اميرحسين معصوم | تصور كنيد كه فردي فرهنگي كه به زبان فارسي تسلط كامل دارد در نزديكي دهه فجر وارد كشور ما شده باشد و قرار باشد فقط يك ماه در زيست فرهنگي ما نفس بكشد و تجربهاندوزي كند، چه فضاهاي متفاوتي از صحنه فرهنگي - هنري ما را ميبيند و چگونه ميتواند روي اين وقايع متفاوت، پراكنده و مجتمع درباره مديريت فرهنگي ما قضاوت نمايد، البته اگر كمي دندان به جگر بگذارد و صبر پيشه كند تا نيمه ماه اسفند فرا برسد، در كمال شگفتي خواهد ديد كه اتفاقات و شلوغيهاي فرهنگي- هنري سه هفته گذشته خيلي هم جدي نبوده و به يكباره با يك جامعه فرهنگي بيجشنواره روبهرو خواهد شد؛ جامعه فرهنگي فوق العاده سوت و كور كه در آستانه بهار به خواب زمستاني چند ماههاي ميرود.
ترافيك فرهنگي ماه بهمن و ريشههاي آن ماجرا از اين قرار است كه با آغاز ماهي كه يادآور پيروزي انقلاب اسلامي است، همزمان با همه دستگاههايي كه ميمنت اين خاطره عزيز كرده، دوست دارند ثمرات فعاليتهاي خود را در قالب احداث كارخانهها، راه ها، به ثمر رسيدن پروژهها و... به عنوان عيدي به مردم تقديم كنند،جامعه فرهنگي ايران هم سعي نموده محصولات فرهنگي خودش، اعم از فيلم، تئاتر، موسيقي، تجسمي، طراحي لباس و مد و... را در قالب نام مقدس فجر به جامعه و بلكه جهان ارائه نمايد. در واقع مناسبتي كار كردن و ارج نهادن و بلكه وابسته شدن هر كاري در عرصه فرهنگي به يك مناسبت تقويمي يكي از ويژگيهاي مثبت و منفي مديريت فرهنگي ما به شمار ميرود. گرچه نبايد از نظر دور داشت كه گراميداشت مناسبتها با روشهاي خوب و مطلوب يكي از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهي است و تعظيم اين شعائر به بيان قرآن كريم از خويشتن باني دل (تقوي القلوب) است و بانيان چنين برنامههايي قطعاً در طراحي برنامههاي خود چنين انگيزههاي مقدسي را داشتهاند اما در ادامه قطعاً بايد سنجش شود كه اين مناسبتي عمل كردن، در نقشه جامع فرهنگي كشور چه جايگاه و پايگاهي دارد و اساساً چقدر بايد باشد؟ و در ميان همه مناسبتها- بر اساس اهميت و شأن و منزلت- آيا توازن و تعادلي برقرار هست يا نه؟
به هر صورت براساس يك قاعده نا نوشته مهمترين اتفاقات هنري سراسر كشور، چه از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و چه از ناحيه دهها نهاد ديگر فرهنگي در همين فاصله كمتر از يك ماهه اتفاق ميافتاد و از رهاورد چنين شلوغي بيحد و حصري تعداد زيادي جايزه و عنوان و افتخار سالانه جابهجا ميشود.
از جشنوارههاي فجر تا دهه فجر
يكي از مهمترين سؤالاتي كه همواره درباره برگزاري جشنوارههاي مختلف فرهنگي در ايام دهه فجر وجود داشته و دارد، اين است كه اصولاً اين جشنوارهها كه بعضا نام مقدس فجر را به يدك ميكشند از لحاظ تطابق اسم و مسمي و موضوع و محمول، چه تناسبي با موضوع فجر يعني پيروزي انقلاب اسلامي و تداوم آن در قالب نظام مقدس جمهوري اسلامي دارند، به عنوان مثال، در حوزه داستان و كتاب، يك جايزه بيمناسبت، با عنوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران وجود دارد كه وظيفه آن (خارج از موضوع و محتواي آن) سنجش برخي شاخصههاي بين كتابهاي مختلف است و در رهاورد آن كتابهايي از جنس استانداردتري برگزيده ميشوند. در مقابل جوايزي هم وجود دارند كه به صورت موضوعي، اقدامات خاص ناشران و هنرمندان را در يك زمينه خاص، دنبال ميكنند، به طور نمونه جايزه كتاب شعر دفاع مقدس يا جشنواره نواهاي عاشورايي. شباهت هر دوي اين جشنوارهها به هم عدم تضاد يا تطابقي است كه بين عنوان و محتواي جشنواره وجود دارد.
اين در حالي است كه جشنوارههايي كه عمدتاً از سوي وزارت ارشاد و با نام عزيز فجر (انقلاب اسلامي) راه اندازي ميشود، گاه و به ويژه در سالهاي متأخر اغلب هيچ تطابقي با موضوع و محتواي فجر و انقلاب اسلامي ندارد، كما اينكه در بعضي مقاطع فيلمهاي سياه نما و آثاري كه در راستاي اهداف جبهه معارض انقلاب اسلامي توليد شدهاند، در همين جشنوارهها به نمايش درآمدهاند و اتفاقاً سيمرغهاي جشنواره و هدايا و مواهب مادي و معنوي آن را از آن خود كردهاند. يعني به عبارتي سادهتر در جشنوارهاي به هزينه جمهوري اسلامي به نام پيروزي انقلاب اسلامي آثاري مطرح و تقويت ميشدند كه پايههاي معرفتي يا عقيدتي همين انقلاب را خواسته و ناخواسته متزلزل نموده بودند يا اينكه تئاترهايي به صحنه ميرفتند كه از لحاظ محتوا، ساخت و الگوها هيچ تناسبي با فرهنگ ايراني و اسلامي نداشته است.
در چنين شرايطي كه نميشد، تمايزي بين برخي جشنوارههاي جلف پيشين و محتواي برخي دورههاي اين جشنوارهها برقرار كرد، حداقل كار ممكنه كه پيشنهاد علاقهمندان به انقلاب اسلامي بوده است، اينكه لا اقل نام فجر از روي اين جشنوارهها برداشته شود و به اين جشنواره گفته شود، جشنواره فيلم سال! تئاتر سال، حجم سال يا مد سال!
در چنين حالتي البته ضرورتي هم ندارد، چنين جشنوارههايي هم الزاماً در دهه مبارك فجر برگزار شود.
جشنوارههاي فجر در معماري فرهنگي
يكي ديگر از مشكلات اين جشنواره باراني كه عمدتاً بر محوريت دهه مبارك فجر اتفاق ميافتد، اين است كه استيلاي اشتهار و طرفداري طرفداران از جشنوارهاي مانند فيلم فجر، ديگر جشنوارهها و فضاهاي هنري كه به منظور رخنمايي و ارزيابي در اين جشنوارهها گردهم ميآيند را تحتالشعاع خود قرار داده و در واقع فرصتي را براي ديده شدن در نزد مردم براي آن هنر فراهم نميكند.
دبيرخانههاي جشنوارههاي فجر( غير از حوزه سينما) و جشنوارههايي كه از سوي نهادهاي فرهنگي ديگر در دهه فجر برندگان خود را ميشناسند، به خوبي ميدانند كه براي پوشش اتفاقات جشنواره و جريانسازي اجتماعي براي آنچه راه دشوار و سختي را در پيش دارند و با توجه به مشكلات رسانهاي هنرهاي نمايشي (چه در حوزه رسانه ملي و چه در ساير رسانههاي مكتوب و مجازي) با چه سختي ميتوانند اخبار اين جشنوارهها را در اختيار جامعه بگذارند و در صورت انتشار اخبار نيز در آن ايام جامعه دغدغه كمتري براي توجه به اخبار تخصصيتر دارد. مجموع اين شرايط به اسرافي مضاعف و عدم بهره وري فرهنگي در حوزه اطلاع رساني و جريانسازي منجر شده است، به همين دليل ترجيح مطبوعات، بسياري از صاحبنظران عرصههاي متنوع هنري و بعضاً مديران نهادهاي فرهنگي است كه در برنامهاي منسجم، منظم و هدفدار- همچنان كه در يك اقدام نمادين و جالب در ايران ارديبهشت به هنر نمايش اختصاص يافته- طي يك معماري معنادار تمامي جشنوارههاي فرهنگي- هنري كشور در يك تقويم درست و هدفمند قرار داده ميشد.
جشنوارههايي براي تمام شدن!
جشنوارههايي مانند جشنوارههاي فجر و حتي كودك و نوجوان و... عمدتاً از جنس جشنوارههاي سالي يك مرتبهاي هستند كه مشكلاتشان هم با اتمام آن تا يكسال بعد به فراموشي ميرود؛ جشنوارههايي كه هيچ علاقهاي به مورد سنجش قرار گرفتن ندارند و سنجشي از موفقيت آنها نيز در پيشرفت سال به سال كارها منتشر نميشود. به عنوان مثال اگر گفته شود در سال جاري تئاترهاي موفق جشنواره تئاتر فجر، همه در ژانر دفاع مقدس بودهاند، نميتوان نتيجه گرفت كه ضرورتاً امسال، سياستگذاري خاصي از سال گذشته به نتيجه رسيده است زيرا ممكن است سال آينده بدون هيچ تغييري برندگان همه از نمايشهاي ايبسن باشند.
فقدان برنامههاي تكميلي، آزمونها و سنجشهاي بعدي و از همه مهم تر نبود هيچ برنامه آموزشي كه بتواند فضاي فرهنگي- هنري را به صوت هدفمندي بهبود بخشد و پيشرفت و پسرفتهاي ما در حوزه هنر را توجيه نمايد، از اموري است كه انجام و صورت نگرفتن يك جشنواره بزرگ را براي ما عليالسويه ميكند.
در واقع جشنواره بدون آموزش، تنها جايي براي تبادل اطلاعات است. حال آنكه به خاطر شتاب بسياري از گروهها و آثار و مشغوليت هنرمندان براي رساندن كار به جشنوارهها عمدتاً اين هدف هم محقق نميشود.
به ويژه اينكه بدون آموزش و سياستهاي تكميلي، تمركز جشنوارهها عمدتاً بر اسمها، مضمونها و سبكهاي تكراري بر مبناي ارتباطها، مشهوريتها و به خصوص مركزنشينيها تكرار ميشود، يعني اگرچه اجراي برخي جشنوارهها در شهرستانها باعث رونق رواني و اجتماعي توجه به توسعه فرهنگي استانها ميشود ولي در عمل چنين اتفاقي براي جشنوارههاي اين گونه متمركز نميافتد.
آموزش حلقه اتصالي است كه ميتواند اعطاي جايزه را به يك رشد متعادل و توازن همه نيروهاي مستعد در راستاي ارزشهاي درست فرهنگي مرتبط كند، خواه اين حركت منسجم و سراسري، حاصلش معرفي كسي به اسكار و جايزه بوكر و... باشد يا نه؟
جشنواره بدون قرار گرفتن در پازل تكميلي تعالي فرهنگي، بدون در نظر داشتن نقش جشنواره در انگيزش، هدايت و حمايت گروههاي هنري در مهندسي فرهنگي و بدون سياستگذاري مقدماتي و سنجشهاي تكميلي، يك تور رفاهي براي دور هم بودن هنرمندان شاخص است؛ سوري كه البته لازم است، اما به اين هزينه گزاف نميارزد.
... و باز هم دغدغه قرارگاه متمركز فرهنگي
در جديدترين و روشنفكرترين زمانه فعاليتهاي فرهنگي- هنري، سنتيترين روشهاي ملوكالطوايفي، نهادها را به تأسيس و اجراي مسابقات فرهنگي- هنري موازي و البته با اسمهاي متفاو ت وا داشته است. در اين ميان گرچه به مناسبت اختتام چندين جشنواره بر محوريت مناسبتهايي مانند دهه فجر و ماه رمضان، گاهي در مطبوعات و رسانه بحث انتقاد از موازيكاري فرهنگي- هنري مطرح ميشود و حتي بسياري از هنرمندان هم در عمل با ارائه كپيهاي متعدد آثار خود در جشنوارههاي موازي شركت ميكنند اما هنوز هم كسي به فكر تشكيل يك قرارگاه متمركز براي رصد عملكرد و هزينهكردهاي موازي و درك خلأهاي موجود در حوزه جشنواره و جشنواره داري نيست و همچنان مديريت فرهنگي به دلخواه افراد و به طريقي كاملاً استثنايي و مسرفانه ادامه دارد.