اگر چه خداپرستی به شکل سکولار آن در جهان وجود داشته و دارد، اما پس از انقلاب اسلامی، یک قطب خدامحور منسجم با مرکزیت جمهوری اسلامی برای اولین بار در دنیای مدرن ظاهر گردید که بلافاصله با واکنش حذفی قطب انسان محور، با مرکزیت ایالات متحده مواجه شد. این مواجهه با اشکالی متفاوت در چهار دهه متوالی تداوم داشتهاست، هر چند قبل از انقلاب هم امریکا با دستانی بازتر همیشه برای مهار ایران در تکاپو بودهاست، اما پس از آن تلاش خود را بسیار بیشتر کرد و همزمان دستیافتهایش کمتر شد که از آن جمله است تحریمها، واقعه طبس، جنگ تحمیلی، تهاجم فرهنگی، هجمههای رسانهای و جنگ نرم، مانعتراشیهای مختلف بر سر راه دستیابی به انرژی هستهای و موارد متعدد دیگر. هیئت حاکمه امریکا هر کس یا از هر یک از دو جناح که باشد، صرفاً مجری دستورات است، اما در ایران به علت حاکم بودن واقعی جمهوریت به فراخور نگاهِ شخص رئیسجمهور تغییر در عملکردها کاملاً مشهود است.
هفت سال اخیر سرنوشت کشور گره زدهشد به زلف برجام؛ اکنون نه از نگاه مخالفانی که «دلواپس» خوانده شدند، بلکه از نگاه دولتمردان و مسئولان «آسوده خاطرِ» مذاکرات هم به تصریح خودشان «تقریباً هیچ» عایدشان نشد. شگفت آنکه نگاه اشتباهی که همه چیز را در بیرون مرزها جستوجو میکند، به جای عذرخواهی از مردم، مجدداً چشم امید بسته به تمدید حکومت خود در دوره (معمولاً هشت ساله) بعدی ریاست جمهوری! آن روزها شعار دادند چرخ اقتصاد و چرخهای سانتریفیوژ باید با هم بچرخد، در حالی که هر دو را از کار انداختند و امروز میگویند بروید «دعا کنید» به درگاه خدا که «کدخدا» کاری از دستش یا برنمیآید، یا اگر هم بر میآید کاری نمیکند! امروز بیتوجه به آنکه سه سال از این مذاکرات خسارت محض در زمان دموکراتها بوده و بایدن پای ثابت خصومتها نسبت به ایران بودهاست، باز هم همان جریان اعلام میکند قبلاً اندک رفاقتی با بایدن داشته که شاید کمکش کند! مشخص نیست اگر در هفت سال گذشته بزرگترین خسارتها را به دلیل این خوشخیالیها متحمل شدیم، در حدود هفت ماه باقی مانده از این دولت، چگونه قرار است شقالقمر کنند که بیصبرانه دوگانه جدید سلامت - مذاکره را با دوگانه سوخته معیشت - مذاکره جایگزین میکنند؟! دستان پرِ سردار سلیمانی در پایان دادنِ به حکومت داعش او را در عمل به شخص دوم محبوب در کشور تبدیل کرد. همان دومین محبوب ایرانیان و پس از آن شهید فخریزاده علناً ترور شد، اما هنوز هم یک جریان فکری معتقد است میتواند امریکا را با مذاکره سرجایش بنشاند!
سؤال اساسی این است که اگر قطب انسانمحور در باطل خویش ثبات قدمی مثالزدنی داشته و از خواستههای بدون حدِ یقفِ خود قدمی عقب ننشسته است، در این سو و در اردوگاه قطب خدامحور چه تغییری رخ دادهاست که پس از تجربه «آزموده» برجام، باز هم به دنبال «آزمودن» آن است؟ مگر نه آنکه ارزش و اعتبار جمهوری اسلامی در جهان به اتکای حقیقی آن به اسلام ناب است؟ پس از کرنش هرچه بیشتر نزد یانکیها آیا غایتی جز تبدیل شدن به یک کشور دارای جمعیتی مسلمان و حاکمیتی مانند کشورهای عرب حوزه خلیج فارس باقی خواهد ماند؟ آیا دیپلماتها میدانند که در موفقیتآمیزترین حالت با طی مسیرِ مذاکره، جایگاه دولت خود را از امالقرای جهان اسلام به جایگاه دولت گاو شیرده سعودی در نزد جهانیان تنزل خواهند داد؟
پندار دیپلماتهای دولت مذاکره و تحصیلکرده در دانشگاههای یانکیها و انگلیسیها آن است که سر کلاس این غارتگران و جنگ افروزان بالفطره، آن قدر شاگردی کردهاند که حالا میتوانند استاد خود را هم سرمیزِ مذاکره دور بزنند! اما پندار انقلابیها آن است که آخرین تیر تدبیر دولت، طرح موضوع غیر عملی مذاکره چندباره با دو گانه سلامت – مذاکره با دولت به ظاهر جدید امریکاست تا اینبار با کشاندن تمام ظرفیت انقلاب به صحنه مخالفت با خود، آخرین جرزنی دیپلماتیک را هم انجام داده و به بهانه ناکام گذاشتن تلاششان برای مذاکره و مقصر معرفی کردن انقلابیون، پایان خوشی بر داستان شکستهای پیاپی خود رقم بزنند.
*عضو هیئت علمی دانشگاه