سرویس حوادث جوان آنلاین: به گزارش جوان، چندی قبل مأموران پلیس تهران با تماس تلفنی مرد سرایداری از دستگیری سارقی در خانهای حوالی شمال تهران با خبر و راهی محل شدند. مأموران پلیس در محل حادثه مشاهده کردند مرد سرایداری با کمک صاحبخانه، پسر جوانی را هنگام سرقت داخل خانه دستگیر کردهاند. مرد سرایدار به مأموران گفت: دقایقی قبل در خواب بودم که با صدای کمک خواهی «وای دزد» صاحبخانه از خواب بیدار شدم. صدا از داخل طبقه پایین میآمد که به سرعت به آنجا رفتم و دیدم صاحبخانه با پسر جوانی درگیر شده است که در نهایت دو نفری او را دستگیر کردیم. مرد صاحبخانه هم گفت: چند سال قبل همسرم فوت کرد و در این خانه بزرگ ویلایی تنها شدم که سرایداری استخدام کردم تا تنها نباشم. دقایقی قبل هنوز به خواب نرفته بودم که از طبقه پایین صدایی به گوشم رسید و کنجکاو شدم و به طبقه پایین رفتم و با این پسر جوان که در حال سرقت بود روبهرو شدم و با داد و فریاد از سرایدارم درخواست کمک کردم.
متهم که پسر ۳۰سالهای به نام فرید است پس از دستگیری برای تحقیقات به ادارهپلیس منتقل شد و در بازجوییها مدعی شد که به خاطر ازدواج با دختر جوانی نقشه سرقت از خانه مرد پولدار را طراحی و اجرا کردهاست. تحقیقات از متهم از سوی مأموران پلیسآگاهی ادامه دارد.
گفتگو با متهم
فرید سابقه داری؟
نه، اولین بار است که دستگیر شدم و تا الان مرتکب هیچ جرمی نشده بودم.
معتاد که هستی؟
بله به مواد مخدر شیشه معتادم و همین اعتیاد زندگیام را نابود کرد.
چه شد که معتاد به شیشه شدی؟
من پسر سر به راهی بودم و حتی سیگار هم نمیکشیدم و معتاد شدنم هم داستانی دارد.
داستان عشق و عاشقی؟
بله، چند سال قبل در گروه تلگرامی با دختر جوانی به نام نازنین آشنا و کمکم عاشق او شدم. او هم به من ابراز علاقه کرد و پس از آن چند باری مرا به مهمانیهای شبانهای که همراه دوستانش برگزار میکرد دعوت کرد و در آن مهمانیها آرام آرام معتاد به مواد مخدر شدم.
نازنین هم معتاد بود؟
بله، آن زمان به صورت تفریحی مصرف میکرد و در آن مهمانیها مرا هم تشویق کرد و من هم به صورت تفریحی مصرف میکردم و هرگز فکر نمیکردم که روزی معتاد شوم، اما مدتی بعد متوجه شدم که کار از کار گذشته است و هر دوی ما معتاد به شیشه هستیم.
پس از اینکه معتاد شدی از نازنین جدا شدی؟
نه، ما دو نفری برای اینکه هزینه اعتیادمان را تهیه کنیم، سرقت میکردیم و با هم ارتباط داشتیم.
فقط به خاطر اعتیاد از هم جدا نشدید؟
نه، من عاشق او بودم. واقعیتش من آنقدر که عاشق نازنین هستم عاشق شیشه نیستم و حاضرم به خاطر او هر کاری انجام دهم و سرقت از خانه مرد پولدار را هم شرط ازدواج من با نازنین بود.
چرا؟
نازنین گفت به شرطی با من ازدواج میکند که از خانه مرد پولدار سرقت کنم و از او انتقام بگیرم. چون نازنین از مدتها قبل خودش را طعمه افراد پولدار قرار میداد و به این شیوه از آنها اخاذی میکرد تا اینکه روزی سوار خودروی شاکی میشود و به خانه او میرود، اما مرد پولدار که متوجه نقشه نازنین میشود با کتککاری او را از خانهاش بیرون میکند و به خاطر همین موضوع نازنین از شاکی کینه به دل داشت و این شرط را برای ازدواج با من گذاشت.
یعنی سرقت به خاطر اموال شاکی نبود؟
نه، هدف اصلی انتقام بود، اما از طرفی هم نازنین به خانه او رفته بود و به من گفت که این مرد خیلی پولدار است و حتی محل نگهداری پولها و اموال قیمتی او را هم میدانست و به همین خاطر طبق نشانیهایی که او به من داد، وارد خانه شاکی شدم و به محل نگهداری پولها و طلاهای او رفتم که مرد پولدار سر رسید و با من درگیر شد. من میخواستم با سرقت اموالش هم از او انتقام دختر مورد علاقهام را بگیرم و هم با پولهای سرقتی با نازنین زندگی تازهای را آغاز کنم.
الان از نازنین خبری داری؟
نه، پس از اعتراف من مأموران پلیس سراغش رفته بودند که غیبش زدهاست.
حرف آخر؟
پشیمان هستم و این سرانجام اعتیاد به مواد مخدر است.