حوادث و اتفاقات غمانگيز دنياي امروز شايعتر از گذشته شده است. با هر حادثه جديدي روحمان ميخراشد، شوكزده و اندوهگين ميشويم. براي بهبودي از يك اتفاق تا اتفاق بعدي غالباً فرصت كوتاهي داريم. اين حوادث ميتواند به تمام ابعاد وجودي ما ضربه وارد كند؛ جسمي، روحي، رواني، اجتماعي و معنوي. سوگ سانحه يعني تجربه حالتي كه ناشي از فقداني غيرمنتظره و ناگهاني است. افرادي كه به طور مستقيم در حادثه حضور داشتهاند، روند زندگيشان تا حد زيادي مختل ميشود. آنها در شوك و ناباوري قرار ميگيرند. حالات هيجاني منفي همچون غم، ترس، نگراني و خشم را به صورت غير قابل پيشبيني تجربه ميكنند.
تصاوير آن حوادث در ذهنشان تكرار ميشود و آن را تعميم ميدهند. اينگونه كه «او زمان حادثه به چه فكر ميكرد؟» «درد ميكشيد؟» «چه احساسي داشت؟» در اين شرايط ممكن است خود را سرزنش كند كه چرا نتوانسته در آن لحظه مانع اتفاق ناخوشايند شود يا باري از دوش عزيز از دست رفتهاش بردارد.
احتمالاً بازماندگان مشكلاتي در خورد و خوراك، تمركز، خواب و احساس امنيت خواهند داشت. ممكن است به برخي علائم جسمي يا اختلال وحشتزدگي يا اضطراب دچار شوند. آنها ميخواهند اعضاي خانواده مدام نزديكشان باشند و با دوري از آنها دچار آشفتگي و نگراني ميشوند و همچنين براي بازماندگان و خانوادههاي داغديده بسيار مهم است كه زماني را با خودشان براي انطباق با شرايط جديد صرف كنند. لازم نيست به چهرهشان ماسك شجاعت و بياحساسي بزنند؛ آنها تلاش ميكنند تا وضعيت را به حالت عادي برگردانند.
در چنين مواقعي بايد مراقب نيازهاي جسمي خود مثل تغذيه، خواب، استراحت هر چند با كيفيت خيلي پايينتر از قبل باشند. كساني كه با بحران مواجه شدهاند، رنج، غم و اندوه پس از سانحه را مدام تجربه ميكنند. ما بايد به خوبي از آنها آگاه باشيم. غم و اندوه بازماندگان نيز هرگز به صورت كامل از بين نميرود. تنها ميتوان با استفاده از روشهاي مناسب آن را تخفيف داد و فرد را به پذيرش آن حادثه و انطباق با شرايط دعوت كرد.
مقابله رواني با فجايع انساني از جمله جنگ و تجاوز از مقابله با فجايع طبيعي همچون طوفان و زلزله سختتر است. يكي از مهمترين مواردي كه فرد سوگوار بايد انجام دهد اين است كه تا هر اندازه كه ميخواهد ميتواند در مورد آن حادثه سخن بگويند. ممكن است برخي افراد حادثهديده تا سالها درباره آن حادثه و آسيبهاي بر جايمانده از آن صحبت كنند.
براي افرادي كه در حادثه حضور نداشتند، در صورت داشتن روحيات آسيبپذير بهتر است از دنبال كردن جزئيات حادثه و ديدن تصاوير آن بپرهيزند و از آسيب رساندن به خود جلوگيري كنند. اگر ميدانيم كسي تحتتأثير حادثه بوده، ميتوانيم از او حمايت كنيم. به اين شكل كه اگر تمايل داشت اجازه دهيم صحبت كند، گريه كند و حتي حرفهاي بيهوده بزند و جنجال به راه بيندازد! در اين شرايط اولين و بهترين كار گوش دادن مؤثر و مداوم است و ايجاد شرايط همدلانه با فرد آسيبديده است.
اين آسيب ميتواند روحي، رواني و فيزيولوژيك باشد. هر حادثه يا ترومايي ميتواند عامل شروعكننده اختلال استرسي باشد. مطالعات نشان ميدهد كه قربانيان وقايعي چون تصادف، تجاوز، آتشسوزي و زلزله اغلب دچار اختلال حاد استرسي ميشوند و اگر نشانهها به مدت يك ماه يا بيشتر باقي بمانند، گفته ميشود استرس پس از سانحه رخ داده است و با سه گروه علائم شناخته ميشود. اين گروهها شامل درگيري ذهني، اجتناب و برانگيختگي است. علامتهاي درگيري ذهني شامل خاطرات پريشان و رؤيا و خوابهاي پريشان در مورد حادثه است. علائم اجتناب نيز شامل تلاش براي دوري از تفكر و احساسات مربوط به حادثه و پرهيز از فعاليت در مكانها و نزد افرادي كه باعث تداعي آن آسيب ميشوند. واكنشپذيري ميتواند با عرق كردن و تپش قلب در زمان به ياد آوردن حادثه همراه باشد. در اين صورت حتماً فرد يا افراد آسيبديده بايد تحت درمان و جلسات مشاوره رواني نزد روان درمانگر قرار بگيرند.
بسياري از مواقع مردم تمايل ناخودآگاه دارند تا از بازماندگان اجتناب كنند، زيرا از شدت هيجان و سوگ آنها ميترسند، اما در اين شرايط زمان اين نيست كه آنها را به حال خود رها كنيد.
در سراسر حيات بشر، انسان و انسانيت دستخوش حوادث ناگوار، درد و رنجهاي بسيار بوده، هست و خواهد بود. آنچه بايد بدان ايمان داشت، اين است كه روح انسان به طرز شگفتآوري انعطافپذير است و توانايي بازيابي خويش را دارد.
*روانشناس شخصيت