کد خبر: 820741
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۵ - ۱۶:۳۸
سعدالله زارعی از مقاومت به عنوان یک هویت کلی و هویت‌های جزئی سخن می‌گوید
مقاومت اهل مذاکره است اما در چارچوب‌ اصول و آرمان‌ها...
سعدالله زارعی را باید یکی از کارشناسان صاحبنظر مقاومت دانست. وی در گفتوگو با ما مهمترین عامل پایداری مقاومت را وجود رهبران مستحکم میداند. زارعی با تأکید بر اینکه مقاومت به فکر و مذهب خاصی تعلق ندارد، خاطرنشان میکند که مقاومت دارای یک هویت کلی است که در ذیل آن هویتهای جزئی وجود دارد که هرکدام به دلیل شکل و موقعیت متفاوت پازلهای هویت کلی مقاومت را تشکیل میدهند.

بخشهايي از منطقه ما در طول ساليان گذشته شاهد شكلگيري و تداوم جرياني بوده كه امروزه تحت عنوان «مقاومت» شناخته ميشود، از نظر شما زمينههاي شكلگيري و استمرار چنين جرياني، به رغم تمام مشكلات و بحرانهايي كه براي آن ايجاد شده، چيست؟

به طور كلي براي تبيين چرايي و چگونگي شكلگيري مقاومت، چند عامل اساسي را ميتوان برشمرد.

يكي از عوامل تعيينكننده در شكلگيري مقاومت در كشورها، وجود اشخاصي با اعتقادات صحيح و انگيزه قوي است كه به لحاظ شخصيتي انسانهاي پيگيري هستند.

البته اين درست است كه كشورها را ملتها تشكيل ميدهند، اما هويت كشورها توسط شخصيتها به وجود ميآيد و بنابراين وجود يا عدم وجود يك نفر با چنين ويژگيهايي در هر كشوري بسيار تعيينكننده است.

براي مثال فرض كنيد در انقلاب كوبا، به جاي فيدل كاسترو كه يك انسان قوي، ثابتقدم و پايبند به اعتقادات و اصول انقلاب بود، فرد ديگري رهبري اين كشور را در دست داشت، آيا در اين صورت كوبا قادر به بيش از 40 سال مقاومت در برابر امريكا بود؟ يا اينكه اين وضعيت پس از 10 يا 20 سال از بين ميرفت و وارد مسير ديگري ميشد. در اين زمينه ميتوان انقلاب كوبا را با انقلاب الجزاير مقايسه كرد؛ هر دو اين انقلابها تقريباً در يك محدوده زماني به پيروزي رسيدند، انقلاب كوبا پايدار ماند و همچنان راه خود را ادامه ميدهد در حالي كه انقلاب الجزاير در حدود كمتر از پنج سال از بين رفت. علت اين مسئله آن است كه رهبري انقلاب الجزاير استقامت لازم براي ادامه مسير مقاومت را نداشت.

همچنين در مورد كشور خودمان نيز ميتوان براي يك لحظه تصور كرد كه به جاي حضرت امام، آقاي شريعتمداري رهبري انقلاب را بر عهده داشت، البته ما به مراجع بسيار احترام ميگذاريم اما ميتوان فرض كرد به جاي حضرت امام يكي از مراجع اقران ايشان رهبري انقلاب را بر عهده داشت، قطعاً در اين صورت انقلاب مسيري غير از آنچه با رهبري حضرت امام پيمود را طي ميكرد. يا اگر در دوران فعلي، به جاي مقام معظم رهبري، آقاي هاشمي يا آقاي موسوي اردبيلي رهبر انقلاب ميشدند باز هم انقلاب اسلامي سرنوشتي متفاوت با آنچه امروز دارد را تجربه ميكرد، بنابراين شخصيتها و ويژگيهاي آنان در اين صحنه بسيار تعيينكننده است. وقتي در سوريه شخصيتي به نام حافظ اسد در رأس قدرت است كه اعتقادات محكمي دارد، به آرمانها پايبند است و براي حفظ كشور خود برنامه دارد، طبيعي است كه سوريه تبديل به كانون مقاومت در برابر اسرائيل و امريكا خواهد شد.

يا در لبنان، به دليل وجود شخصيتهاي محكمي همچون سيدحسن نصرالله يا شهيد عباس موسوي، جريان مقاومت شكل گرفته و با قدرت به راه خود ادامه ميدهد.

وقتي شخصيتهايي كه داراي استحكام و قدرت هستند رهبري جرياني را به عهده ميگيرند، آن جريان نيز پايدار باقي ميماند.

بنابراين در هر نقطهاي از جهان كه نوعي مقاومت جدي در برابر غرب صورت گرفته، حتماً در رأس آن حركت، يك رهبر با چنين ويژگيهايي حضور داشته است. يك عامل تعيينكننده ديگر در شكلگيري مقاومت، به خصوص براي كشورهاي موجود در منطقه ما، نوع روابط تعيينكننده ايران با اين كشورهاست.

هرجا ايران روابط قوي برقرار كرده توانسته آن كشور را از سقوط حفظ كند و از سوي ديگر نيز هرجا كه روابط ما به هر دليلي ضعيف بوده، ممكن است جريانهاي مقاومت در آن كشورها حركاتي انجام داده باشند، اما در نهايت نتيجه به كام امريكا و اسرائيل تمام شده است. گفتني است ايران در بسياري از كشورهاي خليج فارس نيز تلاشهايي صورت داده تا نوعي هماهنگي و همكاري در آنجا ايجاد شود اما تلاشها در اين نقاط با استقبال مواجه نشده و طبيعتاً نتيجه اين است كه اين كشورها پيشرفتي نكرده و در چنگال امريكا باقي ماندهاند.

براي مثال تا زماني كه روابط سودان با ايران قوي بود، به رغم تمام مشكلات، اين كشور مستقل و منسجم باقي مانده بود و به اين ترتيب توانست بحرانهايي نظير دارفور و جنوب را پشت سر بگذارد اما از زماني كه روابط اين كشور با ايران ضعيف شد و به سمت ديگري چرخش كرد، جنوب اين كشور جدا شد، درگيري و بحران در منطقه دارفور احيا شد و مشكلات سودانيها افزايش پيدا كرد. بنابراين ميتوان گفت بذر مقاومت در جايي بيشتر رشد كرده كه روابط ايران با آن كشور قويتر بوده است.

آيا در تبيين چگونگي شكلگيري مقاومت در برخي مناطق خاص، ميتوان به عوامل فرهنگي همچون مذهب نيز اشاره كرد؟

همانطور كه در دو مثال بالا ذكر كردم مسئله مقاومت كلي و جهانشمول است و نميتوان آن را در مذهب يا حتي جريان فكري خاصي خلاصه و محدود كرد.

فيدل كاسترو يك انسان كمونيست است و جنبش وي راه كمونيسم را پيش رفته اما در عين حال، وي همواره در اعتقادات خود نسبت به كوبا و غرب مستحكم باقي مانده و مقاومت را محقق كرده، درحالي كه اصلاً متدين نبوده است.

همچنين در سوريه، حافظ اسد با تكيه بر مذهب، جريان مقاومت را رهبري نكرده است.

اين درحالي است كه در برخي از كشورهايي كه داراي اكثريت شيعه هستند، مقاومت جدي دربرابر امريكا يا اسرائيل شكل نگرفته، براي مثال در آذربايجان 97 درصد جمعيت شيعه هستند، اما مقاومتي در اين كشور ديده نميشود.

از سوي ديگر گاندي، رهبر استقلال هند، اصولاً متدين به اديان توحيدي نيز نبود اما روي اعتقادات خود ايستادگي كرد و موفق هم شد.

بنابراين قبول ندارم كه مذهب به عنوان عامل اصلي مقاومت پررنگ شود، به طوري كه مقاومت به عنوان يك مسئله قومي و مذهبي تعريف شود.

در حال حاضر بسياري از كشورهاي امريكاي لاتين كه مسيحي هستند يا اصلاً متدين به اديان الهي نيستند، در حوزه مقاومت به طور كلي نگاهشان به ايران است كه ببينند كشور ما چه راهي را انتخاب كرده و چگونه در برابر غرب عمل ميكند.

مثالهاي بالا نشان ميدهد مقاومت يك مقوله سياسي است در برابر غرب، امريكا، اسرائيل يا هر جرياني كه در برابر ارزشهاي انساني حركت ميكند.

بنابراين هويت مقاومت پيش از هر چيز، يك هويت سياسي است و كساني ميتوانند در اين محور قرار بگيرند كه به لحاظ سياسي به نوعي اشتراك در ديدگاه سياسي رسيده باشند.

البته عدهاي به مقاومت رنگ فرهنگي با مذهبي ميدهند كه قطعاً در صورت اتخاد چنين رويكردي دچار تناقض خواهند شد، زماني كه مقاومت با اولويت مذهب تعريف شود بايد بتوان تمامي پيروان آن مذهب را در چارچوب مقاومت گنجاند، اين درحالي است كه ما حتي در كشور خودمان و در سطوح مسئولان ارشد، كساني را داريم كه اعتقادي به مقاومت ندارند و كمكي به بارور شدن بذر مقاومت در كشورهاي منطقه نميكنند.

از سوي ديگر نيز شاهد افرادي هستيم كه با ما هممذهب نيستند اما به طور جدي از زاويه سياسي، مقاومت را به عنوان تنها راه حل ميپذيرند، البته معناي اين حرف اين نيست كه آموزههاي اهل بيت ناديده انگاشته شود.

طي سالهاي اخير و با شدت گرفتن بحرانهاي نظامي و امنيتي در منطقه، شاهد تفاوت در مواضع برخي از جريانهاي مقاومت، نسبت به يكديگر در قبال قضايايي همچون سوريه بوديم. از ديد شما آيا ميتوان از مجموعهاي كلي به نام مقاومت سخن گفت كه در آن طيفهاي مختلف احياناً با مواضع مختلفي حضور دارند يا خير؟

اين سؤال بسيار مهمي است، از ديد من مقاومت داراي يك هويت كلي است كه در ذيل آن هويتهاي جزئي وجود دارند، مجموعه اين هويتهاي جزئي پازل مقاومت را شكل ميدهند. حال اين سؤال مطرح ميشود كه آيا تمام قطعات اين پازل به لحاظ بزرگي و كوچكي، شكل، تأثير و اهميت در يك سطح هستند يا اينكه هركدام خصوصيات مرتبط با خود را دارند؟

اگر يكي از قطعات پازل به لحاظ شكل و موقعيت داراي تفاوتهايي با ساير قطعات پازل بود به اين معناست كه جايي در پازل ندارد؟ يا اينكه اتفاقاً اين قطعه در جاي خاص خود در پازل قرار گرفته و اگر بخواهد مشابه ساير قطعات باشد ديگر جوابگوي نيازي كه براي آن تعبيه شده نيست و در صورت فقدان اين قطعه، كليت پازل دچار نقص ميشود ولو اينكه قطعهاي بسيار كوچك باشد.

در مواجهه با اين مسئله ابتدا بايد از خودمان بپرسيم كه ما براي مثال مقاومت فلسطين را براي چه منظوري ميخواهيم؟ براي دفاع از بوسني و هرزگوين؟ براي دفاع از مرزهاي ايران؟ براي دفاع از دولت بغداد يا براي دفاع از آرمان فلسطين؟

اين مسئله در مورد حزبالله لبنان نيز صادق است، آيا ما حزبالله لبنان را براي دفاع از مردم يمن و مصر ميخواهيم، يا براي دفاع از تماميت ارضي لبنان و محدود كردن رژيم صهيونيستي براي فعاليت در فضاي لبنان يا فضاي مجاور؟

فكر ميكنم گاهي در ايران، آنچنان تمامي موضوعات را در كنار همديگر و كلي نگاه ميكنند كه از اين موضوع غفلت ميشود كه فلسفه وجودي هر قطعه از اين پازل چيست. اتفاقا در جلسهاي كه اخيراً با چند تن از شخصيتهاي فلسطيني داشتم، اين موضوع را مطرح كردم كه تا زماني كه براي حماس، جهاد اسلامي يا هر گروه ديگر فلسطيني، آرمان فلسطين و آزادسازي اراضي اشغالي مطرح باشد، ما آنها را از خودمان ميدانيم و هر حمايتي كه از دستمان بربيايد نيز انجام ميدهيم و كاري هم به اين نداريم كه موضع اين گروه در فلان مسئله بينالمللي، الزاماً با موضع ايران هماهنگ و منطبق است يا خير؟

اما اگر زماني، كار به مرحلهاي برسد كه يك دست اين گروهها قرآن و دست ديگر آنها شاخه زيتون در برابر رژيم صهيونيستي باشد، ما آنها را از خودمان نميدانيم، چراكه از ديد ما، مقاومت عليه اسرائيل يك ارزش غير قابل اغماض است.

البته ميان حماس و حزبالله، حماس و ايران يا حماس با انصارالله در يمن، اختلافاتي هست، موضع اين گروه در باب تحولات مصر با موضع ايران متفاوت است، ارتباط اين گروه با تركيه و دولت اردوغان با ارتباط ما با اين كشور اساساً متفاوت است، مناسبات حماس با دولت عربستان هيچ شباهتي با مناسبات ما و عربستان ندارد.

اما در نهايت ما حماس را در اين ترازوها وزن نميكنيم، توزين حقيقي حماس در ترازوي فلسطين صورت ميگيرد و حماس در آنجا خوب عمل كرده است.

از ديد ما حماس در خط مقاومت است، از آن منحرف نشده، و آرماني كه به دليل آن اين گروه شكل گرفته هنوز در صدر برنامهها و اقدامات حماس قرار دارد.

مشابه چنين اختلافاتي ميان جريانهاي فعال در مقاومت، گاهي در داخل گروههاي شيعي نيز ديده ميشود، براي مثال ميتوان به قضاياي اخير عراق و اقدامات جريان صدر اشاره كرد. به طور كلي ديدگاه شما درباره جريان صدريها چيست و تا چه حد ميتوان براي اين گروه در صحنه سياسي عراق اعتبار و نفوذ قائل شد؟

جريان صدر يك جريان داخلي عراق است و بنابراين براي شناخت آن ابتدا بايد ديد در عراق چه ميگذرد.

خاندان صدر از گذشته در اين كشور داراي نفوذ چشمگيري بوده و امروزه نيز مقتدي صدر به عنوان بارزترين شخصيت اين خاندان مطرح است، كما اينكه در صحنه سياسي عراق، ديگر خانوادهها همچون خاندان حكيم، خاندان شاهرودي و خاندان شيرازي جايگاه خود را دارند. بايد دقت كنيم، برخلاف آنچه در كشور ما ديده ميشود، اين آلها و خاندانها در عراق موضوعيت دارند، و همواره در حال رقابت جدي با يكديگر بودهاند و موارد متعددي از جنگهاي خونين ميان اين خانوادهها در عراق وجود داشته است. براي مثال ميتوان به قتل عبدالمجيد خويي در سال 2003 اشاره كرد، كشته شدن وي حادثهاي نبود كه خارج از جريانات شيعي رخ بدهد و به اين ترتيب پسر يك مرجع تقليد عراقي طي درگيريهاي داخلي شيعيان كشته شد، همچنين ميتوان به درگيريهايي كه چند سال پيش در بصره ميان صدريها و حزب الدعوه رخ داد اشاره كرد. اين جريانات كه تمامي آنها شيعي هستند، قدرت سياسي را در خاندان مد نظر قرار ميدهند، در اينكه اين مسئله مطلوب نيست شكي نداريم اما نميتوان آن را به عنوان يك واقعيت موجود در صحنه سياسي عراق ناديده گرفت. بنابراين تنها راه حل ما تعامل با اين وضعيت است و بايد تلاش كنيم اين اختلافات ميان خاندانهاي بزرگ شيعه را به نوعي مديريت كنيم. صدريها در صحنه سياسي عراق و به خصوص در بعضي از شهرها نفوذ بسيار چشمگيري دارند به طوري كه در برخي از شهرها رقيبي براي آنها متصور نيست.

تعداد كرسيهايي كه در پارلمان عراق در اختيار اين جريان هست، 34 كرسي از مجموع 275 كرسي پارلمان اين كشور است و همچنين پنج وزارتخانه در اختيار آنهاست و به طور كلي وزن اجتماعي و سياسي صدريها در همين حد است.

با توجه به مطالبي كه بيان شد ميتوان فهميد جريان صدر در جايگاه اكثريت قرار ندارد و نه تنها معرف اكثريت جامعه عراق نبوده، بلكه معرف اكثريت جامعه شيعي اين كشور نيز نيست. رفتار صدريها در جامعه عراق عمدتاً نوعي رفتار واگرايانه بوده است، اين جريان با حزب الدعوه، مجلس اعلي، دولتهاي شيعه عراق پس از رهايي از اشغال، تنش داشته و بنابراين همواره روابطي تنشآلود ميان صدريها و ساير جريانات شيعي برقرار بوده است و دقيقاً به همين دليل صدريها روند رو به نزولي را طي كردهاند، اگر شما نگاهي به قدرت اين جريان طي سالهاي 2003 تا به امروز داشته باشيد خواهيد ديد، در ابتداي اين مسير خيلي قويتر از امروز بودهاند.

امروزه هم تعداد كرسيهاي صدريها در مجلس كمتر شده و هم وزارتخانههايي كه در اختيار اين جريان است كاهش پيدا كرده، به همين نسبت طيفهاي اجتماعي اين جريان نيز تاحدودي دچار ضعف شده است.

بنابراين صدريها به تنهايي نميتوانند در عراق منشأ تحول باشند، بلكه صرفاً توانايي آن را دارند كه بر قدرت تأثير بگذارند و اگر بخواهند نقشي در جريانات داشته باشند بايد حتماً به جريانات ديگري ضميمه شوند. از سوي ديگر، ضميمه شدن وضعيت چندان خوشايندي نيست، چراكه در چنين شرايطي، جرياني كه ناچار به ضميمه شدن است بايد همواره خواستهها و مطالبات خود را تنزل دهد تا بتواند داخل ائتلافهاي موجود شود و اين واقعيتي است كه تا به امروز اصلاً براي صدريها خوشايند نبوده و به همين دليل نيز به سمت ائتلاف پايدار با هيچ جرياني نرفتهاند. در قضاياي اخير، به دليل مشكلات زيرساختي و شديد مردم عراق در زمينه خدمات اوليه، از جمله برق، بهداشت و. . . فضاي اجتماعي عراق به شدت دچار تنش شد.

بايد توجه كرد كه اين تنشها عمدتا در طيف شيعه شكل گرفت چراكه در حال حاضر، اهل سنت درگير داعش بوده و در حال تجربه وضعيت به غايت مغشوش و مخدوشي هستند، بنابراين جغرافيايي در اختيارشان نيست تا اعتراضات آنان موضوعيت پيدا كند. در كردستان نيز به دليل اقدامات كردها در گذشته، مشكل عمدهاي در حوزه خدمات اوليه وجود ندارد، بنابراين عمده مشكلات در بخشهاي جنوبي و مركزي (مناطق اصلي شيعهنشين) به چشم ميآيد. از سوي ديگر اخبار منتشر شده مبني بر فساد اقتصادي گسترده مسئولان دولتي عراق نيز موجب شد زمينه اجتماعي فعال شده و به اين ترتيب يك سلسله تظاهرات و تجمعات ضد فساد در اين كشور ايجاد شود. به نظر من، صدريها به اين قضايا به چشم يك فرصت طلايي نگاه كردند كه آنها را بدون نياز به ائتلاف و هماهنگي با ديگران در رأس جريانات سياسي قرار ميدهد و به اين ترتيب در اين اعتراضات تلاش كردند تا نقش اساسي داشته باشند، البته اين رويكرد از سوي برخي ديگر از طيفهاي شيعه، بنابر دلايلي مورد حمايت قرار گرفت. ايران نيز به اين تحركات و اعتراضات ضدفساد به عنوان اقدامات مشكوك نگاه نكرد و درواقع به مردمي كه از مشكلات زيرساختي شديد به ستوه آمده بودند، حق داد كه اعتراض كنند. بايد گفت صدريها در اين جريان تاحدودي موفق شدند، به هرحال آنها توانستند عنوان رهبري مبارزه با فساد در عراق را براي خود كسب كنند اما اين جريان به مرور وجهه خشونتباري پيدا كرد چراكه در ابتدا تظاهرات ضدفساد در برخي اماكن برگزار ميشد و پس از اندكي، تظاهركنندگان پراكنده شده و ماجرا خاتمه پيدا ميكرد. اما صدريها با در دست گرفتن مديريت اين موج، شكلي هجومي به آن بخشيدند، منطقه سبز را گرفتند، پارلمان و دولت را تصرف كردند و رئيس پارلمان را عزل كردند به طوري كه حتي حيدرالعبادي با وضعيت بسيار نامناسبي ناچار به ترك پارلمان شد. پس از آن نيز صدريها با صدور بيانيه خواستار بركناري تمام رؤساي قوا شدند، ديگر مشخص بود كه با يك جريان مبارزه با فساد روبهرو نيستيم بلكه اين جريان وارد مرحله ساختاربرانداز شده است، بنابراين از سوي ايران و برخي ديگر از خيرخواهان تلاشهايي صورت گرفت تا اين وضعيت مهار شود كه تا حد زيادي نيز مهار شد، البته اين بحران هنوز حل نشده اما از آن شرايطي كه طي چند هفته گذشته در بغداد ايجاد شده بود، عبور كرده است.

بايد توجه داشته باشيم كه عراق نسبتاً جامعهاي از هم گسيخته به شمار ميرود.

بخش شيعي اين جامعه نيز به‌‌رغم حضور حضرت آيتالله سيستاني در واقع و بر اساس آنچه در صحنه ميداني عراق مخصوصاً از سال 2003 تا به امروز ديده شده فاقد يك رهبري مشخص است. اين مسئله به طور طبيعي هم تنشهايي را در داخل شيعيان ايجاد كرده و همچنين شيعيان را در معرض نفوذ ديگران قرار داده است به طوري كه سعوديها، اردنيها و تركها در پروندههايي ورود كرده و اقداماتي را انجام دادهاند، البته يك وجه مشترك در جامعه شيعيان ديده ميشود (به طور ويژه در ميان نخبگان سياسي اين جامعه) مبني بر اينكه عظمت و آينده شيعه به موجوديت جمهوري اسلامي ايران ارتباط دارد، يعني تا زماني كه جمهوري اسلامي هست، شيعه داراي عزت است و اگر اين نظام نباشد تمامي شيعيان در سرتاسر دنيا دچار بحرانهاي شديد امنيتي خواهند شد. از سوي ديگر تمام طيفهاي شيعه، ايران را در مواجهه با رقابتهاي درونشيعي، بيطرف و منصف قلمداد ميكنند و براين باورند ايران جانب هيچ گروهي را به طور انحصاري نگرفته بلكه تمامي گروههاي شيعه را مورد حمايت قرار داده است. همچنين نخبگان عراق به اين باور رسيدهاند كه تنها ايران، براي كمك به شيعيان عراقي «توانايي» و «طرح» دارد، اين در حالي است كه ديگران دستكم يكي از اين دو خصوصيت را ندارند. به اين ترتيب جامعه شيعيان عراق، ايران را به عنوان مرجع نهايي حل بحرانها و درگيريهاي داخلي اين كشور به رسميت شناخته و اين موقعيت در داخل عراق منحصر به ايران است و هيچ كشور ديگري نزد مردم و نخبگان عراقي از چنين موقعيتي برخوردار نيست، به همين دليل است كه تا مشكلي در عراق به وجود ميآيد همه نگاهها به سوي ايران ميچرخد و ايران نيز وارد صحنه شده و معضل را حل ميكند. براي مثال در همين بحران اخير عراق، 148 كرسي در پارلمان اين كشور با محوريت صدريها خواستار تغيير سران قوا بودند، اما با تلاشها و پيگيريهايي كه صورت گرفت، اين رقم در ابتدا به 107 كرسي و در نهايت به همان 34 كرسي اوليه جريان صدري كاهش پيدا كرد.

اين نمونه موفقي از مديريت حل اختلاف توسط ايران بود كه صورت گرفت، در حالي كه حرمت و احترام صدريها نيز محفوظ ماند، در اين مسئله رسانههاي شيعه كنترل شدند و هيچ يك از آنها به خود اجازه نداد كه صدريها را به چيزي متهم كند.

مسئله همسويي مواضع عربستان سعودي با رژيم صهيونيستي مسئله جديدي نيست، اما طي سالهاي گذشته اين همسويي به طور بيسابقهاي آشكار شده است. از ديد شما وضعيت فعلي روابط آلسعود و اسرائيل چگونه است و چشمانداز آينده منطقه را با توجه به اين موضوع چگونه ارزيابي ميكنيد؟

اگر ما به روند شكلگيري آلسعود نگاهي بيندازيم، ميبينيم پيدايش اين رژيم در جهان اسلام يك پروژه بود كه توسط انگليسيها كليد خورد و پس از آن تقويت شد تا مانند خنجري در قلب جهان اسلام فرو برود.

اگر از من پرسيده شود چرا فلسطين تا به امروز آزاد نشده خواهم گفت به خاطر عربستان، همچنين عربستان سعودي عامل اصلي تمامي جنگها و تعديهايي است كه طي دهههاي گذشته به كشورهاي اسلامي رخ داده است. فرقي نميكند كه نگاه ما به مسئله برجهاي دوقلو مبتني بر يك حادثه واقعي باشد يا آن را افسانهاي ساخته و پرداخته امريكاييها به شمار بياوريم، در هر دوصورت پاي عربستان در ميان است، امروز مشخص است كه اتباع و جريانات كدام كشور برجهاي دوقلو را منفجر كردند و اينها مباحثي است كه در داخل امريكا نيز مطرح شده است، به همين دليل بود كه عادل الجبير امريكا را تهديد به خارج كردن دلارهاي عربستان از بانكهاي امريكايي كرد كه البته حتي قادر به اين كار نيز نيستند و اين تهديد صرفاً يك بلوف بوده است. به همين نسبت ميتوان در مورد نزديكي اسرائيل و عربستان سعودي نيز نگاه كرد و در حقيت با نگاهي به عملكرد گذشته اين رژيم طي سالهاي گذشته به اين نتيجه ميرسيم كه درهمتنيدگي سياستهاي عربستان و اسرائيل بسيار بيش از آن چيزي است كه رسانهها امروزه تصورش را ميكنند. مسئله منحصر به ديدار و همنشيني دو مقام امنيتي عربستان و اسرائيل نيست بلكه اين دو رژيم اساساً يك جريان مشترك به شمار ميروند، البته من در حال حاضر نميدانم كه در اين جريان، محوريت با وهابيت است يا صهيونيسم و اين از آن رو است كه ميزان همسويي و درهمتنيدگي اين دو جريان بسيار زياد است. چشم انداز در اين زمينه به تعبير مذهبي، آن است كه آنچه به نفع مردم است باقي خواهد ماند (ما ينفع الناس) و آنچه در مسير خلاف منافع مردم حركت ميكند در نهايت ضايع خواهد شد، در صحنه ميداني نيز ما شاهد همين حقيقت هستيم.

آيا در حال حاضر، سطحي از گفتوگو و مذاكرات ميان مقامات ايران و عربستان بر سر مسائل منطقه در جريان است؟

در شكل رسمي خير، ما در حال حاضر به لحاظ رسمي در بدترين وضعيت ارتباطي هستيم و رابطه رسمي ميان اين دو كشور وجود ندارد، اما در شكل غيررسمي و آنچه به سرويسهاي اطلاعاتي دو كشور بر ميگردد، من اطلاعي ندارم كه آيا ميان ايران و عربستان گفتوگوي محرمانهاي در جريان است يا نه. البته ما معتقديم براي دفاع از مردم يمن، غير از اقدامات ميداني، نياز به اقدامات سياسي هم داريم، براي مثال ايجاد وحدت ميان طيفهاي مختلف مردم يمن و ما بايد كاري كنيم كه انصار در اين صحنه تنها نباشد، بنابراين گفتوگوهايي ميان ايران و شخصيتهاي مؤتمر يمن بر همين اساس صورت گرفته است. از سوي ديگر، در سطح بينالمللي نيز ايران براي حمايت از مردم يمن فعال است، مخصوصاً با روسها و تركها گفتوگوهايي را داريم و در سطح منطقهاي نيز با عمانيها، كويتيها و قطريها گفتوگو ميكنيم. ما علاقه داريم كه به خاطر مردم يمن با سعوديها نيز وارد يك رشته از گفتوگوها بشويم، اما سعوديها به رغم آنكه به شكست رسيدهاند اما هنوز در موقعيتي قرار نگرفتهاند كه از گفتوگو با ايران استقبال كنند، بنابراين فعلاً سعوديها موضع صلبي در برابر گفتوگو با ايران دارند.

روند گفتوگوهاي ميان ايران و امريكا، طي چند سال اخير به نوعي احيا و تقويت شده است، از ديد شما آيا اين مسئله بر نقش ايران در محور مقاومت تأثيري خواهد داشت؟

اساساً گفتوگو و مذاكرهاي كه از سوي امريكاييها دنبال ميشود براي آن است كه مذاكره در ايران جاي مقاومت را بگيرد، امريكاييها براي مقاومت راه حلي ندارند چراكه طرف مقابل آنها با حداقل امكانات ايستاده و به نتيجه نيز رسيده است.

اما آنها در مذاكره راه حل دارند، چراكه استادي و تجربه دارند، ميدانند چگونه از لحاظ سياسي در يك پرونده جزر و مد و خسوف و كسوف ايجاد كرده و در نهايت به نتيجه مطلوب خود برسند. براي مثال در مسئله برجام، در حقيقت امريكاييها هيچ چيز نداده و همه چيز گرفتند، اين بالاترين ثمرهاي است كه ديپلماسي ميتواند براي يك كشور به ارمغان بياورد. بنابراين هدف امريكاييها آن است كه در داخل ايران، ما به اين باور برسيم كه از طريق گفتوگو ميتوانيم مسائل خود را حل و هزينههاي خود را كم كنيم. در حال حاضر در مورد برخي سطوح در داخل ايران، نگرانيهايي به لحاظ فكري نسبت به مقاومت وجود دارد، اما در عين حال اين مسئله به حدي گسترده نيست كه فعليت داشته باشد بلكه يك تهديد بالقوه است. كساني كه مذاكره را باور كردهاند، مقاومت را برنميتابند، كساني كه مذاكره را پذيرفتند نميتوانند همزمان در دو ميدان مذاكره و مقاومت بازي كنند. البته نميگوييم مقاومت به صورت كلي اهل مذاكره نيست، كما اينكه ما در عراق يا سوريه مذاكراتي داشتهايم، براي مثال در سوريه برخي از مناطق از جمله حمص يا غوطه شرقي دمشق با مذاكره يا تبادل آزاد شدهاند. بنابراين مقاومت اهل مذاكره است، اما مذاكره در چارچوب اصول، ارزشها و آرمانها، چراكه در اين صورت مذاكرات مديريت شده و ديگر تبديل به اصل نميشود كه نيازي به نگراني از آن باشد.

مذاكره اصل نيست بلكه يك ابزار است.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار