هرچه بالاتر میرویم، هیجانمان بیشتر میشود. هوا خنکتر، آبشارها زیباتر و پرشتابتر و آسمان آبیتر. چه کسی باور میکند در انتهای این جادههای خاکی و در آن ارتفاع دریاچهای اینچنین دنج و زیبا وجود داشته باشد. در بین راه بوی دلانگیز و آشنایی به مشام میرسد. از یکی از همسفران باتجربهمان که اتفاقاً راننده آفرود هم خودش هست، میپرسیم «این عطر چیست» که یکدفعه ماشین را نگه میدارد و با گفتن «شنیدن کی بود مانند دیدن» از ماشین پیاده میشود و از ما هم میخواهد که پیاده شویم تا زیباییهای اینجا را خودمان از نزدیک ببینیم. همه ما مشتاقانه پیاده میشویم و به دنباش چند قدمی از یک تپه بالا میرویم، چقدر زیبا! دستههای کوچک و سبزرنگ آویشن کل تپه را پوشانده، این عطری که کل جاده را پر کرده عطر آویشن است. کمی از آن میچینیم تا همراه با چای روی زغال دم کنیم و حس خوب تازگیاش جاری شود در وجودمان. آنقدر آویشن زیاد است که اگر فرصت بود، میشد برای دمنوش یکسالمان آویشن تازه بیاوریم. رفیقمان کمی جلوتر دوباره میایستد. اینبار شاخکهای چای کوهی با گلهای ریز بنفش خود عجیب خودنمایی میکند.
دمنوشمان کامل شد؛ چای کوهی تازه و آویشن سبز عطری، آن هم وقتی روی چوب جنگلی دم بکشد عجب معجونی میشود. این معجون میتواند ما را تا تعطیلی آخر هفته دیگر شارژ نگه دارد. اصلاً میتواند تمام انرژیهای ناخوب وجودمان را دفع و انرژیهای خوب را جایگزینش کند.
هرچه بالاتر میرویم زیباییها بیشتر و بیشتر میشود، اما هدفمان رسیدن به دریاچه تار و هویر است که نزدیکی روستایی به نام هویر در ۳۰کیلومتری شهرستان دماوند واقع شدهاند. این دو دریاچه در فاصله ۵۰۰ متری از یکدیگر قرار دارند. از ابتدای جاده فیروزکوه تا دریاچه تار حدوداً یکساعت و ۱۰ دقیقه راه آمدهایم. دوستانمان میگویند تا پنج، شش دقیقه دیگر روی زیبای دریاچه را میبینیم.
بالاخره رسیدیم، عجب دریاچه زیبایی! کوههای اطرافش زیباییاش را چند برابر کرده است، درست مثل چراغآویزهای یک کلیسای قدیمی یا آینهکاریهای یک عمارت چندصد ساله. گردشگرها با همه نوع ماشینی آمدهاند؛ چه ماشینهای سبک و چه آفرود. معمولاً برای اینکه بیشتر خوش بگذرد گروهی به اینجا میآیند. هر گروهی یکجا سایبان زده و از طبیعت لذت میبرد. بعضیها دارند غذا درست میکنند و برخی دیگر مشغول بازیهای گروهی هستند و صدای خندهشان سر به فلک کشیده است. درست است که ماهیگیری در اینجا ممنوع است، ولی در عوض میتوانیم قایقهای بادی شخصی بیاوریم و هرچند ساعت که میخواهیم قایقسواری کنیم. البته قبل از اینکه هوا تاریک شود باید از این دریاچه زیبا دل بکنیم، چون اینجا مانند خیلی از جاهای دیدنی و تفریحی کشورمان خیلی شناخته شده نیست و خیلی هم به آن توجهی نشده، بههمین خاطر نه برقکشی دارد، نه لولهکشی آب و کاملاً بکر و دست نخورده است. بهتر است صبح زود به اینجا بیاییم که قبل از تاریکی هوا برگردیم، چون هرچه در روز زیباست میتواند در شب ترسناک باشد.
قبل از هر کاری با کمک دوستانمان چوبهای خشک را جمع میکنیم تا آتش برای چای زغالی دستچین خودمان آماده شود، چون جدای از هوای تازه، دریاچه بکر، کوههای زیبا و طبیعت فوقالعاده اینجا، همین دمنوش سحرآمیز برای تازه کردن جانمان کافیست!