کد خبر: 1088585
تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۶
فائزه قرائی دانش آموز ناشنوا و کم توان ذهنی که علی رغم فقر و کمبود امکانات و بدون بهره جستن از محضر استادی تنها با نیروی عشق به نقاشی کردن پرداخت و تصاویر زیبایی را روی مقواهای بازیافتی طراحی کرد و با دستانی خالی اما قلبی مملو از علاقه به سردار سلیمانی پرتره سردار دلها را نگارگری کرد
میثاق اشرافیان

به گزارش روزنامه جوان ، با معرفی کارشناس اداره آموزش و پرورش استثنایی خراسان رضوی با فائزه قرائی دانش آموز هنرمند با معلولیت  ناشنوایی و کم توان ذهنی از مرکز سوم شعبان شماره 2 مشهد آشنا می شوم و هنگامی که وصف توانایی و هنرنمایی او را می شنوم ،کنجکاو می شوم  از نزدیک این دختر هنرمند را ببینم ، از همین رو بعد از هماهنگی با کارشناس اداره آموزش و پرورش استثنایی در یکی از روزهای اردبیهشت ماه راهی مرکز آموزشی سوم شعبان شماره 2  ویژه دانش آموزان با معلولیت  ناشنوایی و جسمی حرکتی و کم توان ذهنی دخترانه واقع در بولوار دانشجوی شهر مشهد می شوم . به محض ورود با استقبال گرم فریبا حزار مدیر و اعظم ترشیزی معاون این مدرسه روبه برو می گردم،  بعد از انجام معارفه اولیه آن دو همچون معلمانی دلسوز دغدغه مشکلات دانش آموزان خود را دارند و در این خصوص مدیر مدرسه می گوید: ما در این مرکز حدود 56 نفر دانش آموز در سه گروه دانش آموز  ناشنوا با  هوش بهر عادی و دانش آموزان جسمی و حرکتی و همچنین ناشنوا که علاوه بر معلولیت ناشنوایی کم توان دهنی نیز هستند را نیز پوشش می دهیم  و فائزه قرائی از گروه دانش آموزان کم توان ذهنی ناشنواست ، دختری با استعداد بی نظیر و خدادادی در هنر نقاشی ، به طوری که تمام آموزگاران او در این مجموعه متفق القول یقین دارند که اگر این دختر تحت حمایت و آموزش حرفه ای قرار بگیرد و از محضر اساتید نقاشی برخوردار شود قابلیت این را دارد به یک استاد هنرمند در رشته نقاشی تبدیل شود . وی با نشان دادن آثار هنری فائزه که روی میزی بزرگ چیده شده است ، بیان می کند:  فائزه هیچ استاد و راهنمایی در این راه نداشته است و هر چه را که می بینید حاصل تراوش ذهن هنرمند و استعداد ذاتی و خدادادی او است و از همه جالب تر اینکه فائزه بدون الگو تنها با یکبار تماشای یک صحنه یا تصویری که برایش جالب است آن را در ذهن خودش عکس برداری می کند و به حافظه دیداری اش می سپارد و بدون نیاز به تکرار دیدن آن منظره یا تصویر شروع به کشیدن نقاشی با ذکر تمام جزئیات آن می کند برای همین، همان گونه که مشاهده می کنید در تمام آثارش این جمله به چشم می خورد " از فکر خودم" . حزار در ادامه سخنانش بیان می کند: به علت فقر و عدم استطاعت خانواده حدود سه سال پیش فائزه قصد ترک تحصیل داشت اما  با همت و پیگیری معلم ششم ابتدایی فائزه در روستا این اتفاق نیفتاد و فائزه جهت تکمیل تحصیلات خود به اینجا آمد و هم اکنون در این مرکز شبانه روزی به زندگی ،تحصیل و کشیدن نقاشی مشغول است.

نقاشی که روی مقوای بازیافت هنرنمایی کرد

در ادامه این گفت و گو معاون مدرسه سر رشته کلام را در دست می گیرد و می گوید: متاسفانه فائزه به دلیل اینکه در محیط روستا پرورش یافته و آموزش متناسب با معلولیتش را از دوران کودکی دریافت نکرده است با اینکه 20 سال سن دارد اما با بسیاری از مفاهیم و موضوعات غریب و نا آشنا است  .شاید به همین علت علاوه بر ناشنوایی معلولیت کم توان ذهنی نیز برای او در نظر گرفته شده در حالی که نقاشی ها و آثار هنری این دختر حکایت از استعداد و هوش و ذوق و قریحه خدادادی سرشار او دارد  . در حالی که نقاشی های متنوع فائزه از نقش ونگار رنگا رنگ گل بوته های قالی گرفته تا وصف مزرعه پدری و تصویر پر ابهت سردار سلیمانی و واقعه  کربلا را تماشا می کنم ، به دقت و ظرافت نگاه این دختر آفرین می گویم ،  او با صبر و حوصله و وسواس خاصی از کوچکترین جزییات همچون ترسیم چین و چروک چهره ها و حتی توصیف حالت نگاه ها در خلق آثارش غافل نشده است با اینکه هنوز تا نقاش خبره شدن فاصله دارد اما در تمام آثار او یک نکته مهم موج می زند ،انگار این نقاشی ها روح و جان  دارند  ،خانم ترشیزی در ادامه می گوید: چهره فقر بر تمام زندگی فائزه سایه انداخته است ، او از کمترین و حداقل ترین چیزها برای خلق آثار خود استفاده جسته است از این عروسک های پارچه ای بگیرید تا نقاشی های او همان گونه که مشاهده می کنید فائزه حتی یک شومیز برای کشیدن نقاشی های خود نداشته و معمولا ازپشت  مقواهای باطله  برای ترسیم تصاویر استفاده کرده است و برای ساخت عروسک های خود از پارچه های  دور ریز و کش جوراب و دکمه لباس های قدیمی اکتفا کرده است . در حالی که گرم صحبت هستیم خانمی به همراه دختری با چشمانی که به زیبایی آبی دریاست به جمع ما می پیوندند ، با آهنگ کلامی که مختص افراد ناشنواست و سری که تکان می دهد به من سلام میکند و خود را فائزه قرائی معرفی می نماید ، لبخندی گرم بر چهره پاک و معصومش نقش بسته  و شوق زاید الوصفی دارد تا آثار هنری خود را به من نشان دهد .  معاون مدرسه می گوید: فائزه از روستای ملک آباد از توابع بخش احمد آباد به اینجا می آید و دانش آموز هشتم مقطع پیش حرفه ای است و 21 سال سن دارد شغل افراد خانواده او کشاورزی است در همین حین فائزه که متوجه می شود در مورد شغل اعضای خانواده هاش در  حال صحبت هستیم با زبان اشاره و کلماتی با اصواتی کشیده به شرح مزرعه پدری و معرفی اعضای خانواده اش به وسیله نقاشی که گویا بر اساس همان مزرعه کشیده است ، می پردازد .کبری بیگی آموزگار تربیت بدنی این آموزشگاه است اما به علت تسلطی که بر زبان اشاره و هنر دارد به عنوان معلم هنر فائزه حالا نقش پیر و مراد را نیز برای او  دارد و معتقد است فائزه یک دختر نابغه است و اگر بستر مناسبی برای رشد و دیده شدن هنر و استعداد این دختر هنرمند وجود می داشت، یقینا بسیار بیشتر می درخشید  . در ادامه این گفت و گو می خواهم با خود فائزه بیشتر صحبت کنم، از او می خواهم به معرفی خودش بپردازد به من می گوید : 21 سال سن دارم و از سال 97 یعنی 17 سالگی به طور حرفه ای شروع به کشیدن نقاشی کرده ام و تمام این نقاشی ها محصول فکر و تلاش خودم هست بدون کمک گرفتن از هیچ مربی و استادی این نقاشی ها را کشیده ام  برای همین در تمام آثارخودم این جمله را نوشته ام" فکر جدید خودم ". با اینکه خانم بیگی سوالات من را برای فائزه با زبان اشاره بیان می کند اما درک مطلب و فهم سوالات برای او بسیار سخت است و افسوس می خورم زیرا اگر این دختر از بستر آموزش های ویژه ناشنوایان بهره می جست الان همچون یک انسان عادی قادر به تکلم و درک مفاهیم بود . در حالی که این دختر هنرمند نقاشی های خود از حرم امام رضا و امام حسین و باغات زیبا و نخلستان ها را به من نشان می دهد ، می گوید: من بیشتر علاقه دارم، موضوعاتی همچون مناظر طبیعی و طرح های قالی و زندگی ائمه را به تصویر بکشم. در همین حین به نقاشی سردار سلیمانی می رسد برایم عجیب است تصویر چهره سردار را با جزئیات کامل کشیده است با دیدن چهره شهید سلیمانی نگاهش رنگ غم می گیرد و با حزنی که در کلامش هویداست برای من شرح می دهد این انسان بزرگ چه کسی است و چگونه شهید شده است، تمام نقاشی های او تاریخ دارد و به خوبی مطلع است که تاریخ وقوع آن حادثه تلخ چه زمانی بوده است ،فائزه در ادامه این گفت و گو از آرزوهایش برای من حکایت می کند و در این رابطه می گوید : دوست دارم به وسیله نقاشی هایم معروف و شناخته شوم و این هنر را به سایر دوستانم آموزش دهم و استادی هنرمند شوم . این دختر هنرمند در حالی که شور و شوق دارد هیچ چیزی از قلم نیفتد سایر آثار خود را به من نشان می دهد و به دست سازه هایش که شامل عروسک ها  و دسبند ها و کیف های پول است، اشاره دارد و بیان می کند : تمام این عروسک ها و و سایر کاردستی هایی را که مشاهده می کنید به معنای واقعی کار دست خودم است و برای ساخت هر کدامشان از وسایل دور ریز و اقلام بازیافتی استفاده کرده ام و هیچ کسی به من طریقه نقاشی کردن و یا ساخت عروسک و سایر کاردستی ها را آموزش نداده است بلکه خودآموز شروع به انجام کارهای هنری کرده ام .  

این دختر هنرمند می گوید:من اینجا و خوابگاه مدرسه را بسیار بیشتر از محیط روستا و منزل پدری ام دوست دارم چون در آنجا باید صبح های زود از خواب بر خیزیم و فوری به همراه سایر اعضای خانواده  ده ساعت روی زمین و زیر آفتاب گرم و سوزان  مشغول جمع آوری سیب زمینی ها شویم و هنگامی هم به خانه می رسیم شروع به نظافت و آشپزی کنیم و دیگر زمانی برای فراغت و استراحت نداریم  . وی ادامه می دهد: اما در مدرسه صبح ها تا ظهر به همراه دوستانم مشغول تحصیل و یادگیری دروس هستیم و از بعد از ظهر تا شب در خوابگاه همیشه روی تخت خوابم می نشینم و شروع به کشیدن نقاشی می کنم . برای من جالب است که این دختر هنرمند تا حالا ابزار مناسب برای نقاشی همچون بوم نقاشی و آبرنگ و مداد رنگی نداشته است و تنها با ابزار اولیه نقاشی یعنی  تنها چند عدد مداد نقاشی به خلق همچین آثار زیبایی اقدام کرده است در ادامه این گفت و گو فائزه هنرمند به دو خاطره تلخ و شیرین از زندگی هنری خود اشاره دارد و در این رابطه می گوید: یکی از خاطراتی که من را خیلی غمگین کرد و هیچ گاه فراموش نخواهم کرد و حتی باعث شد بخاطر آن گریه کنم از این قرار بود که سال پیش نقاشی های خودم را روی دیوار خانه چسبانده بودم اما یک روز پدرم به خانه آمد و تمام آن نقاشی  ها را از روی دیوار کند و پاره کرد آن روز خیلی ناراحت شدم راستش اگرکسی به نقاشی هایم توجه نکند ، خیلی دل گیر می شوم  اما اینجا همه خانم معلم ها خوب هستند و قدر و ارزش هنر و آثار من را می دانند همین اسباب دلگرمی شده است ، من به خوبی متوجه می شوم خانم معلم ها از دیدن نقاشی های من لذت می برند و من را تشویق به ادامه کار می کنند و گاهی هم جایزه برای من می خرند و انگیزه ای مضاعف به من می دهند تا این مسیر را پر قدرت ادامه بدهم   .

آرزو دارم صحنه نقاره زنی حرم امام رضا را نقاشی کنم

یکی از بهترین مکان هایی که فائزه در آنجا حال خوبی دارد حرم مطهر امام رضا است او می گوید: حرم امام رضا را خیلی دوست دارم و یکی از آرزو های من این است که به حرم بروم و صحنه نقاره زنی را نقاشی کنم. این دختر هنرمند در ادامه سخنانش از راز و نیازهای خود با امام رضا و خدای خودش حکایت می کند ، در این رابطه می گوید: آرزو دارم قدرت شنوایی داشته باشم من همیشه  برای پدر و مادر و خانواده ام پیش امام رضا و به درگاه پروردگار دعا می کنم که خدا به پدرم پول بیشتری بدهد  چون پدر من ثروتی ندارد که بتواند با آن ماشین و فرش و اسباب و وسایل زیبا برای منزل و ابزار نقاشی برای من بخرد اما  دوست دارم روزی من هم مانند سایر هنرمندان نقاش بوم نقاشی و صندلی برای خودم داشته باشم تا بتوانم بهتر و بیشتر نقاشی بکشم . فائزه مصمم است که در آینده یک نقاش چیره دست شود و در این رابطه می گوید: من عاشق نقاشی و عروسک سازی هستم و انس زیادی با آثار خودم دارم تصمیم دارم هرروز ساعاتی را صرف کشیدن نقاشی کنم حال دل من با نقاشی کشیدن خوب می شود و امیدوارم شانس این را داشته باشم از محضر درس اساتید نقاشی نیز برخوردار شوم تا به اندوخته هایم و مهارتم در نقاشی افزوده شود و امروز نیز از اینکه شما آمدید و نقاشی های من را دیدید خیلی خوشحالم وامیدوارم روزی فرا برسد که این آثار را بینندگان بیشتری تماشا کنند  . با فائزه این دختر هنرمند دوست داشتنی خداحافظی می کنم و به همراه مدیر و معاون مدرسه به سمت درب خروجی می روم کنار آبخوری این مدرسه  چشمم به منظره ای حزن انگیز می افتد ،چند دختر نوجوان را می بینم که روی ویلچر نشسته اند و در گوشه ای دور هم  جمع شده اند و نشانی از شور و حرارت نوجوانی ندارند در کنار آنها دخترکی مغموم که سر خود را بر روی دو دست خود قرار داده است و مشخص نیست چرا این قدر اندوهگین است او و دوستانش را که صدا می زنند واکنشی نشان نمی دهند از خانم مدیر به عنوان سوال پایانی می پرسم ، مهم ترین نیازهای شما در این مرکز چیست و او با اشاره به دو موضوع در پاسخ به سوالام می گوید: بچه هایی که در اینجا به سر می برند، اکثرا محروم و از مناطق روستایی هستند ، اگر ما بتوانیم درطول این شش سالی که اینجا هستند اوقات فراغت این دانش آموزان را پر بار و مهارت های آنها را تقویت کنیم گام مهمی در جهت استقلال آینده این بچه ها بر داشته ایم و این مهم محقق نمی شود مگر چند مربی ماهر در ساعات خارج از وقت مدرسه مثلا بعد از ظهر ها به اینجا بیایند و مهارت هایی همچون نقاشی و خطاطی و سایر هنرها متناسب با نوع معلولیت و علاقه این بچه ها را به آنها آموزش دهند زیرا ما در ساعت آموزشی فرصت کافی برای آموزش مهارت آموزی به دانش آموزان را نداریم . در حالی که حزار فضای حیاط پشت ساختمان را به من نشان می دهد ، می گوید :با توجه به اینکه  ما امکان این را نداریم هر روز این بچه ها را  به پارک ببریم و یا گاهی ممکن است برای چند ماه این بچه ها به خانه های پدری خود باز نگردند و در خوابگاه بمانند از همین رو لازم و ضروری است فضای مدرسه یک فضای سبز و مفرح و با نشاط برای گذران اوقات فراغت این بچه ها باشد زیرا این دختران هم مانند هر انسان دیگری دوست دارند برای ساعاتی از فضای خوابگاه مخصوصا در بعد از ظهرها خارج شوند و به پارک یا فضای سبزی مراجعت داشته باشند اگرتدبیری اتخاذ شود تا محوطه بلا استفاده حیاط پشت ساختمان به کمک شهرداری و همت افراد خیر چمن مصنوعی  و گل کاری شود، این فضا می تواند به یک پارک کوچک برای استفاده این بچه ها  تبدیل شود تا آنها در ساعات فراغت از فضای آنجا بهره ببرند و از حالت کسالت و رخوت خارج شوند و روحیه نشاط در آنها افزایش یابد .  

انتهای پیام /

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار