سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: محمد منصورنژاد، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مسئول کمیته دینپژوهی صلح انجمن علمی مطالعات صلح ایران در یادداشتی با عنوان چقدر مجبوریم؟ به موضوع جبر و اختیار پرداخته است:
پرسش دیرینهای ذهن آدمیان را به خود در طول قرون و اعصار به خود مشغول کرده است. سؤالی که وجودی و پر اهمیت است و خاص هیچ زمان و مکان نمیباشد این است که «آیا بشر مجبور است یا آزاد»؟
بدین پرسش فلاسفه و متکلمان پاسخهای متنوعی دادند و در فرهنگ اسلامی هم برخی جبریون مثل اشاعره از اجبار بشر در همه امور گفتند و برخی مثل معتزله هم از تفویض بشر. متفکران شیعی عمدتاً راه میانهای را برگزیدند که نه جبر و نه تفویض بلکه یک امر بینابین این دو است؛ «لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین». در این زمینه پیشتر درسگفتارهایی دارم و اکنون نمیخواهم دوباره به همان مباحث کلامی متداول بازگردم، بلکه میخواهم از زاویه دیگری چند نکته بگویم.
پاسخم به این پرسش که بشر مجبور است یا آزاد، اجمالاً آن است که حیطههای اجبار بسیار فراوانند، گرچه بشر بهرغم آنها با شرحی که در ادامه میآید، لاجرم آزاد است!
اجبارهای بشر در سه ساحت، قابل بیانند:
۱- جبرهای پیش از تولد و سپس ایام کودکی: بسیاری از چیزها را ما برنمیگزینیم. مثلاً اینکه پدر و مادرمان چه کسی باشد، در اختیار ما نیست. رنگ پوست و چشم و قد و زیبایی و... بسیاری از ویژگیهای ژنتیک بر ما تحمیل میگردد و چه بسا اگر دست خودمان بود، به گونهای دیگر سرنوشتمان را رقم میزدیم. انتخاب نوع جنسیت (زن و مرد بودن) دست خودمان نیست. آدم مجبور است بخورد و بخوابد و... فرد لاجرم به یک کشور، استان، شهر و محله تعلق دارد و آن را در بدو حیات خودمان انتخاب نمیکنیم. اهل کدام تاریخ و فرهنگ و جامعه باشیم را نیز در اوایل زندگی انتخاب نمیکنیم. مجبوریم به فرهنگی و جامعهای تعلق داشته باشیم (گرچه ممکن است در مراحل بعدی زندگی از برخی از این قیدها رها شویم) و...
ناگفته نماند نتیجه همه این وضعیتهای جبری و غیرانتخابی، برای همگان بد هم نیست. ممکن است کسی تصادفاً زیبا به دنیا آید، از خانواده صاحب ثروت و شهرت به دنیا آید، در محیط جغرافیایی مناسب متولد شود، میان مردم بافرهنگی پا به عرصه وجود بگذارد و... و البته ممکن هم است که عکس نکات یاد شده باشد که خدا بهدادش برسد!
۲- جبرهای زمان بلوغ و پس از آن: آدمی پس از اینکه از آب و گل بیرون آمد و اندکی خود را یافت هم گرچه در برخی حیطهها این امکان را مییابد که اگر بخواهد دست به تغییراتی زند (مثلاً محیط زندگیاش را عوض کند، حتی تغییر جنسیت دهد، با زیباییاش قدری کلنجار برود، نوع غذا و مکان خوابش را عوض کند و...) با این حال همچنان جبر برخی امور گریبان بشر را تا آخر عمر رها نمیکند. مثلاً آدمی با همه ادعایش هرکسی که باشد، مجبور است بخورد، بیاشامد و بخوابد و... حتی مجبور است تخلیه داشته باشد و اگر در دفع و رفعِ بول و غایطش اختلالی رخ دهد، روزگار بر او تیره و تار میگردد! میبینید که تا چه حد زیاد و در چه حیطههایی مجبوریم؟
اما یک اجبار «پارادوکسیکال» (متناقضنما) هم داریم و آن از جهتی از همه جبرهای بشر، نقش تعیینکنندهتر دارد. زیرا «آدمی مجبور است که آزاد باشد»! آزاد بودن در زندگی، ویژگی بشر در کره زمین است و در این زمینه هم عرفا و فلاسفه و کارشناسان دینی چقدر سخن گفتهاند که نمیخواهم ورود تفصیلی به موضوع داشته باشم. فقط به اشاره میگویم از جهت فلسفی در این زمینه «اگزیستانسیالیستها» بهترین بحث را دارند و شعر مشهوری که به آیه انا عرضنا الامانه اشاره دارد:
«آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند» مربوط به همین موضوع است و...
آنچه انسان را انسان میکند همین است که تا چه حد در حیاتش آزاد میزید. وگرنه بقیه زندگی که دست خودش نیست و «کار اجباری هم که نه تحسین دارد و نه تقبیح».
۳- مجبور بودن برای مرگ: در آخر هم همه آدمها مجبورند بمیرند و در این زمینه برای اینکه همواره بمانند اختیاری ندارند. (گرچه در میادینی آدمی در افزودن طول عمرش قدری دخیل است و میتوان چند سالی آن را بکاهد یا بیفزاید. مثلاً در ایران میگویند آمار کشتههای جادهها بسیار بالاست و رکورد داریم! معنایش چیست؟ معلوم است با اندکی تدبیر میتوان آمار تصادفات و تلفات ناشی از آن را کاست و میانگین سن مرگ را افزایش داد.)
بحث مرگ موضوع مهمی است و ذهن همه افراد را خواه ناخواه به خود مشغول میسازد. بد نیست با پرسشی این یادداشت را خاتمه دهم. اگر به هر دلیلی، (تصادفی کردیم، مکاشفهای داشتیم و...) بدانیم که قطعاً تنها چند ساعتی بیشتر زنده نیستیم. در این صورت چه میگوییم؟ چه میخواهیم؟ چه آرزو میکنیم؟ چه حس و حالی داریم؟ و...
به نظرم وزن هرکس را میتوان بر اساس مطالبات لحظات آخری و حس و حالش سنجید. خوشا به حال کسانی که آنچه در لحظات پایانی میخواهند را در طول حیات و با انتخاب بجویند و در آن مسیر سرمایهگذاری نمایند تا افسوس زندگی را در دمادم مرگ نخورند!
نکته آخر آنکه چه فایدهای دارد که بدانیم مجبوریم یا آزاد؟ این سؤال مهمی است و بدان نمیخواهم فعلاً کامل پاسخ بدهم. فقط به اشاره میگویم خیلی تفاوت است بین آنکه آدمی بداند که برخی چیزها را مجبور است تحمل کند، تا اینکه نداند. این دانش، در مدیریت زمان، در برخورد با موضوع، در صبر و استقامت در برابر آن و... بهشدت تأثیر دارد.
* منبع: مهر