کد خبر: 957737
تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۳:۱۰
مرد جوانی که همسرش را به خاطر اختلاف خانوادگی در اتاق شماره‌۲۵۱ هتلی در شرق تهران به قتل رسانده بود در بازجویی‌ها مدعی شد که پس از حادثه تلخ‌ترین روز‌های زندگی‌اش را تجربه کرده است، مخصوصاً زمانی که دختر دوساله‌اش سراغ مادرش را می‌گرفته است.
سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، اختلافات خانوادگی اگر با میانجیگری بزرگان یا از طریق قانون حل و فصل نشود گاهی به کینه‌های خطرناکی تبدیل می‌شود که پیامد‌های آن غیر قابل جبران است. بررسی پرونده مردی که متهم است همسرش را در هتلی به قتل رسانده است، نشان می‌دهد که این حادثه خونین به خاطر یک اختلاف و سوء تفاهم کوچک رخ داده است.
این حادثه ساعت‌۱۵ بعد از ظهر روز سه‌شنبه‌۲۴‌اردیبهشت‌ماه امسال از طریق تماس تلفنی مدیر هتلی در شرق تهران به مأموران کلانتری ۱۴۷‌گلبرگ خبر داده شد.
مأموران در اتاق‌۲۵۱ هتل با جسد زن ۲۷‌ساله‌ای به نام رؤیا روبه رو شدند که با ضربات متعدد چاقو یه قتل رسیده بود. نخستین بررسی‌ها حکایت از این داشت که مقتول چند روز قبل همراه شوهرش که اهل قائنات یکی از شهر‌های خراسان‌جنوبی است به این هتل آمده و برای چند روزی اتاقی را اجاره کرده‌اند. همچنین بررسی‌های دوربین مداربسته هتل نشان داد شوهر مقتول روز قبل به صورت سراسیمه هتل را ترک کرده و دیگر به آنجا برنگشته است. کارگر خدماتی هتل هم که موضوع را به پلیس خبر داده بود، گفت: حدود ۲۴‌ساعتی بود که در اتاق آن‌ها قفل بود و کسی بیرون نمی‌آمد. در این مدت چند باری برای نظافت به دم در اتاق رفتم، اما هرچقدر در زدم کسی در را باز نکرد. ابتدا فکر کردم در حال استراحت هستند، اما برای آخرین بار به ماجرا مظنون و بعد از ورود با جسد زن جوان مواجه شدم.
بدین ترتیب بااعلام این خبر بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران همراه کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی در محل به تحقیق پرداختند و شوهر مقتول را به عنوان تنها مظنون تحت تعقیب قرار دادند. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، متهم صبح روز جمعه در شهر پردیس خودش را به مأموران پلیس معرفی کرد.
متهم صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد.
 
گفت‌وگو با متهم

خودت را معرفی کن؟
پیمان هستم ۳۵ ساله.
چطور با همسرت آشنا شدی؟
من و همسرم اهل روستایی از توابع قائنات خراسان‌جنوبی هستیم و از دوران کودکی یکدیگر را می‌شناختیم تا اینکه سه‌سال قبل با هم ازدواج کردیم. ابتدا زندگی خوبی داشتیم و یکسال بعد از ازدواجمان دخترمان هم به‌دنیا آمد و زندگی ما شیرین‌تر شد، اما مدتی بعد اختلافات ما شروع شد تا اینکه تصمیم گرفتیم و برای کار به تهران آمدیم. در تهران اختلافات ما نه تنها کم نشد که بیشتر هم شد به طوریکه من به خاطر کارم در پردیس خانه‌ای اجاره کردم و همسرم در تهران خانه‌ای اجاره کرد و همراه دخترم شروع به زندگی کرد.
اختلافات شما بیشتر بر سر چه موضوعی بود؟
واقعیتش من به رفتارش مشکوک بودم.
به خاطر همین او را به قتل رساندی؟
نه. وقتی فهمیدم او طلاق غیابی گرفته است عصبانی شدم و نقشه قتل او را طراحی و اجرا کردم. چطور متوجه شدی که طلاق غیابی گرفته‌است؟
من هر چند روز یک بار به تهران می‌آمدم و باهم در پارکی قرار می‌گذاشتیم تا دخترم را ببینم. آخرین بار که برای دیدن دختر دوساله‌ام به پارک رفتم خیلی با او حرف زدم و اصرار کردم همراه دخترم پیش من برگردد و من قول دادم گذشته را فراموش کنم، اما او قبول نکرد. وقتی به سرویس بهداشتی رفت گوشی تلفنش را از داخل کیفش برداشتم و آن را چک کردم. داخل گالری گوشی عکس‌هایی از او دیدم. وقتی از او درباره این عکس‌ها سؤال کردم به من گفت: مدتی قبل به صورت غیابی از من طلاق گرفته است و به همین خاطر حق ندارم در زندگی خصوصی‌اش دخالت کنم.
این موضوع برای من خیلی سخت بود به طوریکه خیلی عصبانی شدم. از طرفی هر چقدر هم اصرار کردم به زندگی برگردد فایده‌ای نداشت تا اینکه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم.
چرا در هتل او را به قتل رساندی؟
می‌خواستم او را به خانه‌ام دعوت کنم، اما می‌دانستم قبول نمی‌کند به همین خاطر در هتل اتاقی اجاره کرده و او را به هتل دعوت کردم تا با هم درباره آینده خودمان و دخترمان حرف بزنیم. وقتی به هتل آمد دوباره خواهش کردم با من زندگی کند، اما قبول نکرد که با چاقو او را به قتل رساندم.
چاقو را از قبل برای قتل تهیه کرده بودی؟
چاقو را روز حادثه از دستفروشی خریدم و با خودم قرار گذاشتم اگر قبول نکند او را به قتل برسانم.
بعد از قتل کجا رفتی؟
به روستایی که زندگی می‌کردیم، رفتم. عذاب وجدان لحظه‌ای مرا رها نمی‌کرد و شب‌ها خوابم نمی‌گرفت تا اینکه موضوع قتل را با خواهرم در میان گذاشتم که او از من خواست خودم را به پلیس معرفی کنم. پس از آن به خانه‌ام در پردیس برگشتم و چند روز بعد هم خودم را به مأموران پلیس معرفی کردم.
حرف آخر؟
خیلی پشیمان هستم. شاید در این چند روز تلخ‌ترین روز‌های زندگی‌ام را تجربه کردم. مخصوصاً وقتی که دختر دو ساله‌ام سراغ مادرش را می‌گرفت. من او را بی‌مادر کردم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار