كانال تلگرامي «شفافيت براي ايران» با استناد به كتاب «زن در آينه جلال و جمال الهي» اثر آيتالله جوادي آملي نوشت: زني به نام «سوده همداني» كه از شيعيان امام علي (ع) بود، در جنگ صفين براي ترغيب شجاعت سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسي ميخواند كه سخت بر معاويه گران آمد و نام او را ثبت كرد. روزگار گذشت و امام علي (ع) به شهادت رسيد و فرماندار معاويه به نام «بسر بن ارطاة» بر شهر همدان مسلط شد و هر چه ميخواست انجام ميداد و كسي جرئت اعتراض يا مخالفت را نداشت. سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاويه در شام رفت و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاويه شكايت كرد. معاويه او را شناخت و سرزنش كرد و گفت: «ياد داري كه در جنگ صفين چه ميكردي؟ حال دستور ميدهم تو را سوار بر شتري برهنه تحويل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار كند!»
سوده در حالي كه اشك ميريخت، اشعاري را با اين مضمون خواند: «خدايا درود بر پيكر پاكي فرست كه چون دفن شد عدالت هم دفن شد و خدا سوگند خورده كه همتايي براي او نياورد و تنها او با حق و ايمان همراه بود.» معاويه با شگفتي پرسيد: چه كسي را ميگويي؟ و اين اشعار را پيرامون چه شخصي خواندي؟ سوده گفت: حضرت علي (ع) را ميگويم كه چون رفت، عدالت هم رفت. فرماندار علي(ع) در همدان، چند كيلو گندم از من اضافه گرفت. به كوفه رفتم. وقتي رسيدم كه اميرالمومنين علي(ع) براي نماز مغرب بهپا خاسته بود. تا مرا ديد نشست و فرمود: حاجتي داري؟ ماجرا را شرح دادم. سپس به حضرت گفتم چند كيلو گندم مهم نيست، ميترسم فرماندار تو، به سوي تجاوز و رشوهخواري پيش رفته و آبروي حكومت اسلامي خدشهدار شود.
امام علي (ع) با شنيدن سخنان من گريست و گفت: «خدايا تو گواهي كه من آنها را براي ستم به مردم دعوت نكردم.» سپس قطعه پوستي گرفت و روي آن نوشت: «بسمالله الرحمن الرحيم، قد جائتكم بينةٌ مِن ربّكم فَاوفوا الكيلَ و الميزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشيائهُم، و لا تُفسدوا في الارض بعد اصلاحها، ذالكم خيرٌ لكم مَن يقبِضُهُ. والسّلام: به نام خداوند بخشنده مهربان، دليل روشني از طرف پروردگارتان براي شما آمده است؛ بنابراين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزي نكاهيد! و در روي زمين، بعد از آن كه (در پرتو ايمان و دعوت انبياء) اصلاح شده است، فساد نكنيد!»
و نامه را اينگونه به پايان برد: «كارهاي فرمانداري خود را بررسي و جمعآوري كن. تو را عزل كردم و به زودي فرماندار جديد خواهد آمد و همه چيز را از تو تحويل خواهد گرفت.»
نامه را به من داد، نه آن را بست و نه لاك و مُهر كرد. بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و ديگري به جاي او آمد.