.
نزدیک غروب آفتاب، مادرش میآمد کنار حوض خانه، وضو میگرفت و میرفت روی پلههای حیاط خانه جایی که غروب خورشید دیده میشد مینشست تا اذان بگویند، چشمهایش منتظر بود. من آن روزها جوانتر از آن بودم که بتوانم رابطه مهر و محبت مادر و پسری را درک کنم.
حسین را تازه داماد کرده بود، همسر شهید حسین ریوندی را خوب میشناختم حالا دیگر زنی جا افتاده شده بود و دختربچهای که از حسین به جا مانده بود، آن روزها فاطمه دختر شهید مدرسه میرفت، دختربچهای که هرگز پدرش را ندیده بود. قصه آدمهای درگیر جنگ قصه عجیبی است. هر کدام دردی خاص دارد.
آن روز رفتم کنار مادر نشستم و از حسین پرسیدم. با لهجه خاص سبزواری خود گفت: حسینکام (پسر کوچکم) خیلی مودب و مهربان بود، اهل نماز و روزه، تازه داماد بود، رفت که بیاید، اما هرگز برنگشت، پیکرش هم نیامد.
شنیده بودم پسرش در جزیره مجنون و در عملیات خیبر مفقود شده است و از او یک دوربین بیشتر پیدا نشده بود، پیرزن حتی نمیدانست جزیره مجنون کجاست و بیخبر از حکایتهای غریب و تلخ مجنون و...
پیرزنی محکم و قوی، اما با چشمهایی که غم انتظار سراسرش را پوشانده بود. از اهالی روستا شنیده بودم سالها پشت جبهه نان میپخته و پای ثابت همه کمکها بوده، اما حالا دیگر نه جنگ بود و نه جبههای، او مانده بود و خاطرات پسرها. هفته دفاع مقدس خانه را آب و جارو میکرد. میگفت همرزمهای پسرم میآیند، گاهی از بنیاد میآیند و دلخوش بود به همین محبتهای گاهگاه.
خدا به من توفیق داد یک سال پایانی عمر این مادر در ۸۳ سالگی و همسرشان در ۹۳ سالگی در خدمتشان بودم. همیشه این مادر دستش را روی سرم میگذاشت و با همان لهجه شیرین خراسانیاش میگفت: عریس جان الهی دستت رو ور خاک میزنی زر بدر روه... (عروس در گویش سبزواری عریس گفته میشود) و پدر شهید میگفت: پدر جان اجرش را خواهی دید و من از دعای این پدر و مادر شهید به موفقیتهای مادی و معنوی زیادی رسیدم.
بزرگی از اساتیدم بعد از فوت این مادر و پدر شهید به من گفت: خوش به حالت، پدر و مادر شهید اولیا خدا هستند و خداوند توفیق خدمت به اولیا خودش را نصیب هر کسی نمیکند.
به بهانه هفته دفاع مقدس به عنوان یک مدرس کوچک از جامعه دانشگاهی چند خطی نوشتم از تجربه روزهایی که کنار این مادر و پدر بودم. روزهایی که برایم درس بود و از هر دکترایی ارزشمندتر است.
نوشتم برای مردم و مسئولان که بدانند دامن این خانوادههای دلشکسته سفره استجابت دعاست، از این عزیزان غافل نشویم. من هر وقت گره به کارم میافتد نذر پدر و مادر شهدا میکنم. به دیدارشان بروید دستشان را بگیرید روی سرتان بگذارید و از آنها بخواهید دعایتان کنند و اگر در قید حیات نیستند به تلاوت قرآنی و یا خیراتی یادشان کنید.
به مناسبت هفته دفاع مقدس و به یاد شهید حسین ریوندی و پدر و مادر مرحومشان، شادی ارواح طیبه شهدا و پدر و مادرهای مرحومشان صلواتی هدیه کنیم.
طاهره فهیمینجم/ عضو هیئت علمی گروه معارف دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی