سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: وقتی سر سفره شام نشستهاید و میزبان به جای یک بشقاب، دیس بزرگی در برابر شما میگذارد شما اندازه هر روزتان غذا میکشید، اما این حس را دارید که غذا کم کشیدهاید. چرا؟ ظرف بزرگ غذا و فضاهای بیشتری که در دیس بدون غذا مانده این حس را به شما میدهد. از اینجا معلوم میشود فضا میتواند حسهای کاملاً فریبندهای به ما بدهد، طبیعی را غیرطبیعی و به اندازه را کم و ناکافی جلوه دهد. مثل این است که شما در خانهتان به اندازه ۱۰، ۱۲ قاشق شام میخوردید، امروز دعوت شدهاید به یک ضیافت بریز و بپاش و حالا به راحتی آن حسهای کاملاً فریبنده جلو میآیند. چرا؟ تنوع غذاها و میز گسترده مدام سیگنال ناکافی بودن را به شما ارسال میکند. با این استدلال حال فرض کنید رفتهاید به یک هایپرمارکت و آن سبد گود خرید را که مثل دهانه دوزخ وسیع و بزرگ است و به این زودیها پر نمیشود، دست شما دادهاند. چرا آن سبد بزرگ خرید را که تقریباً با حجم صندوق عقب یک خودرو برابری میکند دست شما دادهاند؟ چرا مثلاً یک سبد طراحی نشده که فیالمثل فقط یک بطری شیر، یک بسته گوشت و یک بسته ماکارونی در آن جا بگیرد. داستان به همان دیس بزرگ مربوط میشود. شما قرار است در این ضیافت زیاد بکشید و زیاد بردارید. در واقع اگر به اندازه بخواهید خرید کنید بسیار کم دیده خواهد شد، همچنان که وقتی در دیس بزرگ به اندازه هر روز غذا میکشید ناکافی دیده میشود:ای بابا! اینکه غذای گنجشک است.
چرخ بزرگ، خریدهای کوچک را تحقیر میکندچرخ بزرگ خرید طراحی شده که خریدهای کوچک را در فروشگاهها تحقیر کند. حالا کسی چیزی هم به شما نگوید واقعاً آدم رویش میشود یک فروند نخ دندان را به صورت سقوط آزاد روانه دهانه دوزخ کند؟ حرارت دوزخ آنقدر بالاست که در جا نخ دندان را میبلعد و طوری بخارش میکند که حتی صدای یک فس ساده را هم نمیشنوید و نه تنها نخ دندان که اگر بخواهید حتی چهار، پنج قلم کالای دیگر را نیز همزمان در این دهانه روانه کنید به ته سبد نرسیده محو خواهند شد. یعنی انگار خودمان را مسخره کردهایم و چرخ خالی را در فروشگاه میچرخانیم، بنابراین اگر دور و برتان سوپرمارکت نیست- دقت میکنید که این روزها آدم به ندرت میتواند یک سوپرمارکت معقول پیدا کند- به قصد خرید نخ دندان به هایپرمارکت نروید، چون کلی وقت باید بگذارید تا نخ دندان را از اعماق سبد خرید پیدا کنید. البته میتوانید نخ دندان را در جیبتان هم بگذارید، به شرط اینکه دوربینهای مداربسته همزمان احساس واقعی شما از این کار را هم ضبط کنند، چون واقعاً ممکن است نتوانید ثابت کنید که قصدتان دزدی نبوده است.
اما همیشه یک راهی هست که ما را از مخمصه نجات دهد: دستکم ۵۰، ۶۰ درصد حجم سبد را پر کنید تا بتوانید سرتان را بالا بگیرید. در این صورت اتفاقی که میافتد این است که آدم میتواند آرام آرام چیزهایی را که در سبد انداخته ببیند، چون به تدریج آن اشیا بالا میآیند و آدم حس میکند واقعاً از فروشگاه خرید کرده است، اما وقتی دو، سه قلم جنس را داخل سبد میاندازید انگار فقط وقت خودتان و دیگران را گرفتهاید، کاملاً مسخره به نظر میرسد.
پای هایپرها روی گلوی خریدهای به اندازهامروز در تهران دنبال یک بقالی نقلی یا سوپرمارکت معمولی بودن، گشتن سوزنی در انبار کاه است. فرض کنید کسی در خیابانهای تهران قدم میزند و میشمرد... بنگاه مسکن، هایپرمارکت، بانک، بانک، بنگاه مسکن، فروشگاه زنجیرهای، مرکز خرید، بنگاه مسکن، بنگاه مسکن، هایپرمارکت، هایپرمارکت، داروخانه، بنگاه مسکن، لوازم آرایشی، بانک، فروشگاه زنجیرهای، بانک، بنگاه مسکن، هایپرمارکت و... حالا خودتان را بگذارید جای کسی که میخواهد خرید جزئی انجام دهد. آیا میشود به یک بنگاه مسکن یا بانک رفت و از تحویلدار بانک یا مشاور بنگاه مسکن، تقاضای یک بطری شیر نیم چرب یا نخ دندان کرد؟ واقعاً مردم درباره آدم چه فکری میکنند، بنابراین گاه چارهای ندارید که به هایپرمارکتها سر بزنید تا آن دهانه گود دوزخ را با احترام به دست شما بدهند. امروز هایپرمارکتها، فروشگاههای زنجیرهای و مراکز بزرگ خرید، غولهای نوظهوری هستند که پایشان را روی گلوگاه «خریدهای به اندازه» گذاشتهاند و در این طوفان، طفلک سوپرمارکتها برای بقای خود تا کجا خم میشوند؟ تا اینجا که مشتری از یک منطقه در تهران به سوپری منطقه دیگر زنگ بزند و تقاضای آدامس با سرویس رایگان کند و سوپری هم شاگرد افغانی خود را با یک بسته آدامس خرسی و دستگاه کارتخوان به در خانه مشتری بفرستد. با این همه، این نرمشها تا کجا میتواند جلو برود و کارساز بیفتد؟ به ویژه وقتی پای تخفیفات اغواکننده هایپرها وسط میآید.
اغواگری با عبارت «سود شما از این خرید»تن ماهیهایمان ۴۰ درصد تخفیف خورده، کنسرو ذرت و کنسرو لوبیا چیتی ۲۵ درصد، شکلاتهای تلخ ۱۰ درصد، پک ده تایی دستمال کاغذی ۲۰ درصد تخفیف خورده است و... در واقع اینجا اغواگری عجیبی روی میدهد که عملاً بخش منطقی مغز مشتری را از کار میاندازد. مشتری به آن تخفیفی فکر میکند که قرار است به جیبش برود، به خاطر همین است که در فاکتور خرید این فروشگاهها همیشه عبارت «سود شما از این خرید...» درج و برجسته میشود تا خریدار در پایان حس خوشایند و گرم نوعی احساس پیروزی را تجربه کند و در ادامه بخواهد دوباره و دوباره این حس را تکرار کند، یعنی هر بار بخواهید آن دهانه دوزخی را که به سادگی هم پر نمیشود با اجناس پر کنید و تازه این حس را داشته باشید که این شما هستید که کاملاً پیروز میدان خرید بودهاید، نه فروشگاه زنجیرهای، چون عبارت «سود شما از این خرید» و عددی که مقابل آن درج میشود به عنوان یک سند متقن و مستند، مثل یک الماس در برابر شما میدرخشد.
تو که ماهی تازه میخوری چطور به تُن ماهی تن دادی؟در واقع اگر مشتری بخواهد طبیعی و منطقی باشد باید مثل فرد اهل پرهیزی رفتار کند که در یک مهمانی شام مجلل در برابر غذاهای رنگین و متنوعی قرار گرفته است، اما خودش را نمیبازد، با این حال چند نفر را میشناسید که بتوانند کاملاً بیاعتنا به فشار سیگنالهای محیطی، تحت تأثیر جوسازیها، فضای اغواگری و تحریک قرار نگیرند؟ یا وقتی حجم غذای روزانه آنها در یک ظرف بزرگتر قرار میگیرد چشمک مداوم آن فضاهای خالی فریبنده را خاموش کنند؟ در فروشگاههای زنجیرهای و هایپرمارکتهایی که تخفیف و «سود شما از این خرید» را علم میکنند دقیقاً چنین اتفاقی میافتد؟ شما واقعاً به آن اجناس نیاز ندارید، اما انگار کسی عامدانه هشیاری شما را از کار میاندازد و شما خواب و بیدار دست به کارهایی میزنید که در فضای هشیاری معمول آن کارها را نمیکنید. در یک شرایط طبیعی من واقعاً چه نیازی به کیکها یا آب میوههای صنعتی حاوی نگهدارنده و مواد مضر دارم؟ اما در یک فروشگاه بزرگ زیر سیطره «سود شما از این تخفیف» و گودی دهانه دوزخ تصمیم میگیرم به اندازه یک ماه میان وعده فرزندم در مدرسه، سبد خرید را با کیک و آب میوه صنعتی پر کنم، در این صورت با یک تیر چند نشان زدهام هم به سود رسیدهام هم از آن حس آزاردهنده یخچال و کابینت خالی رها میشوم و هم به فکر آینده فرزندم هستم غافل از اینکه ما با این کار تغذیه آن دانشآموز را از شکل سالم آن خارج کرده و همزمان پولهایمان را هم دور ریختهایم. ما در شرایط طبیعی ترجیح میدهیم از بازار ماهی تازه بخریم، اما صدای اغواکننده فروشنده فروشگاه تخفیفدار که تارهای صوتیاش با تن ماهیهای ۴۰ درصد تخفیف به ارتعاش درمیآید باعث میشود قوطی فلزی تُن ماهیها را طوری لمس کنیم که انگار پولکهای لیز یک قزلآلاست.
چرا گذر زمان در هایپرها به نفع شما نیست؟سوپرمارکتها و بقالیهای قدیم فضاهای کوچکی داشتند و انگار فضا به شما اعلام میکرد که توقف زیاد در سوپرمارکت نداشته باشید. احتمالاً قدیمیترها جمله «توقف بیجا مانع کسب است» را به یاد دارند، بنابراین شما اول تصمیم میگرفتید که چه میخواهید بخرید و بعد وارد فروشگاه میشدید، چون بلافاصله با آن بقال یا صاحب فروشگاه رودرو میشدید و سریع باید تصمیم میگرفتید چه میخواهید. اما هایپرمارکتهای امروزی شما را کاملاً آزاد میگذارند خرامان خرامان پیش بروید، انگار که ملک شخصی خودتان است. در این فروشگاهها هرچه بخواهید زمان در اختیار دارید، البته زمان به سود صاحبان این فروشگاهها در جریان است، هر چقدر شما زمان بیشتری در یک فروشگاه زنجیرهای بمانید احتمال خریدتان بیشتر خواهد بود، چون زمان بیشتر به این معناست که شما بیشتر در معرض کالاها و اجناس و آن پیامهای اغواگرانه قرار گرفتهاید، به خاطر همین است که ما امروز بیشتر از گذشته در معرض خریدهای بدون فهرست و تفننی قرار میگیریم. در واقع این فروشگاه است که تصمیم میگیرد شما چه و چقدر بخرید، گرچه این اجبار به خرید به قدری ظریف و زیرپوستی انجام میشود که مشتریها هیچ اجباری را حس نمیکنند. یعنی هر فرد میتواند بگوید من به انتخاب خودم این وسایل را در سبد خرید قرار دادهام، اما اگر قدری هشیارانهتر عمل کند به آن سبد گود خریدی که به این زودی پر نمیشود نگاهی خواهد انداخت و متوجه عبارت طلایی «سود شما از این خرید» خواهد شد که حس فتح یک قله پنج، شش هزار متری را به آدم میدهد، بنابراین احتمالاً قبول خواهد کرد که بسیاری از رفتارهایش تحت تأثیر فضای اغواگری این فروشگاهها قرار گرفته است.
وقتی بسته دهتایی دستمال کاغذی میخری آماده سرما خوردنیاگر میخواهید از یک فروشگاه زنجیرهای یا هایپرمارکت خرید کنید حتماً با فهرست خرید وارد فروشگاه شوید و واقعاً بدانید که قرار است چه چیزی بخرید. اگر قصدی برای خرید گوشت چرخ کرده ندارید حتی اگر گوشت چرخ کرده ۶۰ درصد هم تخفیف خورده است به آن فهرست خریدتان وفادار بمانید، چون اگر بستههای گوشت چرخ کرده را بردارید مجبور خواهید بود در ادامه تن فلزی قوطیهای تُن ماهی را با پوست پولکدار ماهیهای قزل آلا اشتباهی بگیرید و با افزودن نوشابه گازدار خانواده تخفیف خورده به فهرست خرید، سودتان را از خرید بیشتر و بیشتر کنید، اگر واقعاً به دستمال کاغذی نیاز ندارید و در فهرست خرید شما نیست نباید یک بسته دهتایی دستمال کاغذی را به صرف اینکه تخفیف خورده است وارد خانهتان کنید، چون تجربه نشان داده است هر اندازه که وفور یک کالا در خانه بیشتر احساس شود آن کالا با سرعت بیشتری مصرف و تمام میشود. پس به آن بسته دهتایی دستمال کاغذی نه بگویید تا سالمتر زندگی کنید. وقتی بسته دهتایی دستمال کاغذی در خانهات باشد با خیال راحتتر سرما میخوری، چون خیالت آسوده است که یک بسته دهتایی زیر سرم دارم و هر اندازه که دلم بخواهد دستمال برای نزدیک کردن به بینی و پاک کردن مخاط وجود دارد، بنابراین برای اینکه کمتر سرما بخورید بیشتر به آن بسته دهتایی دستمال کاغذی نه بگویید. برای اینکه کمتر دچار تنبلی شوید و به جای پاک کردن سفره با دستمال پارچهای بخواهید با دستمال کاغذی سر و ته قضیه را جمع کنید بیشتر به آن بسته دهتایی پشت کنید. وقتی دستمال سر سفره است انگار دستمال این سیگنال را میفرستد که خیالت از بابت خرابکاری احتمالی راحت باشد، بنابراین با یک اشاره انگشت، بطری نوشابه گازدار میتواند سفره را به یک دریاچه تبدیل کند و در این موقعیتها عملیات امداد و نجات چطور انجام میشود؟ روشن است، آن بسته دهتایی مثل سوپرمن ظاهر میشود و با شلیک مداوم برگهای دستمال که در خشاب خود دارد به دریاچه نوشابه، همه چیز را به آن حال اول برمیگرداند، دوباره چشم همه به خشکی میافتد و خانواده و فامیل میتوانند با شور زایدالوصفی مثل ملوانها و مسافران کشتیای که فریاد «یه خشکی میبینم» را میشنوند به تدریج و با ذوقزدگی چشمشان به آن خشکی روشن شود که در حال ظاهر شدن وسط سفره است. اما اگر آن دستمال کاغذی وسط سفره نباشد چه؟ آدمها نگاه میکنند و متوجه میشوند فضای زیادی برای خرابکاری ندارند، بنابراین با مراقبت بیشتری دست و پایشان را تکان میدهند.
هر کالایی دور و بر ما دعوت الصاق شدهاش را هم با خود جلو میآورد، بنابراین اگر میخواهید دچار خوابآلودگی نشوید بهتر است رختخوابتان را از وسط خانه جمع کنید، چون رختخواب ِ باز دعوت به خوابیدن است. نوشابه گازدار در هر بار باز و بسته شدن درِ یخچال دعوت میکند و سرانجام به دعوت او پاسخ مثبت خواهید داد، گرچه استدلال شما در خرید این نوشابه تخفیفدار از هایپرمارکت این بوده است: «میگذاریم برای مهمانی روز جمعه»، اما آن نوشابه به احتمال زیاد تا جمعه، ساکت و مؤدب در یخچال نخواهد نشست.