در نگاه اول احساس میشود سیدجواد هاشمی به هیچ وجه اطلاعاتی از زوایای یک اثر کودکانه ندارد و میل کارگردانش به فیلم موزیکال او را وادار به ساخت «شهر گربهها» کرده است ولی شهر گربهها به لحاظ رعایت استانداردهای این ژانر یک موزیکال محسوب نمیشود.
سیدجواد هاشمی خاستگاه کودکان را نادیده گرفته و اثری خلق کرده که فقط تزئین پرزرق و برق دارد که در جهت متن نیست و گویی بیشتر برای جذب مخاطب بزرگسال ساخته شده است؛ همان مواد لازمی که قطعاً در این فیلم جواب نگرفته است. هاشمی سعی کرده در متن نگاهی به مسائل جوانان و مهاجرت داشته باشد، به همین منظور یک ترامپ نمادین هم در اثر دیده میشود که کارکردی ندارد چراکه حرفهای گلدرشت فیلم در لایههای بیارزش گم شده و آن چیزی که بیشتر احساس میشود رقص و آواز است که اغلب آنها ترانههای کوچه و بازاری لسآنجلسی یا موسیقی پاپ و راک غربی است و به طور عادی کودکان از این ترانهها و موسیقی درک مناسبی ندارند و نمیتوانند با آن ارتباط برقرار کنند.
اساساً چرا باید یک کودک یا نوجوان چنین فیلمی را ببیند؟ شهرگربهها میخواهد با حرکات موزون و عشوههای بازیگر زن، مخاطب جذب کند و بدیهی است که چنین مخاطبی نمیتواند از رده سنی کودکان باشد.
جالب است که هاشمی در انتخاب بازیگر سراغ بازیگر زنی رفته که اساساً هیچ سابقهای در سینمای کودک ندارد و بچهها اصلاً او را نمیشناسند و صرفاً در سینمای بزرگسال حضور داشته است. در فیلم شهر گربهها گویی جنسیت کاراکترها مطرح نیست.
یک کاراکتر خودش را زن میکند و یکی دیگر معلوم نیست مرد است یا زن! رقص و آوازهایی که در فیلم دیده میشود نه برای بچههاست و نه حتی ذرهای ذوق کودکان را برمیانگیزند. این بیشتر سوءاستفاده از نام کودک است. آن چیزی که مشخص است اینکه اگر ویژوال افکت را از فیلم حذف کنیم، شهرگربهها هیچ جذابیتی برای کودکان ندارد. هاشمی در نوشتن فیلمنامه و اجرا از آیین و نگرش سنتی کشورمان فاصله گرفته است و هیچ نگاه ایرانی در کار دیده نمیشود، او به طور صریح دنبال نکاتی بوده که هیچ ربطی به دنیای فانتزی کودک ایرانی ندارد. در فقدان سینمای کودک و البته برنامههای تلویزیونی چشم هاشمی به آثار سینمایی غرب بوده است، به همین دلیل کودکی که در سینما شهر گربهها را میبیند، انگار یک کارتون خارجی دیده است چراکه اساساً این فیلم برای کودک ایرانی نیست و بزرگسالان هم وقتی برای تماشای این گونه آثار ندارند. سینمای کودک ایران که آثاری، چون گلنار و شهر موشها و کلاه قرمزی را در سابقه خود دارد، به جایی رسیده که با متنی کلیشهای شعارهای سطحی سیاسی میدهد که البته در پایانبندی هم کم میآورد، حتی در هالیوود سعی میشود در متنِ فیلمهای کودک از مسائلی که مختص بزرگسالان است، استفاده نشود، اما در شهرگربهها روابط عاشقانه ویژه بزرگسالان دیده میشود.
دیالوگهای نامتعارف که استفاده از آن برای فیلم کودک میتواند فاجعهآور باشد، کاراکتر زن با رنگ و لعابی که در آرایش او دیده میشود و نحوه دیالوگ گفتن برای کودک مخرب است، این چه دیدگاهی است که کارگردان فکر کرده با ساخت چنین فیلمی میتواند درس عدم مهاجرت به کودک و نوجوان بدهد؟ اتفاقاً ماحصل کار اینطور القا میکند که مهاجرت کار بسیار خوبی است، به هر حال شهرگربهها نمیتواند در ژانر موزیکال و سینمای کودک جایگاهی داشته باشد.