در جهاني كه معمولاً با ويژگيهايي چون تغيير و تجربههاي گذرا تعريف ميشود، اسمها يك استثنا محسوب ميشوند. آنها موجودات سرسختياند كه جلوي حركت بيرحمانه زمان قد علم ميكنند. سنمان بالا ميرود، عنوان شغلي و حتي تابعيتمان عوض ميشود، اما اسممان همواره با ما باقي ميماند. ويكتوريا پرينسويل، نويسندهاي كه بحث درباره اسمگذاريها هميشه جايگاه پررنگي در آثارش داشته است، در اين نوشتار از جايگاه پررمزوراز و پيچيده نامها ميگويد. مقاله او با عنوان «اسمها به ما چه ميگويند؟» در وبسايت گرانتا منتشر شده و وبسايت ترجمان با همان عنوان و با ترجمه بابك حافظي در بيستودومين شماره فصلنامه ترجمان علوم انساني منتشر كرده است. خلاصه مقاله را در ادامه ميخوانيد.
اسمها مرزبنديهاي روابط را تعيين ميكنند
اسم فقط صميميت با خود نميآورد، بلكه حد و مرز آن را هم مشخص ميكند، اسمها مرزبنديها را تعيين ميكنند. من اسمهايي دارم كه فقط اعضاي خانوادهام با آن صدايم ميزنند و در طول زندگيام اسمهاي ديگري هم داشتم كه حالا ديگر كنارشان گذاشتهام. ناميدن يكديگر، به عنوان تجربهاي تعاملي، نه خنثي است و نه محدود. اسمها، در مكالمهاي طبيعي، بعد از معارفه اوليه دوباره سروكلهشان پيدا ميشود. اينكه چطور يكديگر را صدا ميكنيم نشان ميدهد كه به چه چشمي به همديگر نگاه ميكنيم و نشان ميدهد باهم آشناييم يا نشان ميدهد براي هم احترام قائليم. صميميت، بهخوديخود، موضوع ظريفي است و حد و مرزي كه آن را مشخص ميكند هم ميتواند بسيار شكننده باشد. پس اسمي كه با آن همديگر را صدا ميزنيم كه تجسمي است از هر دو مورد (هم خود صميميت و هم حد و مرز آن) ميتواند مشكلات زيادي ايجاد كند.
اسمها سرسختانه مقاومت ميكنند
در جهاني كه معمولاً با ويژگيهايي چون تغيير و تجربههاي گذرا تعريف ميشود، اسمها يك استثنا محسوب ميشوند. آنها موجودات سرسختياند كه جلوي حركت بيرحمانه زمان قد علم ميكنند. سنمان بالا ميرود، عنوان شغلي و حتي تابعيتمان عوض ميشود، اما اسممان همواره با ما باقي ميماند؛ چيزي كه با حركت مداوم زندگي در تضاد است. براي هر كودكي كه پا به جهان ميگذارد، اسمي انتخاب ميكنيم تا او را از ديگران متمايز كنيم و به اين ترتيب، برايش به عنوان موجوديتي تغييرناپذير، جايگاهي در دنيا مشخص كنيم. بخشي از اين تمايز در سراسر مسير زندگي همراه اوست. اسمها ماندگارند، اسمها باقي ميمانند.
اسمها كاركردهايي دارند
اسم كلمهاي است كه با آن ما را مخاطب قرار ميدهند. وجود ما تا حدي با بازشناسي ديگران معنا پيدا ميكند و اين موضوع تجربه اسمگذاري را به اقدامي مشاركتي تبديل ميكند. در بعضي از خانوادههاي غرب آفريقا ممكن است اسم كودكي را از روي اسم يكي از خويشاوندانش انتخاب كنند تا ميراث منحصربهفرد خانوادگي او را گرامي بدارند.
تغيير نام هميشه هم بيدردسر نيست. چه معني ميدهد اسم كسي را در جامعه، بدون موافقت خودش يا حتي اطلاع قبلي، تغيير دهند؟ وقتي ديگران نام كسي را از روي ناتواني ناشي از تنبلي يا جهل ناشي از راحتطلبي تغيير ميدهند، در واقع آن فرد با زبان بيفكر غريبهها تغيير داده شده است و شايد خطابودن اين امر را هم بتوان در همين مسئله جستوجو كرد. بازشناسي يك نام براي خيليها كاركردي نمادين دارد. وقتي اسمي را كه ميشنوي ميشناسي، ميداني كه بايد انتظار چه چيزي را بكشي. علاوه بر آن، بازشناسي يك اسم غالباً با خودش صميميت به همراه ميآورد.
منظورم همان لحظه نيست، بلكه تاريخچه زندگي يك فرد است. اسم هر شخص اساساً نوعي خاطره هم به حساب ميآيد و بازتابي است از لحظهاي صميمي و تاريخي؛ لحظهاي كه در آن نمادي به فرد عطا كردهاند كه به واسطهاش ميتواند اين جهان را خانه خودش بداند و اين يعني نامگذاري به مثابه بازشناسي. گاهي غريبهاي، فقط به اين دليل كه از تلفظ اسمي عاجز است، تصميم ميگيرد صاحب آن اسم را از فهرست خط بزند. او با اين كار، به معناي واقعي كلمه، توازن قدرت را براي صاحب آن اسم و موقعيت تغيير ميدهد و نه تنها به او، بلكه به تمام حاضران اعلام ميكند آن شخص هرگز آن چيزي كه خودش فكر ميكرده نبوده است، چون من اينطور تصميم گرفتهام. در دنياي امروز كه بر سر هر چيزي ميتوان بحث كرد، در مورد اسمها قضيه از اين قرار است كه آيا گوينده خوش دارد تصميم بگيرد اختيار جسمتان را به شما بدهد يا خير.
من اين اسم را انتخاب نكردهام و آن را نميخواهم
محمدعلي كه با نام كاسيوس كلي به دنيا آمده بود، اعلام كرد نام اوليهاش «اسم بردگاني» است و به اين ترتيب آن را كنار گذاشت؛ «من اين اسم را انتخاب نكردهام و آن را نميخواهم». علي فقط با اسم كلي مخالف نبود، بلكه با چيزي كه اين اسم نشان ميداد مخالف بود؛ اينكه اجدادش برده بودند و همچنين ميراث مربوط به اين بردگي. اسمي كه او براي خودش برگزيد به معناي «محبوب خداوند» است. او با انتخاب اين اسم براي خودش، اجازه داد ايمانش تاريخچه، خاطره و صميميت اسمش را تعيين كند. او اسمي را كه ميراث اجداد سياهپوستش بود كنار گذاشت و نامي را براي خودش انتخاب كرد كه چيزي در خود داشت كه ميشد به همان اجداد سياهپوست نيز اعطا شود. اسمي كه به كسي تحميل ميشود مدام به او يادآوري ميكند كه از خودش اختيار و عامليتي ندارد.
وقتي نام شما پيوسته به وسيله ديگران بازنويسي ميشود يا از ابتدا انتخاب شده تا يادآور بردگي گذشتگان شما باشد، ذاتاً نخواستني است. در اين صورت، اسمتان پيوسته يادآور چيزي يا كسي ديگر است. محمدعلي نام قبلياش، يعني كاسيوس كلي را به تاريخ سپرد، اما دودمان و اصل و نسبي كه بتوان آن را دنبال كرد، احتمالاً به اين كار ميآيد كه نوعي ثبات به دنبال ميآورد و حسي از تغييرناپذيري را به واقعيت فعلي شخص اضافه ميكند. اين مسئله گاهي، حتي زماني كه فرد صراحتاً نامش را تغيير نداده است، به طور غيرمنتظرهاي ضرورت پيدا ميكند. اسم شما، به روشهايي كه انتظارش را نداريد، ميتواند شما را در جايگاه خاصي قرار دهد يا از جايگاهي كه در آن هستيد، خارج كند. اسم گذاشتن روي كسي، بيش از هر كار ديگري، ميتواند او را پيوند دهد به خودي بيروني كه در طول زمان پايدار است. با در نظر گرفتن اين نكته، وقتي با روايتهايي مواجه ميشويد كه ديگران با پيشفرضها و پيشبينيهاي خودشان از كسي دارند، احتمالاً اين اصل و نسب آن شخص است كه به عنوان ريشههاي او، شناختي كلي از او به شما ميدهد. خوب كه نگاه كنيم، تضاد فرهنگي شبيه ماجراي نامگذاري است. در بيشتر موارد، شخص مورد نظر در نامگذاري خودش حداكثر نقشي منفعلانه ايفا ميكند. اسمهاي ما و خودهاي ما، قبل از هر چيز كاركرد اجتماعي دارند، چراكه بازتابشان به خود ما برميگردد.