کد خبر: 1158905
تاریخ انتشار: ۰۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۵:۴۵
به بهانه سفر فرزند شاه مخلوع به فلسطین اشغالی
در روز‌های اخیر که رژیم غاصب صهیونیستی با سرعت هر چه بیشتر، به لحظه نابودی خود نزدیک می‏شود، یادآوری حقارت دیکتاتورزاده پهلوی در پناه جستن به این حکومتِ لب پرتگاه، برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و تداعی ضرب المثل «کوری عصاکش کوری دگر شود»، خالی از لطف نیست
الهام دانایی سرشت

در روز‌های اخیر که رژیم غاصب صهیونیستی با سرعت هر چه بیشتر، به لحظه نابودی خود نزدیک می‏شود، یادآوری حقارت دیکتاتورزاده پهلوی در پناه جستن به این حکومتِ لب پرتگاه، برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و تداعی ضرب المثل «کوری عصاکش کوری دگر شود»، خالی از لطف نیست. حقارتی که در این خاندان سابقه طولانی دارد، چه هنگامی که پدر بزرگ را یک ژنرال انگلیسی به قدرت می‌رساند و پدر به مدد یک جاسوس امریکایی دوباره بر مسند حکومت می‌نشیند، چرا نوه با خیال پادشاهی نباید به دریوزگی نخست وزیر اسرائیل برود؟ در این مجال بازخوانی خواهیم داشت، از سیر عملکرد رضا پهلوی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقمندان را مفید و مقبول‌آید.

وقتی فرزند شاه مخلوع، به راه پدر و پدربزرگ خویش می‌رود
پس از فروریختن اقتدار پوشالی پهلوی دوم و پیروزی انقلاب اسلامی، فرزند شاه مخلوع در تمامی سالیان اعلام سلطنت، بدون عبرت گرفتن از سرنوشت پدر و پدربزرگ خویش و در تداوم راه وابستگی، همواره در تقلا برای بازگشت به قدرت (به‌رغم ناتوانی و ایضاً میل باطنی)، به گونه‌ای ترحم برانگیز و همچنین تحقیرآمیز، در تلاشِ بی‌فرجام بوده است. وی به مثابه یک دلقک کم هوش و بی‌استعداد، دائماً به ریسمان این و آن آویخته است. احمدعلی مسعود انصاری ـ پسر خاله فرح و رئیس دفتر رضا پهلوی که بعد‌ها با او به اختلاف برخوردـ در کتاب خاطراتش به خوبی زیست سیاسی نامبرده را ترسیم می‌کند: «از مرگ شاه نزدیک به یک سال گذشته بود که رضا به من تلفن کرد و طی صحبتی گفت: احمد بیا و مرا از اینجا نجات بده! با آن که اعلام سلطنت کرده بود، اما او داخلِ بازی نبود. مادرش به او به دیده یک بچه می‌نگریست و دیگران او را نوجوانی می‌دانستند که تا استقلال راهی دراز در پیش دارد. اما مشکل در آن بود که نه وی دارای آن چنان شخصیت مستقل و نیرومندی بود که بتواند رهبری را به دست بگیرد و خود را از زیر سلطه مادر به در آورد و نه کسی را داشت که بتواند در برابر مادر و یارانش ایستاده و او را از آن محیط بیرون آورد... گفت: قصد دارد از مصر بیرون برود و فعالیت‌های سیاسی مستقل خود را در مراکش آغاز کند و بدین منظور از طریق ملک حسن پادشاه مراکش، با ملک خالد و یارانش تماس گرفته و به بهانه حج، با معینیان و امیر متقی و دکتر وکیل و اصلان افشار، به دیدار مقامات سعودی رفته است وی افزود که سعودی‌ها ۲ میلیون دلار نقد به او داده‌اند و وعده کرده‌اند که ۵ میلیون دلار دیگر هم به زودی از طریق ملک حسن به او خواهند داد. همچنین گفت: قول پرداخت ۱۵ میلیون دلار هم، در مرحله سوم به او داده شده است. وقتی رضا اسم همراهانش را در سفر عربستان گفت که از قدیمی‌های وزارت خارجه بودند، دانستم که آن‌ها را همراه برده تا سعودی‌ها جدی‌اش بگیرند و او را جوانی بدون پشتوانه حمایتی رجال قدیم ندانند.» (۱)
انصاری همچنین در خاطرات خویش ادامه می‌دهد: «از آغاز سال ۱۹۸۴، سازمان سیا بودجه مخصوصی برای فعالیت‌های سیاسی رضا پهلوی تخصیص داد. علاوه بر کمک اختصاصی سیا، مبلغ ۳/۱ میلیون دلار هم اشرف برای فعالیت‌های سیاسی در اختیار آنان گذاشت....» (۲)
با این همه این به اصطلاح شاهزاده، بیشتر به فکر گذران زندگی شخصی‌اش بود تا فعالیت جدی سیاسی، چه اینکه او اساساً اهل سیاست نبود، همانگونه که انصاری آورده است: «رضا به کمک کاظمیان، در دانشگاه u. s. c لس آنجلس، در رشته سیاسی نام نویسی کرد و آهی و کاظمیان در تهیه تکالیف به او یاری می‌کردند....» (۳)

واگذاردن غصه و نگرانی سیاست به دیگران
گفتیم که فرزند شاه مخلوع، به سیاست گرایشی نداشت، امری که اطرافیان وی از جمله مسعود انصاری، بدان شهادت داده‌اند: «او بیشترین غصه و نگرانی سیاست را به دیگران واگذاشته، با ثروت فراوانی که از پدر به ارث برده بود، در دنیای شیرین خود به سر می‌برد و از زندگی نهایت لذت را می‌برد و ایام خوشی را در گشت وگذار می‌گذرانید... درست است که رضا حکومت را می‌خواست، اما از هر مبارزه عملی و حضور در میدان جنگ هراس داشت. هر بار که طرحی به مرحله جدی و لزوم دخالت مستقیم او و گرفتن رهبری جنگی آن می‌رسید، واپس می‌زد... [به طور مثال]با حمایت جان کنلی و جمعی از مقامات نظامی امریکا، طرحی با عنوان کیش تهیه شد. بر طبق طرح قرار بود که با حمایت نیرو‌های امریکا در منطقه، رضا غافلگیرانه در جزیره کیش پیاده شود و به جمهوری اسلامی اعلام جنگ کند. البته نیرو‌های هوایی عربستان سعودی و ناوگان امریکا در منطقه نیز از او پشتیبانی کنند. پیش‌بینی می‌شد که اگر او چند روز به این ترتیب در مقابل نیرو‌های جمهوری اسلامی تاب بیاورد، ارتشیان و نفرات بسیاری از نیرو‌های سه گانه که یا از جمهوری اسلامی و به ویژه تسلط پاسداران و بسیجی‌ها ناراحتند یا همان گونه که تصور می‌شد بر طبق علاقه دیرینه خود در دل به شاه ایران وفادار مانده‌اند، به او خواهند پیوست. بدین ترتیب جزیره کیش، پایگاه حکومت می‌شود. با این نیرو از آنجا به سوی تهران و تسخیر حکومت، حرکت خواهد شد. این طرح با ژنرال والترز سفیر وقت امریکا در سازمان ملل، در میان گذاشته شد. بعد هم طرح مذکور از سوی مقامات پنتاگون بررسی گردید و قرار شد جزئیات عملیات، امکانات اجرا، مقدار نیروی لازم و ... مورد مطالعه قرار گیرد. اما جالب آن است که پس از آنکه مراحل تصویب و برنامه‌ریزی اولیه طرح تمام شد و برای نخستین بار آن را با رضا در میان گذاشتند، وی بی‌آنکه در مورد طرح و جزئیات و اهدافش بپرسد، اولین سؤالی که مطرح کرد این بود که: خب برای فرار چه فکری کرده‌اید؟ و اگر موفق نشدیم، چگونه می‌توانیم از آنجا فرار کنیم؟ به او گفتند: قربان شما قرار است به ایران بروید و کشورتان را بگیرید، آن وقت از همین حالا به فکر فرار و نجات جان خودتان هستید؟!... بدین ترتیب بار دیگر طرحی دیگر قبل از اجرا، در مراحل اولیه خود عقیم ماند....» (۴) انصاری در استناد به این سنخ خاطرات خویش، نتیجه می‌گیرد: «همین ویژگی رها کردن اندیشه عمل و صرفاً خیال باز گرفتن حکومت، سبب شده بود که رضا هر روز از افراد علاقه‌مند به فعالیت نظامی و طرح‌های جنگی، بیشتر فاصله بگیرد و به تبلیغ و سخنرانی و دادن اعلامیه و به قول معروف فعالیت سیاسی، بیشتر روی کند... البته که همان مطالب هم حرف‌هایی بود که مشاوران وی بالاخص آهی می‌گفتند و او مثل شعری که حفظ کرده باشد، در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش بازگو می‌کرد....» (۵)
البته بنابر روایت‌های تاریخی، محمدرضا پهلوی نیز این خصوصیت را داشته است، لذا طبیعی است که فرزند آن پدر، به ویژه که نازپرورده و حکومت نکرده هم باشد و با مشکلی نیز مواجه نشده باشد، در مواجهه با خطر چنین عکس‌العملی را بروز دهد؛ لذا ضعف و بی‌عملی سیاسی رضا پهلوی و سرسری گرفتن امور سیاسی، سبب شده بود که کم‌کم نه تنها سازمان سیا و مقامات کشور‌های اروپایی، او و فعالیت‌هایش را چندان جدی نگیرند، بلکه سعودی‌ها و اعراب هم حاضر به سرمایه‌گذاری در این زمینه نباشند. بنابراین وی از افراد خانواده از جمله مادر و خواهرانش فرحناز و لیلا، برای به اصطلاح مبارزه سیاسی پول می‌گرفت! (۶) امریکایی‌ها هم در کلام و عمل، جدی نگرفتن او را بیان کرده و نشان داده بودند: «در سفری که رضا در سال ۱۹۸۳ به امریکا داشت، آقای مرین اسموک - که از افراد بسیار با نفوذ امریکا و سازمان سیا بود- مهمانی ترتیب داد که در آن چند تن از وزرای امریکا و ویلیام کیسی رئیس سازمان سیا و شخصیت‌هایی چون: مایکل دیور مشاور کاخ سفید و دیک هلمز رئیس سابق سیا و سفیر پیشین امریکا در ایران دعوت شده بودند. به هرحال این آشنایی و دوستی، مقدمه ریختن طرحی برای سقوط دولت جمهوری اسلامی شد. مدتی بعد رضا برایم تعریف کرد که طرح جدی شده و مأمورینی برای بررسی شیوه کار و نحوه اجرای آن در کشور‌های اروپایی و کشور‌های هم جوار ایران و حتی در خود ایران، تعیین و مشغول کار شده‌اند. اما پس از مدتی مسئول طرح ابراز داشت که ادامه کار فایده‌ای ندارد و این جوان اهل این کار‌ها نیست و علاقه‌ای هم به بازگشت به ایران ندارد و تلاش‌ها وقت تلف کردن است. بدین ترتیب از اجرای طرح منصرف شدند... امریکایی‌ها، چون رضا و مجموعه سلطنت طلب‌ها را برای براندازی جمهوری اسلامی مناسب نمی‌دانستند، بیشتر نیروی آنان را برای گردآوری خبر و اطلاعات و ایجاد سرو صدای تبلیغاتی می‌خواستند، تا از ضربه‌های به قول خود تروریستی جمهوری اسلامی، تا حد ممکن مصون بمانند....» (۷) پس از مدتی نیز «ماجرای ایران گیت هم بر ملا شد و اطلاعات افشا شده، ضربه سختی بر روحیه رضا وارد آورد. او کم‌کم متوجه شد که بر عکس آنچه می‌اندیشیده، از نقطه نظر امریکایی‌ها بازیگر اصلی نمایشنامه سقوط جمهوری اسلامی نیست و در این بازی شطرنجی که امریکا با ایران می‌کند، رضا را، چون پدرش در جریان ۲۸ مرداد وزیر این شطرنج نمی‌دانند، حداکثر نقش اسبی دارد و رخی، اگر نه پیاده‌ای در کارزار....» (۸)

ترامپ و چرخش قطب‌نمای براندازی از منافقین به سلطنت‌طلبان
به هرروی شهوت قدرت و سرمستی رضا پهلوی از تصور پادشاهی در ایران و همچنین تلاش برای جلب توجه و بازی در زمین غربی‌ها، باعث شده بود او در این سال‌ها محور حرکتش را به جای طرح و نقشه، مصاحبه و صدور اعلامیه قرار دهد، یعنی سر و صدا و فعالیت سیاسی بدون دردسر و پذیرش خطر، نشستن جلوی دوربین و ژست آزادیخواهی گرفتن یا پشت تریبون رفتن و سخنرانی کردن! در این میان پس از انتخاب ترامپ و چرخش قطب‌نمای براندازی از منافقین به سلطنت‌طلبان، رضا پهلوی و پهلوی چی‏ها جان تازه‌ای گرفتند. ترامپ که تصور کرده بود گروهک تروریستی منافقین نمی‌تواند برگ برنده براندازی در ایران باشد، به چرخش یکباره و حمایت ناگهانی از سلطنت طلبان پرداخت و رسانه‌هایی همچون صدای امریکا و رادیو فردا، درصدد ترسیم چهره «رهبر اپوزیسیون» از رضا پهلوی برآمدند! اما با شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ امریکا، رضاپهلوی که در کنار سایر ترامپیست‌های ایرانی دچار انفعال و سرخوردگی شده بود، مجدداً تلاش نمود هر از چندگاهی در قالب صدور پیام‏ها و کمپین‌سازی‌ها، به حیات سیاسی خویش ادامه دهد و خود را در اذهان زنده نگه دارد.

رسوایی پشت رسوایی، از «پیمان نوین» تا «وکالت می‌دهم»
در این راستا در اواخر دوران دولت ترامپ و با آغاز گمانه زنی‌های شکست وی، رضا پهلوی بساط سیرک جدیدی را با نام «#پیمان_نوین» به راه انداخت. این تلاش مذبوحانه در حالی صورت گرفت که اپوزیسیون خارج نشین، نه تنها نوه و پسر بزرگ‌ترین دیکتاتور‌های تاریخ ایران را شایسته لیدری نمی‌دانستند، بلکه او را عامل تفرقه و بی‌خاصیت می‏پنداشتند. بنابراین به‌‏رغم تلاش ربات‏های سلطنت‌طلب در توییتر و پیج‏های فیک آنان در اینستاگرام جهت ترند شدن هشتگ پیمان نوین، لایو رضا پهلوی (آن هم پس از گذشت یک ساعت از آن) کلاً ۳۳۰۰ نفر بازدید داشت! علاوه بر این انتشار محتوای این لایو و اعلام فراخوان ایران متحد، با کامنت‌هایی مواجهه شد که نشان می‌داد در اذهان عموم، رضا پهلوی شاهزاده‌ای بی‎وجود، بی‌اراده و وابسته همه جانبه به مادرش بوده و نمی‌تواند نقش آفرین اصلی بقایای رژیم پهلوی در فضای رسانه‌ای باشد. این نوع نگاه به وی، پیش از این نیز در اعترافات روح‌الله‌زم نمایان شده بود، آنجا که اذعان داشت: «فراخوان رضا پهلوی را منتشر کردم، یک نفر هم به محل تجمع نیامد!....» (۹)
با این همه و با وجود شکست فراخوان «پیمان نوین» و آشکارشدن پوشالی بودن وجهه ساخته شده برای فرزند شاه مخلوع، بار دیگر پس از چهل ودومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، رضا پهلوی با همراهی فسیل‌های سلطنت طلب و جریان اپوزیسیون، با طمع ماهیگیری از شرایط سخت معیشتی و اقتصادی مردم ایران، اقدام به راه‌اندازی کمپین و فراخوان جدید «نه به جمهوری اسلامی» از روز ۲۱ اسفند ۱۳۹۹ کردند که این بار نیز با شکست مفتضحانه‌تری مواجه شدند. اما رویکرد‌های متوهمانه رضا پهلوی پیرامون براندازی و تلاش‌های وی برای اظهار موجودیت، تمامی نداشت و او با وجود ناکامی و ناتوانی در ساماندهی گروه‌های ضدایرانی و ضد جمهوری اسلامی، بار‌ها با انداختن خود به میان وقایع مختلف کشور (که آخرین مورد جنبش زن، زندگی، آزادی به بهانه مرگ مهسا امینی بود)، سعی در ژست لیدری اپوزیسیون جمهوری اسلامی داشته است. چنانچه در رویابافی پیرامون لیدری خود بر جریانات اپوزیسیون و همچنین شرایط «گذار از جمهوری‌اسلامی»، کارزار «وکالت می‌دهم» را به راه انداخت! با وجود تأکید و اصرار ربع پهلوی بر تشکیل حکومتی دموکراتیک و ضداستبدادی با محوریت آزادی عقاید و... در دوران واهی پسا جمهوری اسلامی و ابراز سهم قائل نشدن برای خود در این معرکه، اما تناقضات رضا پهلوی به عنوان فردی که میراث‎دار تباهی و دیکتاتوری ننگین دوران پهلوی است و کماکان رویای جانشینی پدر و پدربزرگ اجنبی پرستش را در ذهن می‌پروراند، در کنار بی‌وجهگی در میان جریانات اپوزیسیون، سبب استقبال کمرنگ و بی‌رمق از او گشت.

سبک‌سرانه‌ترین اقدام دیکتاتورزاده
رضا پهلوی که در آخرین کمپین خود، با استیصال و به سختی تنها توانسته بود ۳۰۰هزار نفر (با احتساب ربات‌ها) را با خود همراه کند، در آخرین و نابخردانه‌ترین اقدام، در تداوم راه پدر و پدربزرگش در به قدرت رسیدن با مددگیری از بیگانگان، به دریوزگی از اسرائیل روی آورد. وی در یک حرکت انتحاری، در سفری سرتاسر تحقیر با عنوان «نماینده مردم ایران»، به محضر نتانیاهو رسید تا ضمن دست‌بوسی صهیونیست‌ها، تسویه تنخواه نماید! این سفر با تحقیر تمام عیار نامبرده آغاز شد که به اذعان منشه امیر مدیر رادیو فارسی اسرائیل: «رضا پهلوی را از در عادی فرودگاه بیرون آوردند و پروتکل‌های شخصیت‌های بزرگ برای او انجام نشد، برای او فرش قرمز هم پهن نشد. اصولاً وقتی شخصیت بزرگی وارد فرودگاه شود، او را به سالن وی‌آی‌پی منتقل و سپس از دری مجزا منتقل می‌کنند، اما آنچه باعث شگفتی شد این بود که چنین اتفاقاتی روی نداد....».
اما این خفت و زبونی ادامه داشت، چه اینکه تصویری از این سفر منتشر شد که نشان از اوج حقارت رضا پهلوی داشت. تصویری از جلسه مهم و راهبردی‌اش با نتانیاهو در پشت در‌های بسته، با حضور دو عدد سطل آشغالِ ناظر، در مکانی نامعلوم و شبیه به آبدارخانه! این سفر و تصویر، با واکنش طنزآلود کاربران فضای مجازی و رسانه‌ها مواجهه شد، چنانچه در طنزی تلخ و لطیف آمد: «پهلوی پیش از سفرش به اسرائیل اعلام کرده بود، قصد دارد با متخصصان آب اسرائیلی درباره چگونگی مواجهه با بحران منابع آب ایران هم گفتگو کند، شاید برای همین است که لوکیشن برگزاری اولین جلسه این سفر، در جایی شبیه به آبدار‌خانه انتخاب شده است....».
اما ورای همه این واکنش‌ها، در حماقت شاهزاده پهلوی همین بس که علاوه بر وقت نشناسی و محاسبات غلط، آن‌قدر از اتمسفر و فضای مردم ایران فاصله دارد که نمی‌داند مردم ایران با هر سلیقه و گرایش سیاسی از رژیم صهیونیستی منزجر هستند. آن‌قدر از مردم ایران و عزت‌مداری آنان بی‌خبر است که در نمی‌یابد آنچه منجر به واکنش بسیاری از گروه‌های سیاسی و اجتماعی در ایران دهه ۱۳۵۰ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی شد، همین احساس تحقیر ملت ایران در رژیم پهلوی بود. ایرانیان همواره از هر آنکس که هویت و عزت و استقلال آنان را خدشه‌دار کند، رویگردان هستند.
منابع:
۱- پس از سقوط، احمدعلی مسعود انصاری، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، تهران، ۱۳۹۹، ص ص ۲۰۸،
۲-همان، ص ۳۴۸،
۳-همان، ص ۲۴۵،
۴-همان، ۲۹۵ ـ ۲۹۶،
۵-همان، ص ۲۷۸،
۶-همان، ص ۳۰۰،
۷-همان، ص ۲۴۶ ـ ۲۴۷ و ۲۶۸،
۸-همان، ۲۹۷ ـ ۲۹۸،
۹-https://www. mashreghnews. ir/

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار