سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: «شام برفی» روایت اسارت ۴۸ ایرانی در سوریه است. حادثهای که در گرماگرم ۱۴ مرداد ۹۱ و در مسیر فرودگاه دمشق به هتل فرادیس اتفاق میافتد. این اثر را محمد محمودی نورآبادی نوشته و انتشارات ملک اعظم آن را چاپ کرده است. اثری که در اردیبهشت ۹۳ به نمایشگاه کتاب تهران رسید و در آبان همان سال جایزه بهترین کتاب سال خراسان رضوی را دریافت کرد. با هم نگاهی به داشتههای این کتاب میاندازیم.
ماجرا از فرودگاه دمشق و با احساس ناامنی شروع میشود. راوی که محمود الهی است از رفتار سرد و خشن مأموران فرودگاه دلزده و نگران است و این نگرانی ذهن او را آشوب میکند. «خودم هم نمیدانستم چرا آن همه احساس ناامنی میکردم؟ چرا آن قدر از نگاههای مرموز و بعضاً سرد و بیروح کارکنان فرودگاه دلگیر شده بودم؟» با همین حس و حال سوار اولین اتوبوس میشوند. اتوبوسی که زودتر از بقیه راه میافتد و باز رفتارهای شیطنتبار رانندهاش همان حس ناامنی را به راوی منتقل میکند.
نتیجه این که در یک دور برگردان، اتوبوس شکار تروریستهای جیشالحر میشود. تروریستهای مسلح سوار میشوند و هر ۴۸ نفر ایرانی را به گروگان میگیرند. منزل اول که نویسنده آن را به خوبی ترسیم کرده است، مدرسهای در حاشیه دمشق در اقلیم تروریستهاست. تحقیر کردنها و شکنجهها از همان جا شروع میشود. «گوشیها بیمعطلی جمع شدند و در یک سبد دست به دست شده و نزدیک رکاب کنار یکی از افراد مسلح گذاشته شدند. ساعت و انگشتر و پول و تسبیحها هم باید جمع میشدند که جمع شدند. اینها را نه به خاطر مسائل امنیتی که برای حال و دل خودشان جمع میکردند. پولها را در مقابل چشمان بهتزده ما بین یکدیگر رد و بدل کردند و همزمان قاهقاه میخندیدند.»
از اینجای کار شخصیت یک مترجم نیز به جمع ۴۸ نفر اضافه میشود. در واقع راوی و همراهانش متوجه میشوند که پای اسارت یک مترجم هم در میان است. مترجمی که افغانی و از شیعیان هرات است. کسی که تلاش دارد به هر قیمت روحیه خود و دیگران را حفظ کند. این تلاش تا آنجا پیش میرود که وقتی کارت پاسداری کریم بایرامی آن هم با درجه سرهنگ تمامی، در کیف سامسونتش پیدا میشود و باعث شکست روحیه کریم و خوشحالی تروریستها میشود، باز هم مترجم است که کمک میکند کریم تا حدودی روحیه خودش را بازیابد. تروریستها بر ضابط (نظامی) بودن او اصرار دارند و کریم باید بر زائر بودنش پای بفشارد. وقتی مورد پرسش واقع میشود، مترجم است که با زبان فارسی در دهانش میگذارد که بگوید شرطه است و نه ضابط و کریم هم خودش را شرطه (افسر راهنمایی و رانندگی) معرفی و دلیل سفر خود را نیز زیارت اعلام میکند.
این کشمکش همچنان منزل به منزل بسط داده میشود. آنها گاهی با هم و گاهی جدا از هم در ۱۴ منزل نگهداری و شکنجه میشوند. مترجم پای ثابت شکنجههاست. او بارها تا پای مرگ شکنجه میشود، اما لب باز نمیکند.
در مواردی بین تروریستها و اسرا بحثهای عقیدتی شکل میگیرد. آنها تلاش دارند اسرا را مجوس و رافضی و نامسلمان معرفی کنند. اسرا بر مسلمان بودن خود اصرار دارند. این خودش کشمکشی دیگر است. گاهی تروریستها به حقانیت طرف مقابل تن میدهند، اما باز این بازی به همان شکل قبل پیش میرود. «ابوحمزه لیوان را برداشت و از آب کلمن پر کرد که بخورد، یک مرتبه صدام از جا پرید و معترض شد به فرمانده که نباید در لیوان نجسی که مجوسها آب خوردهاند آب بخورد. حمزه خونسرد گفت: اینها مجوس و نجس نیستند مگر نمیبینی چقدر زیبا قرآن میخوانند.»
کشمکش از تابستان به پاییز و زمستان کشیده میشود. اسرا همچنان در انتظار معجزه و فرج هستند. توسل به اهل بیت (ع) کاری است که مطلقاً از آن دست نمیکشند. خلوص و تقوا در حدی نمود پیدا میکند که در توسلها خیلی زود جواب میگیرند. وقتی ماه محرم نزدیک میشود و همه متوسل میشوند به حضرت زهرا (س) که شر ابوسمیر را کوتاه کند تا بتوانند در حدی ولو کم برای امام حسین (ع) عزاداری کنند؛ آنها از صبح به راز و نیاز میپردازند، ذکر میگیرند و توسل پیدا میکنند. در کمتر از چهار ساعت بعد و وقتی سر و کله ماشین غذا پیدا میشود، خمپارهای انگار از غیب میرسد و سمیر را که کنار ماشین غذا بوده، تکه پاره میکند. این اتفاقات اگر یک بار و دو بار میافتاد، میشد آن را تصادف دانست، اما باز اسرا متوسل میشوند و باز جواب میگیرند. توسل آنها به امام محمد باقر (ع) در شب ولادتش که یلدا هم بوده، جالب است و خواندنی.
«شام برفی» با اینکه خاطرهمحور است، پراز حوادث رمانگونه است. نقطههای اوج و فرود دارد. تعلیقها گیرا و کَشنده است. خواننده با ورود به کتاب، تا سطر آخر پیش میرود. بیجهت نیست که این اثر تا به امروز به چاپ هفتم رسیده است.