پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که اکنون وارد هشتمین دهه از تأسیس خود شده و ۲۹ کشور عضو آن هستند، با رویکردهای متفاوتی از سوی اعضای اصلی خود یعنی امریکا، فرانسه، انگلیس و آلمان مواجه است. نمونه این تشتت، سخنان اخیر امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه است که گفت: «ما اکنون در حال تجربه مرگ مغزی ناتو هستیم و این به دلیل بیتفاوتی امریکا به این سازمان است. اروپا دیگر نمیتواند برای دفاع از خود روی امریکا حساب کند. نشانههایی از اینکه امریکا در حال پشت کردن به ماست، دیده میشود.» این سخنان که بلافاصله با مخالفت آلمان و امریکا مواجه شد، نشان از واقعیتهای جدید پیرامون این سازمان است.
ناتو از زمان تأسیس در سال ۱۹۴۹ به بعد دورههای تاریخی مختلفی را پشت سر نهاده است؛ دوره اول تا پایان جنگ سرد استمرار یافت و دوره دوم نیز با برآمدن روسیه جدید و نیز مداخله ناتو در شبهجزیره بالکان و موضوع کوزوو ادامه یافت. دوره سوم این سازمان هم با رویداد ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ آغاز شد که از آن به عنوان نقطه عطف در تاریخ تحولات این نهاد نام برده میشود. در ارزیابیهای راهبردی مربوط به ناتو باید به این امر توجه نمود که ناتو در وهله اول و بیش از هر کارکرد دیگری، یک نهاد امنیتی است و کارکردی امنیتی دارد. این نهاد امنیتی از قواعد، هنجارها و رویههای مخصوصی تشکیل شده است که اعضای تشکیلدهنده با توجه به فلسفه وجودی آن در جنگ سرد مدنظر قرار داده بودند.
تهدید جدی و آنی مورد نظر این نهاد در ابتدا صرفاً اتحاد شوروی سابق و اتحاد متقابل ناتو، ورشو، بود. برای مقابله با این تهدید نیز هنجارهای ناتو حول دموکراسی، آزادیهای فردی و حکومت قانون تمرکز یافتند، اما با فروپاشی شوروی و پایان یافتن تحولات دهههای پایانی قرن بیستم که به جنگ سرد معروف شد، به تدریج درک ناتو از تهدیدات تغییر کرد. رویدادهای پس از جنگ سرد به تدریج تصور و ادراک کارگزاران نهاد امنیتی ناتو را در مورد تهدیدات بالقوه امنیتی برای کنشگران فوقالذکر و ادراکات آنها نسبت به این تهدیدات دگرگون نمود.
بر این اساس، به رغم اینکه تصور میشد فلسفه وجودی ناتو پایان یافته و این سازمان ماهیت خود را از دست داده، اما نهاد امنیتی ناتو با توجه به ادراکات کنشگران سازنده آنها نسبت به تهدیدات آینده و بالقوه، موفق به شکل دادن و تداوم به الگوهای همکاری و تعارض شد. در واقع ناتو که تا پیش از این به ایجاد توازن در مقابل شوروی و در سایر موضوعات روی آورده بود، بعد از ۱۱ سپتامبر توانست با بهرهگیری از رویکرد دفع تهدیدات به جای توازن قدرت و نیز هدایت سیاستهای عملی خود به سمت مبارزه با تروریسم، اهداف و انگارهها و به طور کلی ماهیت وجودی خود را بازتولید کند. به عبارتی تهدیدات تروریستی که منشأ مشخصی نداشتند باعث شدند ناتو بر مبنای درک از تهدیدات بالقوه به توسعه نهادی بپردازد.
اما در شرایط کنونی تحولات جاری نشان میدهد که ناتو با وجود پابرجابودن تهدید تروریسم که علیالقاعده باید عامل اتحاد اعضا باشد و نیز طبق ماده ۵ منشور ناتو که کمک سایر اعضا به عضو مورد حمله قرار گرفته یا به عبارت دیگر دفاع جمعی را یادآور میشود، اختلافات رو به فزونی است. مسئله اول، ایجاد تفاوت روشی بین اعضا است. کشورهایی نظیر فرانسه همچنان خواهان استمرار روند قبلی هستند. این همان چیزی است که بودجه سال ۲۰۱۹ ناتو پیشبینی میکند. هزینههای دفاعی سال جاری ناتو طبق گزارش خود این سازمان ۹۸۴ میلیارد دلار عنوان شده که حدود ۴ درصد بیش از سال ۲۰۱۸ است. سهم امریکا از این هزینهها، معادل ۶۸۵ میلیارد دلار یعنی ۷۰ درصد است، اما سهم فرانسه ۴۷ میلیارد، انگلستان ۶۵ میلیارد و آلمان ۴۹ میلیارد دلار است. این در حالی است که ترامپ همیشه این روند را غیرمنصفانه خوانده و خواستار تأمین هزینههای بیشتر از سوی اروپا شده است.
مسئله دوم نیز به این واقعیت برمیگردد که در سالهای اخیر شکاف بین اروپا و امریکا در مورد موضوعات امنیتی همچون بحرانهای متقاطع خاورمیانه افزایش داشته است که نمونه اخیر آن در قالب خروج ناگهانی نیروهای امریکا از شمال سوریه بدون در نظر گرفتن دیدگاههای متحدین اروپایی دیده میشود، حتی در موضوع مقابله با ایران در خلیج فارس نیز برخی از محافل در اروپا و امریکا بر این اعتقاد بودند که ناتو نباید مقابله با ایران را کمتر از تهدید لیبی قلمداد کند و باید همگام با امریکا علیه آن اقدام کند. به نظر میرسد که با وجود پابرجا بودن تهدید مربوط به تروریسم برای اعضا، این منفعتمحوری ترامپ در کنار عدم تمایل اروپا برای پرداخت سهم بیشتر از هزینههاست که ناتو با آن مواجه است.