کد خبر: 1113225
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۰
حسن فرامرزی

اغلب ما این تجربه مشترک را داریم که وقتی دچار چالش و بحران عمیقی در زندگی می‌شویم مثل ابتلا به یک بیماری سخت، گرفتاری شدید مالی، مرگ عزیزان و نظایر آن، حالتی از هشیاری معنوی و اخلاص در ما بیدار می‌شود. اما وقتی از دالان آن بحران بیرون می‌آییم، خیال‌اندیشی‌ها دوباره جایگزین آن اخلاص می‌شوند. اما چرا این‌گونه است؟ چرا آن بیداری معنوی در ما دوام ندارد و دوباره مشغول روزمرگی‌ها می‌شویم؟ مولانا جایی در «فیه مافیه» این مسئله درونی ما را طرح می‌کند و در ادامه پاسخ دقیق و روشنی به آن می‌دهد.

آنجا که می‌گوید: «همه به وقت درد دندان، درد گوش، درد چشم، تهمت، خوف و ناایمنی، او را خوانند و اعتماد دارند که می‌شنود و حاجت ایشان روا خواهد کردن...، چون صحت‌شان داد و فراغت، از ایشان آن یقین باز رفت و خیال‌اندیشی باز آمد. می‌گویند خداوندا! آن چه حالت بود که به صدق، ما تو را می‌خواندیم، اکنون چرا ما را همان اخلاص و حالت درد نمی‌آید. هزار خیال فرود می‌آید که عجب فایده کند یا نکند و تأثیر این خیال، هزار کاهلی و ملالت می‌دهد. آن یقین خیال‌سوز کو؟»
طرح مسئله مولانا در اینجا برای ما بسیار آشناست. اینکه ما در موقع گرفتاری، حالتی از بیچارگی و بی‌ادعایی را لمس می‌کنیم که اگرچه ممکن است در آغاز بسیار گزنده و تلخ باشد، اما از باطن آن بی‌ادعایی و خوف و بیچارگی، چاره‌ها و ایمنی‌ها برمی‌خیزد، همچنان که مولانا می‌گوید: «لا تخف دان چونک خوفت داد حق/ نان فرستد، چون فرستادت طبق»
حال سؤال این است: چرا وقتی موقعیت بیرونی از توفان به سمت آرامش تغییر می‌یابد و من حس می‌کنم زیر پایم محکم شده است آن اخلاص خیال‌سوز از دست می‌رود؟ همچنان که قرآن می‌فرماید: «وَ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا / و، چون در دریا به شما خوف و خطری رسد در آن حال به جز خدا، همه آن‌هایی که به خدایی می‌خوانید از یاد شما بروند، و آن‌گاه که خدا شما را به ساحل سلامت رسانید باز از خدا روی می‌گردانید، و انسان بسیار ناسپاس است.».
اما پاسخی که مولانا درباره علت از دست رفتن اخلاص یا هشیاری معنوی در روزمرگی می‌دهد این است: «خدای تعالی جواب می‌فرماید که آنچه گفتم نفس حیوانی شما عدوّ است شما را و مرا که: لَا تَتَّخِذَوا عَدُوِّی وَ عَدوَّکمْ اَوْلیاء. هماره این عدو را در زندان مجاهده دارید که، چون او در زندان است و در بلا و رنج، اخلاص تو روی نماید و قوت گیرد. هزار بار آزمودی که از رنج دندان و دردسر و از خوف، تو را اخلاص پدید آمد چرا در بند راحت تن گشتی و در تیمار او مشغول شدی. سررشته را فراموش مکنید و پیوسته نفس را بی‌مراد دارید تا به مراد ابدی برسید و از زندان تاریکی خلاص یابید که وَنَهْی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِی الْمَأوی.»
در واقع دیدگاه مولانا درباره ریشه از دست رفتن «آگاهی معنوی» در زندگی، رها کردن نفس حیوانی یا ذهن پرسه‌زن است که دائماً و بدون هیچ نگهبانی، آدمی را بی‌ضابطه در فضای وهم و قضاوت و فرافکنی و تصویرسازی‌ها و سر و صدا‌های ذهنی و زمان‌اندیشی‌های افراطی و کثرت تردد در حسرت‌ها و آرزو‌ها نگه می‌دارد و اجازه نمی‌دهد آدمی طعم آن اخلاص، یگانگی و وحدت را بچشد.
حرف مولانا در این باره روشن است: اگر خانه درون خود را در اختیار نگیرید بیگانگان، خانه شما را تصاحب خواهند کرد، اگر مدام در محاسبه‌ها، آرزوها، حسرت‌ها، نقش‎ها، نقشه‌ها، حرص‌ها و حسد‌ها پرسه بزنید خانه قلب‌تان به حال خود رها خواهد شد و وقتی پاس سکوت و خلوتی ذهن و ضمیر خود را نداشته باشید سر و صدا‌ها و آشفتگی‌ها خلوتی قلب شما را از بین خواهند برد، اگر به باغ قلب خود نرسید علف‌ها به باغ ذهن شما هجوم خواهند آورد و اجازه نخواهند داد آب حیات به شجره طیبه روح برسد و آن را آبیاری کند: «هوش را توزیع کردی بر جهات/ می‌نیرزد تره‌ای آن تُرّهات/ آبِ هُش را می‌کشد هر بیخ خار/ آبِ هوشت، چون رسد سوی ثمار؟ / هین بزن آن شاخ بد را خو کنش/ آب دِه این شاخ خوش را نو کنش.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار