با عبور سن دختران و پسران از ۳۵ سالگی شانس ازدواجشان کاهش مییابد و با افزایش این سن، حتی ممکن است به تجرد قطعی برسند و دیگر شانسی برای ازدواج نداشته باشند. در میان جمعیت ازدواجنکرده کشورمان، آمار دهه شصتیها نسبت به آمار سایر دهههای سنی بالاتر است و نکته مهم اینکه بخش مهمی از این افراد در حال عبور از سن مناسب ازدواج هستند.
از حدود ۵/۸ میلیون پسر و ۵/۸ میلیون دختر دهه شصتی، ۱/۲ میلیون پسر و ۱/۲ میلیون دختر هنوز مجردند؛ مجردهایی که در بازههای سنی ۳۰ تا ۳۹ سال قرار میگیرند، این به این معناست که حدود یکچهارم از پسران و یکچهارم از دختران دهه شصتی همچنان مجردند و با افزایش سن در خطر تجرد قطعی و تنهایی و آسیبهای ناشی از آن قرار میگیرند و از سوی دیگر از چرخه فرزندآوری و افزایش جمعیت هم خارج میشوند، این در حالی است که ابرچالش این روزهای کشورمان مسئله بحران جمعیت و فرو رفتن در سیاهچاله کاهش جمعیت است.
در این میان فرهنگ حاکم بر ازدواج و فاصله سنی میان زن و مرد میتواند دختران دهه شصتی را در شرایط سختتری قرار دارد و آنها را با تنگنای ازدواج مواجه کند چراکه با عنایت به فرهنگ غالب در جامعه، اغلب پسران به دنبال دخترانی هستند که از آنها کوچکتر باشند و در مواردی با این مسئله مواجهیم که این فاصله سنی هر چه بیشتر باشد، برای آقایان مطلوبتر است! بر این اساس پسران متولد دهههای ۵۰ و ۶۰ به جای آنکه سراغ دخترانی در گروه سنی خودشان بروند و فاصله سنی توصیه شده از سوی روانشناسان و کارشناسان خانواده، یعنی مثبت و منفی سه سال را رعایت کنند، خیلی وقتها سراغ دختران دهههای بعدی میروند و خواهان ازدواج با دختران دهه ۷۰ هستند!
گذشته از ناهماهنگی و ناهمسانیای که این قبیل ازدواجها میتواند در پی داشته باشد و این فاصله سنی زیاد به گسست و انقطاع نسلی بینجامد و موجب شود زن و شوهر نتوانند رابطه مناسبی باهم برقرار کنند، غلبه فرهنگ فاصله سنی چند ساله در ازدواج و انتخاب همسری با چندین سال فاصله سنی از سوی مردان، شانس دختران برای ازدواج را کاهش میدهد و در بعد اجتماعی آن شاهد تجرد و حتی تجرد قطعی جمعی از دختران متولد سالهای پایانی دهه ۵۰ و همچنین دختران دهه شصتی خواهیم بود، این در حالی است که با فرهنگسازی برای کاهش فاصله سنی پسر و دختر، همسنگزینی و حتی ازدواج پسر با دختری که از وی بزرگتر است، میتواند بخشی از چالش ازدواج در جامعه را حل و فصل کند. از منظر روانشناختی هم لزوماً سن یکی از معیارهای کفویت به شمار نمیرود و نمیتوان نسخه واحدی برای همه افراد پیچید، همچنانکه طی سالهای اخیر شاهد ازدواجهایی هستیم که خانم از آقا بزرگتر است و با عبور از پنج سال نخست زندگی که بحرانیترین دوران آن است، مشکلی در زندگی مشترک آنها پیش نیامده است و زندگی خوبی دارند.
حل مسئله فاصله سنی در ازدواج و کاهش این فاصله و تغییر معیارهای کفویت از سن به سایر موضوعاتی که میتواند اثرگذاری عمیقتری هم داشته باشد؛ مسئلهای است که نیازمند تغییر در فرهنگ و طرز تفکر جوانان و خانوادههاست چراکه به واسطه غلبه فرهنگ لزوم بزرگتر بودن پسر از دختر در ازدواج حتی خود دخترخانمها اغلب به واسطه فشارهای اجتماعی و برخورد خانوادهها به خصوص خانواده پسر، زیر بار ازدواج با پسری بزرگتر از خود نمیروند! بگذریم از اینکه بسیاری از خانوادهها هم چنین ازدواجی را توصیه نمیکنند و بر اساس غلبه همان فرهنگ قدیمی به دنبال آن هستند که عروس از داماد حداقل پنج سالی کوچکتر باشد و حد مطلوبتر این فاصله «هر چه بیشتر بهتر» است!
با اصلاح نگاه جامعه به بحث فاصله سنی دختر و پسر، بخش مهمی از چالش ازدواج جوانان حل و فصل میشود و با حل مسئله ازدواج و به خانه بخت رفتن مجردها، خود به خود بخشی از مسئله جمعیت هم حل خواهد شد چراکه هر تازهعروس و تازه دامادی خواهان فرزند هستند. از سوی دیگر برخلاف فرهنگسازیهای جاری در جامعه و محدود کردن سن باروری زنان به ۳۵ سال، حتی یک زن ۴۵ ساله هم میتواند مادر شود و در غرب اینگونه بچهها را گلدن بیبی یا «فرزند طلایی» نامگذاری میکنند. «فرزند طلایی» رویکردی است که کشورهای جهان برای افزایش فرزندآوری پیش در گرفتهاند؛ درست برخلاف رویکرد نادرستی که در کشور ما وجود دارد و هنوز از سوی برخی پزشکان به کار گرفته میشود!