«اسفندماه» از جنبههای گوناگون با تاریخچه نهضت ملی ایران گره خورده است: رویداد ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ اعدام انقلابی سپهبد حاجیعلی رزمآرا، واقعه ۹ اسفند ۱۳۳۱، رخداد ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ سالروز ملی شدن نفت، ۲۳ اسفند ۱۳۴۰ رحلت آیتالله کاشانی و ۱۴ اسفند ۱۳۴۴ درگذشت دکتر محمد مصدق، از مصادیق این مناسبتها هستند. از این رو بحث و فحص پیرامون آغاز و انجام این نهضت، ازجمله مباحث تاریخی رایج در واپسین ماه سال به شمار میرود.
دکتر منوچهر محمدی در دوران نوجوانی خویش، از فعالان نهضت ملی ایران بوده است. او در سالیان بعد و به موازات فعالیتهای تحصیلی و اجرایی نیز، پیگیری آرمانهای این نهضت- که در انقلاب اسلامی ایران تبلور یافت- را به بوته فراموشی نسپرده و هماره آن را پی گرفته است. او در گفت و شنود پیش رو، سرنوشت نهضت ملی ایران را از منظر دخالتهای خارجی کاویده است. امید آنکه علاقهمندان را مقبول افتد.
جنابعالی علاوه بر اینکه درباره زمینههای وقوع کودتای ۲۸ مرداد پژوهشهای فراوانی کردهاید، به عنوان یک فعال سیاسی شاهد عینی رویدادهای قبل و بعد از ۲۸ مرداد هم بودهاید، لذا میتوانید اطلاعات ارزشمندی را درباره زمینههای اوج و افول نهضت ملی بیان کنید. سؤال نخست را از همین نکته شروع میکنیم که این زمینهها چه بودند و چگونه به وقوع کودتا انجامیدند؟
بسم الله الرحمن الرحیم. از آنجا که وقتی وارد جزئیات و مسائل خرد میشویم، گاهی دچار اعوجاج میشویم و درک واقعیت یک رویداد دشوار میشود، بنده همواره کوشیدهام در آثارم، مسائل را از دید کلان بررسی کنم. اگر بخواهیم ماجرای نهضت ملی را از سطح کلان بررسی و مطالعه کنیم، باید به شرایط داخلی کشور و اوضاع بینالمللی پس از شهریور سال ۱۳۲۰ توجه کنیم.
به شرایط بینالمللی اشاره کردید. آیا از لحاظ نفوذ بیگانگان در کشور، تمام دورههای سلطنت پهلویها یکسان بوده است؟
بنده کلاً دوره پهلویها را از نظر نفوذ و تسلط بیگانگان بر کشور، به سه دوره تقسیم میکنم. اول دوره رضاخان است که انگلیسیها سلطه کامل و همهجانبه بر کشور داشتند. در دوره قاجار آنها نفوذ داشتند، ولی سلطه نداشتند، اما در دوره رضاخان، سلطه انگلیسیها بهطور مطلق وجود داشت. روسیه و امریکا هم همیشه در سیاست ایران نقش بازی میکردند، اما در این مقطع سلطه همهجانبه با انگلیس بود.
علت چه بود؟
علت این بود که در روسیه، انقلاب اکتبر به وقوع پیوسته و روسیه تزاری از صحنه بیرون رفته بود و روسها اتفاقاً در پی کودتای سال ۱۲۹۹ رضاخان- که آن را یک حرکت بورژوازی و مقدمه انقلابی مارکسیستی برای ایران میدانستند- مایل بودند رضاخان بتواند به اقداماتش ادامه بدهد و لذا در امور ایران، دخالت چندانی نمیکردند. ویلسون هم که در جنگ جهانی اول امریکا را وارد جنگ کرده بود، اینک ترجیح میداد وارد مسائل جهان نشود. او تشکیل جامعه ملل را پیشنهاد داده و معتقد به تشکیل دولت فدرال جهانی بود، ولی شرایط داخلی امریکا هنوز تحقق این آرزو را برایش ممکن نکرده بود.
یعنی در این زمان کلاً از منافع خود در ایران چشمپوشی کرد؟
خیر، امریکا در فاصله سال ۱۲۹۹ تا شهریور سال ۱۳۲۰، یکی دو بار تلاش کرد در ایران برای خود منافعی را دست و پا کند، ولی انگلیس محکم در برابرش ایستاد و در نتیجه در این کار موفق نشد. مضافاً بر اینکه انگلیس و آلمان برای مقابله با شوروی، با هم به توافق رسیدند و انگلیس تلاش کرد بار دیگر آلمان را احیا کند. بنابراین دوره رضاخان را میتوان دوره تسلط کامل انگلیس بر ایران دانست.
با کودتای ۲۸ مرداد به نظر میرسد امریکا نقش برجستهتری در ایران پیدا میکند. اینطور نیست؟
قبل از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، در جنگ جهانی دوم، ایران توسط متفقین - که هر یک به دنبال منافع خود بودند- اشغال میشود و لذا در سلطه انگلیس بر ایران، تزلزل به وجود میآید. اما پس از کودتای ۲۸ مرداد، انگلیس مجدداً بر کشور مسلط میشود و امریکا روزنههای نفوذ به کشور ما را پیدا میکند.
چرا امریکا بهتدریج تبدیل به قدرت مسلط بر ایران میشود و انگلستان نقش کمتری مییابد؟
به خاطر اینکه انگلستان دیگر قدرت نظامی برتر جهان نیست و تنها سرمایهای که در ایران دارد، عناصر فراماسونری در ساختار رژیم پهلوی هستند، بنابراین ترجیح داد با امریکا شریک شود. امریکاییها هم هر بار که خواستند مثل قضیه بختیار و قرنی به شکل مستقیم در سیاست ایران دخالت کنند، با نفوذی که فراماسونها داشتند، موفق نشدند. در دوره سوم هم، که آن را دوره سلطه مجدد انگلیس و نفوذ امریکا مینامم، شوروی، انگلیس و امریکا، هر یک به دنبال منافع خاص خود بودند. انگلیس سعی میکرد به طور ویژه انحصار نفت را از دست ندهد و از سوی دیگر در واقع ایران را سد راه دستیابی به هند میدانست. اگر هم با امریکا اشتراک منافع پیدا کرد و با او کنار آمد، به این دلیل بود که میخواست در برابر روسیه، ایران را حفظ کند و منافع خود را در ایران از دست ندهد.
هدف شوروی از حضور در ایران چه بود؟ تنها برای دستیابی به نفت شمال بود؟
بله، شوروی نظر به نفت شمال ایران داشت، زیرا در آن زمان، عربستان و جاهای دیگر، هنوز به نفت دسترسی پیدا نکرده بودند و تنها کشور صاحب نفت منطقه، ایران بود. آنها از مدتها قبل با شخصیت روسیتبار قراردادی داشتند و میخواستند آن را احیا کنند و نفت شمال را بگیرند و از سوی دیگر میخواستند به وصیت پطر کبیر هم عمل کنند که دسترسی به آبهای جنوب ایران را خواسته بود.
به همین دلیل در آذربایجان ماندند؟
بله، روسها به خاطر رسیدن به این اهداف، شش ماه دیگر هم پس از پایان دوره اشغال در آذربایجان ماندند و حاضر نشدند بروند و ماجرای پیشهوری و ملاقات قوام با استالین و باقی قضایا پیش آمد که میدانید.
امریکا درآن دوره چه اهدافی را در ایران دنبال میکرد؟
امریکا میخواست در نفت ایران شریک شود. امریکا تا سال ۱۹۰۰ به بقیه کشورها نفت صادر میکرد، ولی بعد واردکننده شد و بدش نمیآمد بتواند بخشی از این واردات را از نفت ایران تأمین کند. هدف مهمتر برای امریکا کشیدن کمربند امنیتی به دور شوروی بود و ایران از نظر ژئوپلتیک، موقعیت ممتازی داشت. امریکا میخواست این کمربند را حتماً از ایران عبور بدهد و با این دو هدف، به رقابت با حریفان خود یعنی انگلیس و شوروی پرداخت.
تشکیل و تقویت حزب توده توسط شوروی هم در این زمان شکل گرفت. دراین بخش از گفتوگو، شنیدن ارزیابی شما از عملکرد حزب توده هم مغتنم است.
شوروی قبل از جنگ جهانی و اشغال ایران، حزب کمونیست وگروه ۵۳ نفر را در ایران داشت که چهره برجسته آن دکتر تقی ارانی بود که همراه با همفکرانش، زمینههای فعالیت حزب توده را پس از جنگ جهانی دوم فراهم کرد. حزب توده با آگاهی از وضعیت اجتماعی ایران، بهخوبی میدانست نمیتواند مارکسیسم را به شکل علنی در ایران تبلیغ کند، به همین دلیل در اساسنامه خود دو نکته جالب را درج میکند. یکی مشروع دانستن نظام سلطنتی در ایران و دوم احترام به شعائر و مقدسات مذهبی! به همین دلیل هم افرادی، چون جلال آلاحمد که چپ بودند، اما در عین حال گرایشهای مذهبی هم داشتند، به حزب توده پیوستند، اما بعدها از آن جدا شدند.
جریان تودهای نفتی چگونه به وجود آمد؟ زمینههای برآمدن آن از چه قرار بود؟
انگلستان معتقد بود اگر نمیتوانی در برابر موجی مقاومت کنی و بایستی، تلاش کن بر آن سوار شوی! به همین دلیل عوامل خود از جمله دکتر باهری، الموتی و... را به شکل عجیبی تا کمیته مرکزی حزب توده نفوذ داد...
و حتی در کابینه قوام؟
همینطور است. با اینکه تودهایها با حزب دموکرات آذربایجان فرقهای زیادی داشتند، اما توانستند سه نفر را به عنوان وزیر به داخل کابینه قوام هم نفوذ بدهند، که به نظرم موفقیت مهمی برای آنها به شمار میرفت.
به نظر میرسد انگلیس بیش از ثروت حاصل از نفت ایران، به دنبال حفظ نفوذ خود در ساختار حکومت بود. اینطور نیست؟
همینطور است. انگلیس از طریق شرکت نفت سابق، در ایران نفوذ داشت، ولی این نفوذ برای تولید و فروش و ثروت حاصل از تولید نفت نبود، بلکه انگلیس از طریق این شرکت در واقع مرکز جاسوسی خود را در ایران حفظ میکرد و نخبگان کشور را میخرید. در آن زمان اسناد خانه سدان منتشر و معلوم شد افرادی مثل متیندفتری (داماد مصدق)، سهامالسلطان بیات (خواهرزاده مصدق) و شاپور بختیار (مدیرکل استان خوزستان و سپس معاون در وزارت کار مصدق) جاسوس انگلیس در حکومت هستند. دراین باره اسناد و نکات زیادی برای تحلیل و اشاره وجود دارد که از حوصله گفت: وشنود ما خارج است.
فرآیند نفوذ امریکا چگونه عملیاتی شد و به خود صورت تحقق گرفت؟
جبهه ملی که پس از مجلس پانزدهم و بعد از استیضاح دولت ساعد، توسط مکی، بقایی، حائریزاده، عبدالقدیر آزاد و غلامحسین رحیمیان شکل گرفت، گرایش چپی داشتند، ولی مارکسیست نبودند و به امریکا گرایش داشتند. بعدها هم مهندس بازرگان و نهضت آزادی خطر انگلیس و شوروی را از امریکا جدیتر میدیدند و میگفتند میتوانیم امیدوار باشیم با کمک امریکا، مسائل خودمان را حل کنیم! امریکا هم برای اینکه بتواند انحصار نفت را از چنگ انگلیس بیرون بیاورد، ظاهراً به کمک دکتر مصدق و جبهه ملی آمد. البته امریکاییها واقعاً ملی شدن نفت برایشان اهمیت چندانی نداشت و فقط آن را وسیلهای برای نفوذ و تسلط بیشتر میخواستند، چیزی که درعمل به آن رسیدند.
به نظر میرسد در این میان، تنها گروه مستقل مذهبیون بودند. آنها پس از یک دوره سرکوب شدید رضاخانی، پس از شهریور ۲۰ سربرآوردند و به فعالیت پرداختند. اینطور نیست؟
دقیقاً. مرحوم آیتالله کاشانی و فداییان اسلام، به هیچیک از قدرتها بستگی نداشتند و کاملاً مستقل بودند. فداییان اسلام که پس از جنگ جهانی دوم وارد عرصه سیاست شدند، سعی کردند با از میان برداشتن عناصر وابسته به انگلیس نقش، استعمارستیزی خود را ایفا کنند و لذا اگر نفت ملی شد، بیتردید در اثر گلوله خلیل طهماسبی بود که رزمآرا را از سر راه برداشت و نمایندگان مجلس شورا و سنا را به وحشت انداخت و با ملی شدن نفت موافقت کردند. این مسئله مورد قبول بسیاری از تحلیلگران نهضت ملی قرار گرفته است.
نقش دکتر مصدق را در این برهه چگونه ارزیابی میکنید؟ به واقع بهتر از این جنبه به ماجرا نگاه کنیم که دکتر مصدق از چه مقطعی، وارد فرآیند مبارزات منتهی به نهضت ملی شد؟
دکتر مصدق در این برهه کارهای نبود و اعتقاد زیادی هم به ملی شدن نفت نداشت، بلکه موقعی که قرارداد گس ـ. گلشاییان در مجلس مطرح شد، حرفش این بود که بهتر است بهجای شیلنگ کاغذی، طلا و اشرفی بگیریم و اصرار داشت این موضوع را در قرارداد بگنجانند! او حتی در مجلس چهاردهم هم که رحیمیان پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را داد، مخالفت کرد، اما پس از ترور رزمآرا توسط خلیل طهماسبی و در اثر رعب و وحشتی که در دل همه به وجود آمد، نفت ملی شد و حتی جمال امامی انگلوفیل هم نخستوزیری مصدق را پیشنهاد کرد!
آیا با ملی شدن صنعت نفت، دست انگلیس از ایران کوتاه شد؟
خیر، شاهدش هم اینکه وقتی دکتر مصدق به شورای امنیت ملل رفت، متیندفتری را هم - که حقوقبگیر شرکت سابق نفت انگلیس بود- با خود برد و در پاسخ به اعتراض مخالفان هم، اعتراض حاجخانم را دلیل آورد! بعد هم او را به عنوان مترجم در مذاکره با امریکاییها همراه برد و انگلیسیها از این طریق کاملاً به متن مذاکرات واقف شدند و بهرغم توافق اولیه امریکا با دکتر مصدق برای خرید نفت و دادن وام به ایران، با دخالت انگلیس این توافق به هم خورد!
در قضایای ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ هم، رفتار دکتر مصدق شبههبرانگیز است. در ماجرای بهانه کردن وزارت جنگ، دکتر مصدق میتوانست رفتار منطقیتری داشته باشد...
همینطور است. قوامالسلطنه بر اساس سیاستهای امریکا و انگلیس بر سر کار آمد تا دو کار مهم را انجام بدهد. یکی اینکه روحانیت را بهکلی از صحنه سیاست بیرون کند و سپس با انحلال مجلس، نوعی حاکمیت مستبدانه را برقرار سازد، اما آیتالله کاشانی با تدبیری شگفتانگیز، نقشههای آنها را به هم ریخت و دکتر مصدق را از منزلش به در آورد و با پشتیبانی قوی از او، مجدداً نخستوزیری را به او سپرد.
دکتر مصدق هم که پس از این رویداد، همان سیاست حذف روحانیت را در پیش میگیرد...
نکته عجیب همین است که او بلافاصله بعد از ۳۰ تیر، طی یادداشتی به آیتالله کاشانی مینویسد: بهتر است شما در امور دخالت نکنید... و این حرف را در پاسخ به اعتراض آیتالله کاشانی در به کار گماردن انگلوفیلهایی، چون شاپور بختیار، رضا فلاح و جمالالدین اخوی میزند! بعد هم که به موازات انتقادات آیتالله به انحلال مجلس هفدهم، کار را به سنگباران منزل آیتالله کاشانی و برکنار کردن ایشان از ریاست مجلس و در حوزهای دیگر زندانی کردن شهید نواب صفوی و یارانش میکشاند. به نظر من شاخصترین اشتباه دکتر مصدق در مرحله دوم نخستوزیریاش، این بود که به سراغ مجلس رفت و با اینکه ادعا میکرد ۸۰ درصد ملی هستم، اختیارات قانونگذاری را از مجلس گرفت و هنگامی که آیتالله کاشانی و اقلیتی در مجلس با دادن اختیارات یک ساله به او مخالفت میکنند، او برای اینکه تحمل مخالفت همین اقلیت را هم ندارد، به نمایندگان توصیه میکند استعفا بدهند که غیر از ۱۱ نفر، بقیه تمکین میکنند! بعد میبیند که با حضور این ۱۱ نفر هم، نمیتوان مجلس را تعطیل کرد و در عین حال نمیتوان جلسهای را هم تشکیل داد، لذا مصدق با یک رفراندوم کذایی مجلس را تعطیل میکند.
روسیه هم در این معرکه، تا مدتها با ندادن طلاهای ایران، نقش عجیبی را ایفا کرد. اینطور نیست؟
وقتی استالین بعد از ۳۲ سال حکومت دیکتاتوری مرد، مالنکوف - که عنصر ضعیفی بود- سر کار آمد و با امریکا و انگلیس توافق کرد که ایران در اختیار غرب باشد و در شرایطی که ایران گرفتار مصائب اقتصادی بود، ۱۱ تن طلای ایران را بلوکه کرد! وقتی از تودهایها میپرسیدیم چرا روسها طلاهای ما را نمیدهند، میگفتند: بدهند که مصدق برود از امریکاییها لاستیک و نایلون بخرد؟ اما بلافاصله بعد از ۲۸ مرداد، طلاها را آوردند و تحویل دولت زاهدی دادند! حزب توده هم که در این معرکه، مرتباً تظاهرات راه میانداخت و در اعلامیههایش، درخواست جمهوری سوسیالیستی میکرد!
به نظر شما از کودتای ۲۸ مرداد و رویدادهای مشابه آن چه درسهایی میتوان گرفت؟
بزرگترین درس این است که قدرتهای بزرگ قابل اعتماد نیستند و اعتماد به هر یک از آنها، جز نابودی و از بین رفتن سرمایههای ملی و ذلت، حاصلی نخواهد داشت. ما در طول تاریخ، بیشترین ضربات را از انگلیس خوردهایم. امروز هم اگر به هر یک از این قدرتها، حتی به روسیه بیش ازحد اعتماد کنیم، یقیناً اشتباه کردهایم، کما اینکه در جریان هستهای دیدیم روسیه و چین به ضرر ما و به نفع امریکا رأی دادند و چرخش امروز آنها، یقیناً به خاطر حفظ منافع خودشان است.
از منظر شما و در مقطع کنونی، خطر اصلی برای انقلاب و نظام ما چیست؟
تفرقه درونی. اینکه حضرت امام همواره بر «وحدت کلمه» تأکید میکردند، به این دلیل است که مهمترین عامل قدرت ما وحدت و انسجام درونی، بهرغم اختلاف نظرها و سلیقههاست. هر جریان و گروهی تحت هر عنوانی باشد، اگر سعی کند به این وحدت صدمه بزند یا به یکی از این قدرتها گرایش یابد، قابل اعتماد نیست. تاریخ ما نشان داده است فقط روحانیت ـ. آن هم در سطح مراجع ـ. قابل اعتمادند و بس و به هیچ گروه و دستهای، چندان نمیشود اعتماد کرد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.