تا قلب زائر را تب ِ میخانهای برداشت
رزق شهادت آمد و پیمانهای برداشت
حال و هوای پر کشیدن داشت در سجده
از مُهرِ تربت بوسه ی جانانهای برداشت
زائر زمین خورد و سلامی داد بر ارباب
فرش حرم را خونِ مظلومانهای برداشت
شیراز شد لبریز از عطر گل لاله
لبخند را اشک از گلِ ریحانهای برداشت
رفت و پدر بعدِ نمازش تیرباران شد
داغی سرآسیمه ستون از خانهای برداشت
یک مادر و فرزند عاشقانه جان دادند
پیمانة آماده را دردانهای برداشت
دست قضا محض تبرک خواستن آمد
از چادری غرقِ به خون پروانهای برداشت
بر شانهاش دست خدا حس میکند امروز
با هر زبان هر که غمی از شانهای برداشت
لعنت به هر که بر حماقتها فراخوان داد
لعنت بر آنکه بیرقِ بیگانهای برداشت!