سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: از آن زمان که نقشپذیری و تربیت اجتماعی در شکل سنتی خود به بیرون از خانهها منتقل شد و پیش از مدرسه، مکانی به نام مکتبخانه پیش از معلم و دبیر، اشخاصی به نام میرزا و حکیم، مسئول تربیت و انتقال دانش به فرزندان این سرزمین شدند، مفهوم آموزش و پرورش معنا پیدا کرد. آن روزها نه علم روانشناسی را کسی میشناخت و نه از چند و، چون روحیات کودک و نوجوان و شیوه صحیح برخورد با آنان اطلاع دقیق و علمی داشت. تنها آموزههای خانوادگی بود که بر اساس اصول عرفی و صلاحدید خانوادگی نسل به نسل و بعضاً به صورت شفاهی به والدین منتقل میشد. از محبت و رضایت معلمان آن روزها نسبت به شاگردان، تنها لبخند خشکی میماند و احسنت کوتاه و گذرایی و، اما تنبیه و مجازاتهایی که بیشترین میزان آزادی عمل را به میرزاها میداد فلک کردن، یک لنگه پا ایستادن، مداد لای انگشتان دست گذاشتن و... بود که نتایج تربیتی و دافعهای هم که ایجاد میکرد بر همگان واضح است: فرار از مدرسه، عدم تمایل به کسب دانش و علمآموزی، ترس و بعضاً تنفر از مکتب و سواد و حتی تلافی و انتقال رفتارهای خشونتآمیز به روی دوستان و خواهر و برادرها و هممحلیها. امروزه از تنبیه بدنی و رفتارهای اینچنینی کمتر خبری هست. آنچه به چشم میخورد لحن و ادبیات تند و نامناسب میان معلمان و شاگردان است. اگر از روزهای مدرسه رفتن دوستان و همکلاسیهایمان جویا شویم، خاطرات کوتاه و بلندی را خواهیم شنید که لابهلای آنها سخن از نوع برخورد کلامی و ادبیات تند و ناشایست معلمان با آنها بوده است که عموماً زمانی که رضایت معلمان را به همراه نداشته است، شاهدش بودهاند.
میدانیم که معلمی شغل انبیاست و نیازمند صبر و مهربانی و گذشت فراوانی است و جملگی داشتن چنین صفاتی، فضیلت و ارزش محسوب میشود. پس چه میشود که از معلمان جوان و حتی مجربمان، آنهم با داشتن سابقه تدریس و مطالعه اصول روانشناسی تربیتی، باز هم شاهد و ناظر ادبیات و برخوردی ناشایست با شاگردان و فرزندانمان هستیم؟ اخراج کردن دانشآموز در میان جمع دوستان به خاطر پاسخ ندادن یا پاسخ غلط دادن و یا انجام ندادن تکالیف و دیرآموزی مطالب درسی از جمله عواملی است که جرقه ادبیات نامناسب را روشن میکند.
علاقه و استعداد میان افراد به یک نسبت مساوی و یکسان تقسیم نشده است. همگی مطلعیم که عدهای به ریاضیات و هندسه، عدهای به فارسی و انشا و عدهای هم به زیست و علوم علاقه نشان میدهند. پس بهتر است در محیطی به نام مدرسه که به طور قطع خانه دوم تمام دانشآموزان محسوب میشود، فضایی به عنوان استعدادیابی و پرورش علوم و هنرهای پنهان فراهم کنیم. آرامش روانی و انگیزه و علاقه وافر را در دانشآموزان افزایش دهیم. خلاقیت و توانمندیهای شخصی را با تشویق و محبت گسترش بخشیم و مهمتر از همه با ایجاد پرسش و پاسخ در ساعات درسی و به تفکر واداشتن شاگردان، آنها را در جهت علمآموزی حقیقی سوق دهیم. آیا در شأن و کسوت معلمان و دبیران دلسوز و زحمتکش ما نیست که با رفتاری از سر صبر و حوصله و نه تندی و تحقیر به آموزش و پرورش فرزندانمان بپردازند؟