پدر خیلی اصرار می کرد ، خانه قدیمی مان را عوض کنیم. اما
هر بار با مخالفت مادر روبرو می شد.
مادر می گفت : " شاید که تو برگردی و برای یافتن نشانی خانه جدید به
درد سر بیفتی ."
فکر کنم می دانست نامه هایش هیچ کدام به دستت نرسیده اند.
تو خلاصه در یک پلاک و چفیه برگشتی. تلفن کردن برای تحویل گرفتن تو به
ستاد برویم. مادر اگر می دانست برای آوردنت پی تو خواهیم آمد ، خیلی وقت
پیش از این ها با عوض کردن خانه موافقت می کرد.
سیناعباسی هولاسو