گفتوگوی «جوان» با خانواده شهیدان حاجیمراد و محمد معارفوند، ۲ برادری که در کربلای ۵ آسمانی شدند
پدرم ۶۸ سال داشت و با اعزام شدن مداوم برادرها تصمیم گرفت به جبهه برود. میگفت: «من که نمیتوانم بجنگم، اما میروم تا شاید بتوانم در آشپزخانه کار کنم و غذایی گرم دست رزمندهها بدهم.» ایشان حدود چهار ماه در جبهه بود. بسیار پیش میآمد که محمد، حاجیمراد و پدر همزمان در جبهه باشند
کد خبر: ۹۸۷۸۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵
گفتوگوی «جوان» با برادر شهیدان دوربین که یکی در دفاع مقدس و دیگری در دفاع از حرم به شهادت رسیدند
مادرم وقتی فهمید جواد شهید شده است، به کما رفت. هشت روز در کما بود و خدا عمر دوباره به او داد. از سال ۶۷ که جمال شهید شد، مادرم خانهنشین شد. بعد از شهادت جواد بدتر هم شد و خیلی دلتنگی میکند. تنها زندگی میکند و مدام در حال گریه است. با آنکه دکتر گفته بود نباید گریه کند، اما دست خودش نیست
کد خبر: ۹۷۱۵۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۷/۱۰