کد خبر: 1118219
تاریخ انتشار: ۰۴ آذر ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
«آشوب‌سازی بیگانگان در ایران، بستر‌ها و پیامدها» در گفت‌وشنود با دکتر مظفر نامدار- بخش نخست
آشوب‌های دو ماهه اخیر ایران، بسا تحلیلگران را به بازخوانی این پدیده در تاریخ معاصر کشورمان واداشته است. در گفت‌وشنود پی آمده - که آغازین بخش از آن را پیش‌رو دارید- دکتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بیان دیدگاه‌های خویش در این باره پرداخته است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید آید. 
 سمیرا سجودی
 
 
 
 
آشوب‌های دو ماهه اخیر ایران، بسا تحلیلگران را به بازخوانی این پدیده در تاریخ معاصر کشورمان واداشته است. در گفت‌وشنود پی آمده - که آغازین بخش از آن را پیش‌رو دارید- دکتر مظفر نامدار، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به بیان دیدگاه‌های خویش در این باره پرداخته است. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید آید. 
 
در تاریخ معاصر ایران، آشوب و اغتشاش تا چه حد توانسته است تعیین کننده باشد به ویژه در نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. معمولاً آشوب و اغتشاش، این دو واژه‌ای که استفاده می‌کنیم، دو مفهوم نوپدید است. البته نه اینکه در نظام‌های سیاسی گذشته چنین مفهومی نبوده، ولی امروزه به شیوه‌ای روشمند و سیستماتیک اتفاق می‌افتد. به تعبیری می‌گویند این دو واژه برای دنیای مدرن و بیشتر برآمده از دولت‌های جدیدی است که عموماً در غرب تأسیس شده‌اند. چون بخش اعظم این دولت‌ها با مردم رابطه تنگاتنگی ندارند به همین دلیل نمی‌توانند به خوبی خواسته‌های جامعه را تحقق بخشند، بنابراین، نارضایتی‌ها یک بخش از آن به شکل آشوب، اغتشاش و درگیری، خود را نشان می‌دهد. درست می‌فرمایید که در کشور ما هم تقریباً از دوران مشروطه این اتفاق افتاد. چون دولت مشروطه هم به مفهوم سیاسی، یک دولت مدرن به شیوه جدید بود و دولت‌های مدرن، عموماً اراده معطوف به قدرت دارند. به طور طبیعی رابطه بسیاری از این دولت‌ها با ملت‌هایشان گسسته و بریده است. ما از دوران مشروطه که یک نظام سیاسی به شکل جدید و تحت عنوان نظام سیاسی مشروطه سلطنتی در ایران پایه‌ریزی شد، گرفتار همین مسئله بودیم که امروزه از آن تحت عنوان اغتشاش و آشوب یاد می‌شود. شاید به جرئت بتوان گفت یکی از عوامل اصلی شکست جنبش مشروطه در ایران، همین مسئله بود. نهایتاً هم این دولت پس از یک مدت زمان ۱۰ ساله، به کودتای سیاه رضاخان انجامید و دست خارجی‌ها پشت دولت جدید قرار گرفت. در واقع بخش اعظم سقوط دولت مشروطه و وقوع کودتا در ایران به دلیل وجود گروه‌ها و جریان‌هایی بود که در قالب احزاب سیاسی و گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ که عموماً در دنیای غرب در سیاست تأثیرگذارند، سر و کله‌شان در ایران پیدا شد. این احزاب و گروه‌ها، چون به هر دلیل نتوانستند در نظام مشروطه به بعضی از مطامع خود برسند، برای ساقط کردن این نظام، به ایجاد فتنه، شورش و اغتشاش در سطح اجتماعی رو آوردند. انقلاب فرانسه هم همین تیپ رفتاری را داشت. انقلاب روسیه هم در حقیقت یک انقلاب ملی بود. فردی به نام الکساندر کرنسکی، ابتدا به عنوان رهبر جنبش ملی این انقلاب را پیروز کرد، ولی جریان‌های کمونیستی و چپ به رهبری لنین، با ایجاد بلوا و آشوب، جامعه را خسته کرده و امنیت را از بین بردند. آن‌ها با این اقدام، عملاً شرایط را برای کودتای کمونیستی فراهم کردند. همین اتفاق در کشور چین هم رخ داد. رهبری انقلاب چین، با سون یات سن بود. سون یات سن، یک رهبر ملی بود و کمونیست در چین معنی نداشت ولی مائو که آن زمان رهبر کمونیست‌ها بود، با اجرای شیوه ایجاد بلوا و آشوب و برهم زدن نظم اجتماعی و خسته کردن دولت و گرفتن فرصت‌ها از دست دولت، توانست دولت ملی سون یات سن را ساقط کند و عملاً یک نظام کمونیستی را سرکار بیاورد. 
 
در دوره نهضت ملی ایران، این اغتشاش‌ها چه پیامدی را به همراه داشتند؟
نهضت ملی هم توسط گروه‌های قارچ مانندی که در آن دوره تأسیس شد، مثل حزب توده و دیگر احزاب شکست خورد. دست کم این مسئله، یکی از مهم‌ترین دلایل آن است. در واقع از زمانی که بحث ملی شدن صنعت نفت در ایران مطرح شد، گروه‌ها و جریان‌های ذی‌نفوذ و احزاب سیاسی، بخشی از این ملی شدن را به نفع اربابان خودشان نمی‌دیدند. مثلاً گروه‌های سکولاری که عموماً متمایل به انگلیس یا بعضی کشور‌ها مثل فرانسه یا شوروی بودند، ملی شدن صنعت نفت ایران را بر نتابیدند. طبیعی بود این گروه‌ها برای اینکه این نهضت شکست بخورد، به بعضی از مسائل دامن بزنند و آن را به سطح اجتماعی بکشانند. به عنوان مثال در همین دوران کمونیست‌ها و در رأس آن حزب توده، سودای گرفتن امتیاز نفت شمال را برای شوروی داشتند، اما ملی شدن صنعت نفت، عملاً این آرزو‌ها و تمایلات گروه‌های کمونیستی در ایران را به باد می‌داد! طبیعی بود که آن‌ها برای اینکه ملی شدن صنعت نفت در ایران تحقق پیدا نکند و منافع اربابانشان به خطر نیفتد، روش‌هایی را به کار می‌گرفتند که به واسطه آن بتوانند دولت را خسته کند و به زانو در بیاورند. از جمله آن روش‌ها، ایجاد بلوا‌ها و آشوب‌های خیابانی بود که واقعاً هم اتفاق افتاد. آن‌ها آنقدر در کشور بلوا ایجاد کردند که در آخر برای اینکه مردم از شر این آشوب‌ها راحت شوند، به اجبار به کودتای ۱۳۳۲ تن دادند؛ بنابراین عملاً شاهد بودیم کودتای دوم، در تاریخ ایران اتفاق افتاد. ما دو کودتا در پس دو جنبش اجتماعی در تاریخ‌مان داریم. جنبش اول جنبش مشروطه بود که پس از چند سال بلوا و آشوب، به یک کودتای سیاه رسید. جنبش دوم هم جنبش ملی شدن نفت بود که مصالح ملی ما را در حقیقت تأمین می‌کرد که آن هم به یک کودتا انجامید. از پس این دو رخداد، باید درسی تاریخی گرفت و آن اینکه در پس همه شورش‌ها و آشوب‌ها یقین بدانید یک دولت ملی مردمی روی کار نمی‌آید. صددرصد یا یک دولت غیرمردمی وابسته به خارج روی کار می‌آید یا یقیناً از طریق یک کودتا به بهانه اینکه امنیت برقرار شود و این شورش‌ها را سرکوب کنند، یک دولت نظامی - که همان دولت کودتایی است- سر کار می‌آید و دولت‌های کودتا، چون پشتوانه مردمی ندارند، بی‌تردید برای تداوم حکومت، خود را به قدرت‌های بیگانه آویزان می‌کنند. از اول انقلاب هم همین نقشه را دشمنان برای جمهوری اسلامی کشیده بودند. گروهک‌ها در این مقطع برای دستیابی به مطامع خود، شورش و بلوا ایجاد کردند. الحمدلله در این مقاطع با وجود رهبری واحد و قوی حضرت امام، گروهک‌ها نتوانستند به منافع خود دست یابند. بنابراین بلوا، آشوب و شورش، یکی از ابزار‌های مورد استفاده گروه‌های فشار و ذی‌نفوذ، برای ساقط کردن دولت‌هایی است که مورد رضایت‌شان نیست. 
 
اخیراً در فایل صوتی که از خبرنگار بی‌بی‌سی هم پخش شد، آمده که رسانه‌های برانداز در پی ایجاد دموکراسی در ایران نیستند... 
از چه زمان در تاریخ، دموکراسی از طریق بلوا و آشوب به دست آمده است؟ تا جایی که غربی‌های حقه باز در متون بزک شده علوم سیاسی- که در دانشگاه‌های ما هم تدریس می‌شود- گفته‌اند، دموکراسی زاده افکار عمومی اکثریت عاقل است. هیچ به‌یاد ندارم گفته باشند دموکراسی از دل آشوب، کشتار و تخریب یک گروه اقلیت، شبکه‌ای و زیاده‌خواه - که آرمانی جز برهنه شدن ندارند- حاصل می‌شود! در واقع بلوا و آشوب، ضد‌دموکراسی‌ها و مضمحل کننده آن است. آشوبگران، ضددموکراسی هستند و آرای مردم را برنمی‌تابند. از دل بلوا، آشوب و اغتشاش، اصلاً امکان ندارد دموکراسی‌زایی صورت گیرد تا جایی که تاریخ به ما می‌آموزد، از دل آشوب‌ها فقط نظام‌های توتالیتر، کودتایی، سرسپرده، وابسته به خارج، خشونت گرا و بی‌رحم زاده می‌شود. اگر کسانی این توهم را در سر دارند که با بلوا و آشوب یک دولت قانونی و ملی- اسلامی را بخواهند ساقط کنند و از دل آن حکومت مردمی بیرون بیاورند یا اصلاً سیاست را نمی‌شناسند یا می‌خواهند با زور و تخریب و ایجاد رعب و وحشت، بر مردم سلطه یابند و گرفتار فضای مجازی شده‌اند! مگر اینکه در فضای مجازی این اتفاقات بیفتد وگرنه در دنیای واقعی، این اتفاق رخ نخواهد داد. مردم به نظام جمهوری اسلامی رأی داده و دوست دارند این نظام باشد و بار‌ها هم این علاقه را نشان دادند. آخرین باری هم که مردم علاقه‌شان به نظام را نشان دادند، راهپیمایی ۱۳ آبان امسال بود. در صورتی که اصلاً سابقه نداشته در تاریخ ایران راهپیمایی ۱۳ آبان، جمعیت چنین پرشور باشد. شما رفراندوم قوی‌تر، دموکراتیک‌تر و مردم سالارانه‌تر از این در هیچ نظام سیاسی دنیا نخواهد دید. 
 
پایه‌گذاران آشوب و اغتشاش پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چه عناصر و جریاناتی بودند؟
کسانی که به هر دلیل به منافع حزبی و گروهی‌شان یا به تضمین مطامع اربابان خود در داخل کشور دست نمی‌یابند و، چون از طریق آرا نمی‌توانند اعتماد مردم را جلب کنند، برای برهم زدن وضع جامعه دست به اغتشاش و آشوب زدند و قصد داشتند دولت قانونی و مردمی را ساقط کنند. هر اقدامی خارج از گفتگو و خارج از روش‌های مسالمت آمیز برای ساقط کردن یک دولت ملی و قانونی، اغتشاش است. عنایت بفرمایید این واژه مهم است. چون برخی خوانندگان ممکن است بگویند شما هم در دوران انقلاب و علیه رژیم شاه، این کار را انجام دادید، اما باید به این‌ها گفت رژیم پهلوی اصلاً رژیم قانونی نبود و با کودتا روی کار آمده بود. آن رژیم از طریق تمایلات و آرای مردمی روی کار نیامده بود. هیچ دولت کودتایی هم دولتی قانونی نیست. بنابراین حضرت امام و تمام کسانی که در آن دوره مبارزه می‌کردند، رژیم پهلوی را قانونی نمی‌دانستند که بخواهند از طریق قانون با آن مبارزه کنند. رژیم پهلوی بر خلاف قانون اساسی مشروطه و از طریق حمایت خارجی و کودتا روی کار آمده بود، اما جمهوری اسلامی یک نظام قانونی است. نظامی است که مردم آزادانه و با تمایل خود، به آن رأی دادند. بنابراین در همه جای دنیا، اگر رژیمی از طریق آرای مردم روی کار بیاید و مردم آن را قبول داشته و بار‌ها هم با شرکت در انتخابات و راهپیمایی آن نظام را تأیید کرده باشند، اگر برای انتقاد یا ساقط کردن آن رژیم، از هر روشی غیر از روش مسالمت آمیز و گفت‌وگوی عاقلانه استفاده شود، غیرقانونی و غیرانسانی است، چراکه هیچ نظام دموکراتیکی در دنیا این مسئله را نمی‌پذیرد. حتی از نظر نظام‌هایی مثل فرانسه، آلمان، انگلیس و امریکا که این اغتشاشگران به آن‌ها تکیه کرده و پول از آن‌ها می‌گیرند هم چنین رفتاری پذیرفته نیست. دیگر چه رسد به اینکه بخواهند از طرف جامعه ما مورد پذیرش قرار گیرند. برای همین است که شما می‌بینید امریکایی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها و سایر کشور‌های مدعی دموکراسی، حتی تظاهرات مسالمت آمیز مردم خود را سرکوب می‌کنند، چون معتقدند در حکومت‌های دموکراتیک، مسائل در کف خیابان حل و فصل نمی‌شود، بلکه از طریق انتخابات و سایر روش‌های مدنی حل و فصل می‌شود. این یک قاعده در سیاست است. من این را به عنوان یک دانشجوی سیاست که ۴۰، ۵۰ سال درس خوانده و تمام نظام‌های سیاسی دنیا را تدریس کرده، عرض می‌کنم. اگر قرار است در نظام‌های قانونی تغییری ایجاد کنید، فقط از طریق انتخابات، گفتگو و روش‌های مسالمت آمیز باید این انتقادات و تغییرات صورت بگیرد. چون همه نظام‌ها، با آشوب و بلوا برخورد می‌کنند. البته ما که تابه‌حال مماشات کردیم و این از لطف و کرامت جمهوری اسلامی است. در حالی که نظام خیلی سریع‌تر و قوی‌تر می‌توانست این آشوبگران را ساقط کند و با آن‌ها برخورد‌های شدید انجام دهد، ولی این کار را انجام نداد. 
 
اغتشاشات دهه نخست انقلاب اسلامی، به چه دلیل نتوانست به اهداف مقرر دست یابد؟
 نظام جمهوری اسلامی، سه رکن دارد؛ رکن اول مردم، رکن دوم مکتب و رکن سوم رهبری است. هیچ‌کدام را به نفع دیگری، نه می‌توان مصادره و نه می‌توان تعدیل یا حذف کرد. این یک قاعده است. در فرمایشات حضرت امام و رهبری عزیز هم آمده: اصلاً نظام جمهوری اسلامی بدون مردم، مکتب (یعنی اسلام) و رهبری (یعنی ولایت‌فقیه) پایدار نمی‌ماند. یک دلیل عدم موفقیت دشمنان در این مسیر، به‌خاطر این است که با وجود همه آن توطئه‌هایی که در تمام ادوار و تا به امروز علیه جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است، این سه رکن کنار هم بودند. جالب است که تمام این توطئه‌ها، در هر دوره‌ای که اتفاق افتاد، ناظر به یکی از این ارکان بود. مثلاً در دهه اول انقلاب که ما درگیر منافقین اهل بدعت بودیم، تمام تهاجمات به طرف مکتب بود. می‌گفتند دین این استعداد را ندارد که انقلاب و نظام سیاسی با ثبات تأسیس و پیشرفت کند! حتماً باید با مکاتب دیگر ادغام شود!... در دهه دوم انقلاب یعنی تقریباً از سال ۱۳۷۰ به بعد، علاوه بر اینکه تهاجمات منافقین اهل بدعت را داشتیم، گرفتار منافقین اهل شبهه هم شدیم. تمام تهاجمات این‌ها ناظر به رکن بعدی یعنی رهبری بود. آن‌ها در تهاجمات‌شان در دهه ۷۰ و ۸۰، قصد داشتند با دروغ پردازی و شایعه‌سازی، رهبری را تضعیف کنند و تحت فشار بگذارند و با ناتوان نشان دادن رهبری، از ایشان اعتمادزدایی کنند. هرچند در دهه اخیر، چون از تهاجم به مکتب و رهبری به نتیجه‌ای نرسیدند، بخش اعظم تهاجمات خود را به سوی مردم برده و در این پنج سال آخر، جنگ ترکیبی راه انداختند! یعنی هر سه رکن را با هم مورد تهاجم قرار دادند. اینکه ما می‌گوییم گرفتار جنگ ناشناخته ترکیبی هستیم، منظور این است. در حقیقت در این جنگ ترکیبی، هدف مردم هستند و بخش عمده تهاجمات متوجه مردم است. برای آنکه در جامعه اعتبارزدایی و اعتمادزدایی صورت گیرد. یعنی اعتبار نظام جمهوری و اعتماد مردم را به مسلخ ببرند. بخش دیگر آن ناظر به مکتب است، به این معنا که عموماً ناظر به مشروعیت‌زدایی از مکتب می‌شود. بخش آخر هم ناظر به کارآمدی نظام سیاسی است. یعنی کارآمدی‌زدایی که ناظر به رهبری است. با مطرح کردن اینکه رهبری دیگر توانایی ندارد و نمی‌تواند جامعه را هدایت کند! یعنی چهار دوره همه با هم جمع شدند و چهار ابر استراتژی مشروعیت‌زدایی، کارآمدی زدایی، اعتبارزدایی و اعتمادزدایی را تعقیب می‌کنند. پشت این چهار ابر استراتژی، یک جریان نفاق خوابیده است. نفاق اهل بدعت که هنوز وجود دارد. نفاق اهل شبهه که هنوز کار می‌کند و نفاق اهل فتنه هم که ما از سال ۱۳۸۸ با آن مواجه شدیم. امروزه هر سه جریان نفاق برای زدن آن سه رکن، کنار هم قرار گرفته‌اند و آن چهار ابر استراتژی را تعقیب می‌کنند. البته کنارش هم چند استراتژی در نظر گرفتند که ماهیت کارکردی دارد. چون آن‌ها راهبرد هستند و این چهار ابر استراتژی، کارکردی است. مثل استراتژی ایجاد بحران قومیتی و هویتی که اول انقلاب بود، ولی الان هم وجود دارد. استراتژی حذف نیرو‌های نظام که از اول انقلاب شروع شد، ولی هنوز که هنوز است در گوشه و کنار آن را می‌بینیم. آن زمان ناظر به رهبران سیاسی و دینی ما بود، الان ناظر بر نخبه‌های علمی ما شده است. شما استراتژی هتک حیثیتی نیرو‌های نظام را ببینید، چقدر تهمت و افترا به این نیرو‌ها زده شد که در بانک‌های خارجی پول دارند. استراتژی ایجاد تفرقه، استراتژی تغییر ساختار و تحریف آرمان‌های نظام، استراتژی تخریب و تضعیف توانمندی‌های نظام، استراتژی مهار توانمندی نظام که مخصوصاً در این دهه آخر اتفاق افتاد و انتهای خط ترکیب همه آن‌ها با هم است، یعنی جنگ ترکیبی که در انتها به تحریم همه جانبه نظام رسید. 
 
آشوب‌های دهه دوم انقلاب، ماهیتاً با اغتشاشات دهه اول متفاوت بود. این تفاوت‌ها از چه قرار هستند؟
همانطور که عرض کردم ما اول انقلاب، با سه جریان نفاق درگیر بودیم. مخصوصاً می‌گویم نفاق، چون ظاهر و باطن‌شان فرق می‌کند. حرف‌هایی که در ظاهر می‌زنند، با آن نیات و اهدافی که در درون دارند، تفاوت دارد. الحمدلله جریانی که در رأس آن منافقین بودند، جای پایی درون نظام، حداقل در بخش کلان تصمیم‌گیری نداشتند. البته در بخش‌هایی هنوز خرده پا‌هایی هستند که برای ایجاد وحشت در دل مردم، کار‌هایی انجام می‌دهند. چون هر کس در جمهوری اسلامی مردم را اذیت، ناامید و خسته کند، چه دلش بخواهد و چه نخواهد، منافق است و نفاق دارد ولی عموماً ساختار مرکزی و هسته تصمیم‌گیری نظام، اهل ایجاد بدعت در درون آن نبود. از دهه دوم، این نفاق به درون نظام منتقل شد. به طور طبیعی هم تمایلات‌شان، دیگر تمایلات ایدئولوژیکی به مفهومی که مثلاً بدعتی در دین بگذارند و علناً آن را بگویند، نبود؛ بنابراین برای اینکه در توانایی‌ها و قدرت نظام شبهه ایجاد کنند، بخش اعظم ساختار دیوان‌سالاری ما را آرام آرام به اشغال خود در آوردند. یکی از معضلات بزرگ که به تعبیر ما ایرانی‌ها چشم سیاوش جمهوری اسلامی و به تعبیر غربی‌ها پاشنه آشیل است، این نفاق اهل شبهه و اهل فتنه است. ما از دهه دوم انقلاب، شاهد نفاق اهل شبهه و اهل فتنه، درون ساختار نظام و مخصوصاً در دل دیوان‌سالاری هستیم. دیوان‌سالاری که عرض می‌کنم، فقط قوه مجریه نیست، می‌تواند قوه مقننه و قوه قضائیه ما و حتی شیوه‌های تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی و سیاستگذاری و اجرایی ما هم باشد. می‌تواند در دانشگاه‌ها و مدارس و مخصوصاً در آموزش و پرورش ما هم باشد. به حوادث اخیر نگاه کنید. خیلی از افرادی که در فتنه اخیر دستگیر شدند، در آموزش و پرورش، مخصوصاً در مدارس غیرانتفاعی شاغل بودند. البته ما معلمان شریف زیاد داریم، اما خدا نبخشد آن‌هایی را که این مدارس فتنه‌انگیز را به جان مردم انداختند. مدارسی که به نظر من، هیچ کنترلی بر آن‌ها نیست و کسانی که هیچ‌کدام‌شان تجربه و سابقه تدریس ندارند را با حقوق کم استخدام و با دریافت پول کلان از مردم، تجارت می‌کنند. این‌ها مدارس غیرانتفاعی نیستند، این‌ها به تمام معنا مدارس انتفاعی هستند! متأسفانه این فتنه هم از دوره دولت آقای هاشمی شروع شد. پایه‌گذارش هم بعضی از معاونان وزارت آموزش و پرورش بودند. کسانی که اول آن مدارس عترت را درست کرده و پایه گذارش بودند. هم نفاق اهل شبهه و هم نفاق اهل فتنه به درون دیوانسالاری منتقل شد. طبیعی است که سیستم در این حالت، کمی ماهیت به ظاهر مکتبی خودش را از دست دهد و از جنس خواسته‌هایی شود که مردم با آن درگیر هستند. مثل معیشت، امنیت، اخلاق و تربیت. حال شما نگاه کنید و سطح خواسته‌ها را در این فتنه اخیر ببینید که چقدر حقیر و مبتذل شده است! باید اعتراف کنم متأسفانه جمهوری اسلامی، از این جنبه هم مظلوم است! علتش هم این است که منتقدان و مخالفان جمهوری‌اسلامی، از جنس آدم‌های فرهیخته نیستند. بر خلاف انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب‌های دیگر دنیاست. تمام منتقدان و مخالفان آن‌ها از جنس فیلسوفان، متفکران و روشنفکران بودند، اما مخالفان و منتقدان ما لمپن‌ها هستند! عموم آن‌ها در جلد آدم‌های فرومایه و پستی ظاهر شده‌اند که همه آرمان‌های‌شان خلاصه می‌شود در اینکه خودشان را برهنه کنند! یعنی از فرهنگ غرب، فقط برهنگی‌اش را یاد گرفتند. اصلاً توجهی به قانون، قاعده و دموکراسی نداشته‌اند. حال شما می‌خواهید، به چنین افرادی چه پاسخ بدهید؟ چون اصلاً این مدل خواسته‌ها پاسخ ندارد و در پس آن منطقی نیست که شما بخواهید آن را تغییر دهید. 
 
معترضان معتقدند جمهوری اسلامی، به آن‌ها ظلم و حقوق اساسی‌شان را پایمال کرده است. این انگاره را چگونه می‌بینید؟
 بله درست می‌گویند! جمهوری‌اسلامی به آن‌ها ظلم کرده است! چون از دوره پهلوی برای خیلی از آن‌ها اصلاً ناموس، عفت، شرافت و عزت زنان اهمیت نداشت و زن کالا بود. بله جمهوری‌اسلامی به آن‌ها ظلم کرده و اجازه نداده که سیاست کالایی شدن زنان که برای فروش یک آدامس خروس نشان، باید هزار بار در تلویزیون می‌رقصیدند تا بگویند آدامس ما خوب است، این را بخرید یا نخرید، اجرا شود. جمهوری اسلامی ۴۰ سال مقابلشان ایستاده و اجازه نداده برهنه کردن زن را دستاویز لذت طلبی‌های پست خود کنند و در خیابان‌ها روسری از سر بردارند. حالا مثلاً روسری‌ات را هم برداشتی، آیا آزاد شدی؟! اگر آزاد شدی، چه آزادی حقیر و نکبت باری! یک سؤال منطقی این است که از چه آزاد شدی؟ آزادی از شرافت و کرامت انسانی؟ آزادی از عفت، حیا، شرم و شخصیت زن؟ بله، جمهوری‌اسلامی ۴۰ سال به بعضی‌ها ظلم کرده، چون می‌خواستند مثل سابق کشور را به امریکایی‌ها و اروپاییان بفروشند، برده غربی‌ها که سابقه تاریخی در برده‌داری دارند، باشند که آن‌ها بیایند و ما را در حد سگ بپذیرند! همان حرفی که هویدا زد و برادرش آن را در کتاب «خاطرات سقوط شاه» نوشت. صفحه ۶۸ این کتاب را بخوانید: «متفقین در تمام مراکزی که بر آن سیطره داشتند و از آن خودشان در ایران می‌دانستند و کشور ما را اشغال کردند، اولین چیزی که نوشتند این بود که ورود ایرانیان و سگ ممنوع!...» آن‌ها ناراحت هستند از اینکه ۴۰ سال جمهوری اسلامی اجازه نداده همتراز با سگ‌ها باشند! ببینید سطح خواسته‌های اغتشاشگران چقدر سخیف است! حال شما وقتی می‌خواهید از جنس خودشان به آن‌ها پاسخ بدهید، باید تا سطح همان‌ها تنزل و افول کنید تا بتوانید جوابی هم سطح خودشان به آن‌ها بدهید. ما که نمی‌توانیم نه در فضای مجازی و نه در صحبت با آن‌ها این کار را انجام دهیم. این هم از آن ظلم‌هایی است که به نظام جمهوری اسلامی شده است. 
 
براندازان مدعی هستند که خواسته‌های ما از جنس فرهنگ و اقتصاد است. دیدگاه شما در این باره چیست؟‌
می‌دانید حکایت این ادعا مثل چه می‌ماند؟ مثل آن سارق و دزد اموال مردم می‌ماند که می‌گوید هدف من دزدیدن اموال مردم نیست، ولی، چون کار ندارم و گرسنه هستم و جنس‌ها گران شده و نمی‌توانم بخرم، بالاجبار دزدی می‌کنم! یا آن راننده دیوانه‎ای که می‌گوید، من مقصودم این نیست که ماشینم را با حداکثر سرعت به کسی بزنم و جان مردم را به خطر بیندازم، بلکه می‌خواهم سریع به مقصدم برسم، ولی هیچ راهی ندارم مگر اینکه عده‌ای را له کنم و بروم! آخر این چه منطق سخیفی است که این‌ها دارند؟ ببینید مخالفان و دشمنان ما چقدر سطح دلایلی که می‌آورند سخیف است! امروزه همه دنیا حتی مشهورترین و قدیمی‌ترین حکومت‌های شبه دموکراتیک مثل: فرانسه، انگلیس، امریکا، آلمان و... گرفتار معضلات اقتصادی است. به دلیل اینکه نزدیک به دو، سه قرن است که سرمایه‌داری بر دنیا سلطه دارد و حکومت می‌کند. سیستم سرمایه‌داری هم، چون به سود سرمایه‌دار‌ها فکر می‌کند نه به جیب مردم، معلوم است که حجم عظیمی از جوامع باید دچار فقر و بدبختی باشند. ما هم به‌دلیل اینکه سال‌ها حکومت سرمایه‌داری در کشورمان سیطره مطلق داشت و حکومت پهلوی دستورات این نظام را در کشور پیاده می‌کرد و تمام ساختار دیوان‌سالاری ما در خدمت نظام سرمایه‌داری بود و متأسفانه هنوز هم برخی از مدیران‌مان برای اداره کشور تمایلات سرمایه‌داری دارند، مردمان گرفتار فقر و بدبختی می‌شوند. وقتی شما از گذشته تا به امروز، همه چیز را به دلار، سیاست خارجی، روابط خارجی و نظام‌های سرمایه‌داری و تصمیمات کدخدا وصل می‌کنید، می‌خواهید سودش را ببرید و از ضایعاتش در امان باشید؟ این دیگر یک تقاضای ابلهانه است! سودش را نمی‌برید، چون آن‌ها به جای سود، تمام ضایعاتشان را به شما منتقل می‌کنند! ما الان گرفتار همین مسئله هستیم. اگر امروزه این مشکلات وجود دارد، فقط برای عده خاصی نیست که به همین بهانه به کف خیابان بیایند و اموال مردم را تخریب کنند و شرارت بخرج دهند. همه مردم مظلوم ایران، گرفتار این مشکلات هستند. اصل و فرع همه این اغتشاشگران در سراسر ایران را با هم جمع کنند، به یک میلیون نفر هم نمی‌رسد! البته منظورم آن عده‌ای است که آدمکشی، تخریب و اغتشاش می‌کنند و نه مخالفان و منتقدان. وجود منتقدان اشکالی ندارد، همه نظام‌های سیاسی منتقد دارند و نظام‌ها باید به انتقادات فکر کنند و برای آن راه‌حل بیابند. نظام ما هم باید همین کار را انجام دهد. اگر هم تا به حال به طور جدی چنین نکرده‌اند، به خاطر این بوده که گرفتار جناح بازی‌ها بودند. این جناح‌ها خودشان را قبول داشتند و اعتنایی به مردم نمی‌کردند. به همین دلیل عده‌ای از مردم عصبانی می‌شوند و کار‌هایی می‌کنند ولی عصبانی شدن به معنی این نیست که شما بگویید من چاقو را برداشتم، حال کاری ندارم که این چاقو برای یک کار خوب تولید شده یا نه، حال که تولید شده، من با این چاقو شکم مردم را پاره می‌کنم! یا تولیدش نکنید یا حالا که تولید می‌کنید، من هم چنین خواهم کرد! واقعاً نمی‌دانم چه کسی چنین منطقی را می‌پذیرد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار