سرویس سیاسی جوان آنلاین: مشارکت ۴۲ درصدی در انتخابات مجلس شورای اسلامی آن هم با وجود مشارکت ۲۰ و چند درصدی در برخی از مراکز استانها موجب تحیر بسیاری از تحلیلگران سیاسی شد. اگر بخواهیم به تحلیلی جامع در خصوص چرایی این اتفاق برسیم میتوان از الگوی «تفکر کلی نگر سیستمی» به شرط دخیل کردن «شرایط بومی» بهره برد. بر اساس مدل ذکر شده برای تحلیل هر پدیده باید چهار عامل «کنشگر یا عاملیت انسانی»، «نهادها و ساختارها»، «محیط منطقهای و جهانی»، «وقایع، رویدادها و رخدادها» به همراه «شرایط بومی» را دخیل دانست. این عوامل بر یکدیگر موثر و در رفت و برگشت هستند و نمیتوان یکی را از دیگری جدا تصور کرد.
تا کنون تحلیلگران طیفهای مختلف سیاسی در تحلیل افت میزان مشارکت در انتخابات به ناکارآمدیها (عامل نهادها و ساختارها)، شرایط ویژه دشمنی آمریکا (عامل محیط منطقهای و جهانی)، طایفهگراییها و مشکلات بومی مناطق مختلف کشور و وقایع و رویدادهایی، چون اتفاقات آبان و دی ۹۸ (عامل وقایع، رویدادها و رخدادها) اشاره کردهاند، از همین منظر در این یادداشت بنا بر این است بر اساس برخی از مشاهدات شخصی به عاملیت انسانی و نقش آن در کاهش مشارکت بپردازم.
پیش از انتخابات که با دوستان متعددی که تصمیم داشتند رأی سفید انداخته یا به کلی در انتخابات شرکت نکنند صحبت میکردم، بسیاری از آنها عدم مشارکت را به عنوانی ابزاری برای اعلام نارضایتی از فضای کشور قلمداد میکردند. آنها میگفتند از حضور در انتخاباتهای گذشته نتیجهی مطلوبی نگرفتهاند و این بار میخواهند با رأی ندادن شانس خود را آزمایش کنند. برخی دیگر نیز معتقد بودند مجلس شورای اسلامی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی هیچ کاره است و تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود لذا رأی دادن به نمایندگان مجلس عملاً بیهوده است.
این ادله که شاید در ظاهر موجه هم به نظر برسند در واقع بیانگر این است که ما اصلاً نمیدانیم چرا باید رأی بدهیم، چطور باید رأی بدهیم و پس از رأی دادن چگونه باید رأی خود را مطالبه کنیم. حتی بسیاری از آنها که رأی هم میدهند تنها به تغییر آدمها و مواضع دلخوش هستند و چندان به آینده ساختار و فرآیندها چشمی ندارند. به نظر میرسد این ضعف ریشه در سطح نازل آموزش و پرورش مدنی در جامعه ایران دارد یعنی فقدان آموزش ارزشهایی که موجب تحکیم تعهد شهروندان به مشارکت در فرآیند سیاسی میشود. به عنوان مثال آموزش و پرورش مدنی دانش آموزان آمریکایی شامل مطالعه حکومتهای فدرال، ایالات محلی و قوای سهگانه مجریه، مقننه و قضاییه حکومت است. این آموزش تنها به شناخت ظاهری نهادها و ساختارها هم محدود نیست بلکه اندیشمندان آموزش مدنی که عمدتاً از پایگاه راست هستند، معتقدند افراد باید در جریان فرآیند امور قرار گیرند و فهم کنند که این فرآیندها چگونه پدید میآیند، جلو میروند و موانع آنها چیست تا بتوانند بهترین مشارکت مدنی را که منجر به تأمین منافع فردی و جمعی میشود برگزینند و مسئولیت انتخاب خود را بر عهده گیرند.
نبود یا کمرنگ بودن آموزشهای مدنی در ایران و محدود شدنشان به شناخت ظواهر و حفظیات حوصله سر بری، چون تعداد اعضای هر مجلس، طول دوره مسئولیت، تاریخ دقیق احداث و اولین و آخرین رئیس، کار را به اینجا رسانده که افراد تصور دارند نه با استفاده از حق مدنیشان و تشکیل مجلسی خوب و قدرتمند که با عدم مشارکت سیاسی میتوانند آیندهای بهتر رقم بزند!
البته سطح نازل آموزشهای مدنی تنها محدود به رأی دهندگان هم نیست. اینکه کاندیداهای نمایندگی مجلس کباب و پول پخش و تلاش میکنند با ترساندن مردم از رقیب رأی بیاورند یا وعدههایی میدهند که در حیطه وظایف نمایندگی نیست، نشانی از همین وضعیت اسفناک است. کاندیدایی که به مردم وعده ساختوساز شهری میدهد یا در پی حذف خدمت سربازی است یعنی متوجه کارکرد مجلس و فرآیندهای آن نیست و نمیداند حیطه اختیارات نماینده مجلس تا به کجاست. از همین رو وعدههایش جز ایجاد انتظار در افکار عمومی حاصلی ندارند و، چون هیچگاه محقق نمیشوند، جامعه را نسبت به رأیی که داده است بیاعتماد کرده و آن را به این نتیجه میرساند که ساختارها و نهادها هیچکاره هستند و تصمیمات در جای دیگری گرفته میشود.
در ایران حتی دانشگاهیان هم با روندهای حکمرانی، سازوکارهای نظام سیاسی و موانع آن آشنایی چندانی ندارند و به همین دلیل اغلب اوقات حرفهایی از سر دلسوزی میزنند که یا دردی را دوا نمیکند یا مدیران اجرایی آنها را رویایی و آرمانی تلقی میکند و حاصلش جدایی دانشگاه از صنعت و ناامیدی اساتید دانشگاه است. در مجموع وضعیت مردمسالاری در ایران نشان میدهد در کنار آموزشهای همگانی، ارتقاء و کارآمدسازی آموزشهای مدنی در هر سطحی از نان شب هم برایمان واجبتر است. بهویژه آنکه جمهوری اسلامی خودش را در مقبولیت و بخشی از مشروعیت متکی به رأی مردم میداند.