دور زدن با پرچم انگلیس یک مسئله ریز و حاشیهای است که حتی تبدیل کردن آن به سؤال و بازتولید کردن آن و همچنین سؤال کردن درباره آن خطای فاحش است. ایرانیها اینگونه نیستند؛ با تمام تفاوتهایی که دارند، محال است بخواهند از یک تیم خارجی حمایت کنند. «بعد از سوت پایان بازی بیرون بریزید و برضد تیم ملی شعار دهید» یا «بعد از باخت ایران با پرچم انگلیس و امریکا دور پیروزی بزنید و در خیابانهای شادی کنید.» اینها و صدها مورد دیگر، دستوراتی است که در جریان بازیهای جام جهانی از سوی رسانهها و شبکههای مجازی معاند و بیگانه برضد تیم ملی ایران تبلیغ و تلاش شد به نحوی بین این تیم فوتبال و مردم ایران اختلاف ایجاد شود؛ شیوهای که البته نظرسنجی اخیر اسیپا نشان میدهد به هدف خود نرسیده و فقط حدود ۵ درصد از افراد جامعه که پیگیر مسابقات فوتبال هستند، اعلام کردهاند از پیروزی تیم انگلستان در برابر تیم ایران خوشحال شدهاند. عددی که هر چند ناچیز است، ولی وقتی به سابقه ایرانیان که هویت ملی بخش مهمی از فضای عمومی زندگی آنهاست نگاه میکنیم، موضوع مهمی مینماید. برای بررسی زوایای مختلف این ماجرا به سراغ نادر صادقیان جامعه شناس رفته ایم و در گفت وگوی «جوان» با این استاد دانشگاه به این موضوع پرداختهایم.
دلیل اینکه بخش ناچیزی از جامعه، یعنی حدود ۵درصد از آنهایی که پیگیر مسابقات فوتبال هستند، گفتهاند از پیروزی تیم فوتبال انگلستان در برابر تیم ملی ایران خوشحال شدهاند، چیست؟ این موضوع میتواند چه تبعاتی برای جامعه داشته باشد؟
برای پاسخ به این پرسش باید اول به این سؤال پاسخ داد که چرا در چند دهه گذشته شاهد چنین پدیدهای در کشور نبودهایم. پدیدههای اجتماعی بر همدیگر تأثیر و تأثر و رابطههای دیالکتیکی دارند. در همه حوزهها اقتصاد، فرهنگ، سیاست و اجتماع تأثیر میگذارند و تأثیر میپذیرند. ما اگر این روابط را درست نبینیم و بخواهیم تک محوری فقط به یک سوی قضیه نگاه کنیم و فقط با یک رویکرد روانشناسی مردمی و تودهای به آن بپردازیم، بحث نارسا و ناقص میماند. اگر بخواهیم پیشداوری و جانبداری کنیم یا گرایشهای خاص چه نفی و چه سلبی و چه ایجابی و ایدئولوژیک داشتهباشیم، کلاً ابعاد بحث چیزهای دیگری میشود. در جامعهای که طی دو، سه ماه اخیر به شدت و عمیقاً دچار تشنج است، اینها روی همه پدیدهها از جمله در امر ورزش تأثیر میگذارد. هر چند فی نفسه نباید موضوع ورزش این چنین سیاسی شود، ولی واقعیت این است پدیدههای اجتماعی با خوشایند یا باید و نباید افراد و جریانات سیاسی جلو نمیرود، سازوکارها و مکانیسمهای درونی خودش را دارد. زمانی که جامعه با این تنش روبهرو است و ۷۰ روز است انواع تنشها را میبیند، این رفتار بر روح و روان افراد تأثیر میگذارد، همه چیز از کانال و جایگاه طبیعی و نرمال خودش خارج میشود. وقتی جامعه دچار یک دو قطبی توأم با تنش میشود، اساساً دیگر بحثهای عقلانی، توجیهی و تحلیلی از جایگاه خودش خارج میشود و مخاطب خودش را از دست میدهد. جامعه نباید به این مرحله تنش میرسید، ولی وقتی که به اینجا رسید کمترین کار رسانه این است که این مسئله را تشدید نکند. با اتهام زنیهای طرفین کاری ندارم، ولی باید دست کم با نادیدن خیلی از مسائل این موضوع را تشدید نکرد و این حالت حیدری نعمتی را در روند منفی خود بزرگ نکرد.
در شرایطی که هویت ملی بخش مهمی از سازوکار جامعه را تشکیل میدهد، وقتی بخشی از جامعه اینگونه خود را منفک از آن هویت ملی میداند چه سرنوشتی برای خود رقم میزند؟
اساساً باورپذیری موضوع مطرح است. وقتی بخشی از جامعه اعتماد را از دست داده، یعنی سرمایه اجتماعی آن به شدت مخدوش شدهاست، این یعنی یکسری از پیشفرضهای ما مورد تردید و تأمل است، یعنی الان قرائت، تفسیر، درک، برداشت و باور از همین مقوله ملیگرایی نیز حالت دیگر پیدا کردهاست، مثلاً در مقطع هشت ساله جنگ چرا مردم پای کار بودند؟ چون واقعاً دفاع را ملی و میهنی ما به ازای بیرونی داشت و عناصر درونی آن تناقض نداشت، الان این مسئله از زوایه دید این افراد اینگونه نیست.
باید دید آغازگر سیاسی بحث کجاست؟ تیمی که راه میافتد با یک جریانات سیاسی شروع به مقابله میکند، این پیامدها را هم دارد، به همین دلیل من میگویم که به دنبال علتها و نه معلولها برویم، این تیم میتوانست کار خودش را بدون جنجال، رسانهای کردن، تبلیغات و واریز کردن این وجه در حساب این و آن جریان سیاسی خاص پیش ببرد، ولی وقتی چنین رفتاری میکند، طبیعتاً طرف مقابل هم موضع میگیرد؛ به نظر میرسد در آغاز این موضوع به شکل نامطلوبی مصادره به مطلوب شده و ادامه آن چنین واکنشهایی را ایجاد میکند و اصلاً علت خارج از تیم است و شاید خیلی ربطی به تیم هم نداشته باشد.
میفرمایید که شاید نشود این واکنشها را از دیدگاه ضدملی و غیرملی نگاه کرد، ولی مسئله این است که وقتی فردی از باخت تیم ملی کشور خودش در برابر تیم دیگری حمایت میکند، اولین برداشت یک برداشت ضدملی است.
همه افرادی که با هم دیالوگ دارند باید در مبانی با یکدیگر به اشتراک برسند، ببینیم آیا مسئله ملی بودن یا نبودن هست یا نه. به زعم بنده مسئله ملی بودن نیست و همه خودشان را ملی میدانند.
یعنی حتی آن فرد هم که برای پیروزی انگلیس خوشحالی میکند، خودش را غیرملی نمیداند؟!
در مورد خوشحالی برای انگلیس و مانند آنها، یک پدیده جزئی است و کسی هم آنها را جدی نمیگیرد، عرض من این است که بحث منازعه سیاسی است؛ جبهه و سنگر بزن بزن فقط در خیابان که نیست، در رسانه هم دارند همدیگر را به شکل جدی میزنند. وقتی دعوا شد به قول معروف حلوا تقسیم نمیکنند. عرض من این است که مسئله ملی بودن یا نبودن نیست، شما از هر کسی بپرسید، نمیگوید من ملی نیستم.
حتی اگر رفتاری که نشان میدهد مخالف ملیگرایی باشد؟
رفتارش بهانه و یک نمادی برای اعلام مخالفت سیاسی است، او میخواهد بگوید من ملی هستم و طرف مقابل من ملی نیست و او دارد از رفتار ملی سوءبرداشت و مصادره به مطلوب میکند و آن کسی که در شروع به کار بر تنور سیاسی ماجرا دمیده بیشتر مبنی و منشأ این تنش شدهاست.
اگر این بحث سیاسی نمیشد، به زعم بنده این مقدار تنش نداشت وسط دعوا یک تیمی هدایت میشود تا سمت یک جریان سیاسی برود، یعنی بگرد تا بگردیم، خب معلوم است که طرف مقابل هم بیکار نمینشیند.
اگر بخواهیم موضوع را کمی از نظر جریان شناسی نگاه کنیم، شاهد بودیم درباره تیم ملی ایران از چند سال گذشته خیلی از تلاشها انجام شد که فدراسیون ایران محروم شود، تیم ملی ایران از جام جهانی حذف شود، بازیکنان در جام جهانی بازی نکنند و مواردی از این دست.
اینها مسائل حاشیهای است که اصلاً قابل جدی گرفتن نیست، ولی وقتی که تیم میرود مسئله چیز دیگری است...
وقتی چنین فضایی ایجاد شده همین فضا نمیتوانست موجب شود که هر رفتاری توسط این تیم سیاسی شود؟ فقط همین دیدار با رئیسجمهور موجب سیاسیشدن تیم بود؟
آن فضاسازی در تعاملات رسمی نبودهاست، حوزه رسانههای اجتماعی را که نمیشود کنترل کرد. هر کسی هر چیزی که میخواهد مینویسد و آن را نمیتوان کاری کرد، ولی یک تیمی که رسمیت دارد و یک مجموعه دولتی که رسمیت دارد، عملاً کار پروپاگاندایی ورزشی انجام میدهند؛ قرار دادن این دو مسئله کنار هم قیاس مع الفارق است. در فضای رسانه هر کسی هر چیزی بخواهد میگوید کما اینکه تا آن حد هم تأثیری نداشتهاست، کما اینکه مطرح شد و فیفا هم خیلی صریح نظر خود را اعلام کرد. به نظر من میرسد یک مقداری آن جریان، برگ اول دومینویی بود که زده شد و مدیریت سنجیدهای در آن نبود، چون پیامدهای آن را نیندیشیده بودند، قضیه را پروپولاریز قطبی کرد و تشدید یک تنش را کلید زد.
شاهد هستیم فوتبال که به عنوان یکی از عوامل وحدت جامعه محسوب میشود، اکنون در بخشی هر چند محدود وارد یک دو قطبی شده، در آینده در خصوص این موضوع چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در مورد آیندهشناسی بحث، مستقیماً این یک متغیر تابع است؛ یعنی به میزانی که تنش اجتماعی کاهش پیدا کند، این مسئله نیز به کانال طبیعی و نرمال خودش برمیگردد و به میزانی که این اتفاق نیفتد، نمیتوان خوش بین بود، یعنی اگر این در جریان و نرم خودش بیفتد روی همه حوزهها از جمله ورزش تأثیر میگذارد و همه چیز از جمله فوتبال بر سر جای خودش میآید، در غیر این صورت خیلی بعید است بتواند به روند متعارف خودش بازگردد برای اینکه آن متغیر تأثیرگذار و آن عامل علی و اصلی خارج از حوزه ورزش و فوتبال است، ولی به شدت در همه حوزهها از جمله اینجا تأثیرگذار است. به میزانی که آن محور اصلی روی فرایند متعادل بیاید به شدت روی همه حوزههای دیگر از جمله ورزش تأثیر میگذارد، در غیر این صورت بعید است.
اینکه یک عدهای آمدهاند برای پیروزی تیمی که تیم ملی کشور خودشان را برده ابراز خوشحالی میکنند، طبیعتاً رفتار و بازخوردهایی را در جامعه ایجاد میکند، آیا این کار تبعات ضد ملی برای کشور ندارد؟
این مسئله آنقدر ریز و حاشیهای است و اینقدر غیر مهم است که حتی تبدیل کردن آن به سؤال و بازتولید کردن آن و همچنین سؤال کردن درباره آن خطای فاحش است. ایرانیها اینگونه نیستند با تمام تفاوتهایی که دارند محال است یک ایرانی بخواهد از یک تیم خارجی حمایت کند، ولی شدت عصبانیت در این حد است، مقداری هم این لابه لاها از دو طرف بعضیها هستند برای اینکه قاعده بازی را به هم بزنند، چنین کارهایی را انجام میدهند و قضیه را خیلی تشدید میکنند.
در مجموع مردم ایران اصلاً اینگونه نیستند که بیایند از یک تیم بیگانه حمایت کنند، ولی وقتی در حوزه میدانی طرف برای اعمال فشارهای مستقیم حداقل از بعضی از جهات محدود است، خشونت خود را به هر وجهی که از دستش بربیاید، نشان میدهد البته این چیزی که من دیدم هم در حد یکی، دوتا از این اقدامات بود و چیزی نیست که بخواهیم روی آن کار کنیم، چون بازتولید آن است. البته واقعیت این است که تنش وجود دارد و باید این را به رسمیت شناخت. این معضل وجود دارد و راهکار میطلبد وگرنه هی با کش وقوس تشدید میشود. برای این مسئله باید دید که اختلاف چگونه قابلحل است، نه اینکه مخالف چگونه قابلحذف است، این دو مسئله زمین تا آسمان فرق میکند، تا این فرمول در نیاید این داستان به سادگی به پایان نخواهد رسید.
این رفتار را میتوانیم دماسنجی از جامعه هم فرض کنیم و با چنین رفتارهایی میزان شدت تعارض در بخشی از جامعه را اندازه بگیریم؟
این یک سوی قضیه است. بالا و پایین داریم. حکومت و حاکمیت و به ویژه دولت یک سوی قضیه است. نظام تعاملی، تفاهمی و مفاهمه برقرار نشدهاست و اینها نمیتوانند با هم به درک مشترکی برسند و نمیتوانند اصلاً حتی به یک دیالوگ نظاممند و گفت و گوی قابل فهم برسند و هیچ مکانیسمی نیست. وقتی این مکانیسمهای ارتباطی را حذف میکنیم دعوا، تنش و تشنج میشود و این فقط مربوط به یک بخش جامعه نیست و دو سویه است.
آن زمانی که وقت داشتیم باید این کار انجام میشد. این مسائل باید باز میشد، این ملت همان ملتی است که در گذشته خیلی متعارف در حمایت از تیم ملی رفتار میکردند، اینکه چرا الان عدهای اینگونه شدهاند را باید بررسی کنیم.
در مجموع فکر میکنم به جای اتهام زنی، انگ زنی و از پیش مقصر دانستن با یک دیالوگ عقلانی و دیالوگ اقناعی و منطقی و با یک لحن غیرگزنده و با این ادبیات باید پیش برویم، غیر از این به معنای تشدید تنش است. باید چهارتا کارشناس بیایند و از همه طرف حرفها شنیده شود، امروزه یک سویه حرف زدن دیگر جواب نمیدهد و الان در عصر ارتباطات چندسویگی اتفاق افتادهاست؛ تیترهای تهییجگرایانه یا تخریبگرایانه نیز فقط بنزین ریختن روی آتش است.