سهيل کريمي- در 16 اكتبر سال 1986، مصادف با 24 مهر 1365 و در بحبوحهي جنگهاي داخلي لبنان، يك فروند جنگدهي ارتش صهيونيستي با سوء استفاده از شرايط حاد آن كشور و اختلافات به وجود آمده، ضمن تجاوز به حريم هوايي آن سرزمين و به قصد حمله به مراكز تجمع سازمان آزاديبخش فلسطين در حوالي شهر صيدا، دچار نقص فني شده و يكي از موشكهاي شليك شدهاش زودتر از موعد منفجر و منجر به سقوط جنگنده ميشود.خلبان و كمكخلبان آن هواپيما با اقدام به موقع و Eject، موفق به فرود با چتر نجات ميشوند. چندي بعد «نبيه برّي» دبيركل حزب «امل»، قدرتمندترين گروه شيعي آن دورهي لبنان رسما اعلام ميكند كه كمكخلبان آن جنگنده با نام «رون آراد» زنده و در دست اين گروه اسير ميباشد. مدتي بعدتر، گروه «امل» سه نامه با دستخط «آراد» با 2 عكس از وي در حال اسارت را در رسانهها تكثير ميكند كه با اين نامهها و تصاوير، زنده بودن وي به اثبات ميرسد. از اين زمان به بعد تمام همّ آن رژيم، آزادي «رون آراد» به هر قيمت ممكن ميشود. صهيونيستها بلافاصله دست به كار ميشوند. مذاكراتي فيمابين سازمان «امل» و رژيم صهيونيستي در خصوص شرايط آزادي اسير يهودي صورت ميگيرد. شروط «امل» آزادي اسراي لبناني و فلسطيني و غرامت به خانهوادههاي شهداي مقاومت اسلامي در قبال آزادي «آراد» ميباشد. با شكست مذاكرات، تا مدتي از زنده بودن «رون آراد» خبري منتشر نميشود. ولي باز مسؤولان رژيم صهيونيستي بيكار نميمانند. در سال 1368، تكآوران يگان ويژه و تروريستي «سايرت مَتكَل» (كماندوهاي ستادكل ارتش صهيونيستي) كه افراد معروفي چون «شاؤول موفاز» «ايهود باراك» و «بنيامين نتانياهو» سالها پيش از اين، عضو آن بودند، طي عملياتي در خاک لبنان و به منظور آزادي و يا حداقل به دست آوردن اطلاعاتي در مورد سرنوشت «رون آراد»، اقدام به رُبايش شيخ «عبدالكريم عبيد» از پيشتازان مقاومت اسلامي لبنان ميكنند.5 سال بعد يعني در سال 1373، تروريستهاي «سايرت متكل» اين بار «مصطفا ديراني» يكي از مسؤولان جنبش «امل» و رييس بخش امنيت اين جنبش در زمان مفقود شدن «رون آراد» را ميربايند. ولي باز هم نه خبري از «آراد» شده، نه وسيلهاي براي آزاديش فراهم ميگردد، اما متجاوزان يهود، دست از تلاش برنميدارند. در ادامهي اين جنب و جوشها، مبلغ ده ميليون دلار براي كسي كه يك خبر قطعي از اين كمك خلبان صهيونيست ارائه بدهد، تعيين ميشود. ولي باز هم…با همهي اين وجود، تمامي اين تلاشها در حالي بود كه «رون آراد» در شب پانزدهم ارديبهشت 1367 (يعني يك سال پيش از اولين عمليات اسراييلي) و در همان دو سال اول اسارتش، به شكل بسيار مشكوك و ناشناختهاي از محل نگهداريش ربوده و يا ناپديد شده و اين چيزي نبود كه صهيونيستها از آن بيخبر باشند.داستان از اين قرار بود كه «آراد» به دليل مسايل امنيتي در آخرين روزهاي اسفند 1366 از بيروت به روستاي «نبي شيث» در حومهي «بعلبك» و مشخصا به منزل حاج «ابوطلال» منتقل شده و دو پسر بزرگ وي مسؤول نگهداري از «آراد» ميشوند. در روزهاي مياني ارديبهشت 1367 كه مبارزان مقاومت اسلامي لبنان در منطقهي «ميدون» جنگ سختي را با قواي اسراييلي تجربه ميكردند، دو پسر «ابوطلال» نيز به نيروهاي اين نبرد ميپيوندند. در غياب اين دو، پسر كوچك و دو دختر حاج «ابوطلال» مسؤوليت نگهداري از «رون آراد» را به عهده ميگيرند. مادر آنها نيز به دليل شهادت يكي از اقوامشان در همان روستا و در منزل دختر بزرگ خود به سر ميبرد. در شب مهتابي مورد نظر، پسر كوچك حاج «ابوطلال» و دوستش براي خوابيدن به پشتبام ميروند. در نيمههاي شب صداي باز و بسته شدن در حياط، توجه دو دختر «ابوطلال» و ميهمانشان را به خود جلب ميكند. ميهمان سعي ميكند پسر كوچك خانهواده را بيدار كند. دختران از ترس در خانه ميمانند. ميهمان كه از بيدار كردن پسر خانهواده منصرف شده به حياط و بيرون خانه ميرود ولي چيز مشكوكي مشاهده نميكند. صبح روز بعد وقتي دختر بزرگ خانهواده به توصيهي مادر براي صبحانه دادن به اسيرشان به خانه ميآيد، با در باز و بدون قفل زيرزمين محل نگهداري «آراد» مواجه ميشود كه هيچ تخريب يا خشونتي نيز در باز كردن آن در ديده نميشود و تنها نشانهي باقي مانده، يك برگ كاغذ با نوشتههايي به زبان عبري است.و اين آخرين خبري بود كه در بهار سال 1367 همهي دنيا از زنده بودن «آراد» داشتند و از آن پس هيچكس و هيچ گروهي نشانهاي از زنده بودن اين كمكخلبان صهيونيست ارائه نداد و بعد از آن نيز تحليلگران رسانههاي صهيونيستي هم، با برآيندها و احتمالاتي كه از نوع ناپديد شدن «رون آراد» وجود داشت، مرگ وي را در هنگام فرار از منزل حاج «ابوطلال» بسيار حتمي دانسته و مسايلي از قبيل تعويض مكان نگهداري و يا تحويل به ايران يا سوريه را كاملا رد كردند، ولي صهيونيستها همچنان به تبيلغ خود در اين رابطه ادامه دادند.در يكي از اين تبليغات، پايگاه اينترنتي وزارتخارجهي دولت صهيونيستي اعلام كرد از فلان شب به مدت چند ماه هر خانهوادهي يهودي در سرزمينهاي اشغالي، به ياد قهرمان ملي اسراييل و زنده نگاهداشتن خاطرهي مفقود شدن «رون آراد» يك صندلي خالي بر سر ميز شام خود قرار دهد. در موردي ديگر و در سال 1375 به مناسبت دهمين سالگرد اسارت «آراد»، رژيم صهيونيستي برنامهي تبليغي وسيعي را در سر تا سر جهان به راه انداخت. در همين رابطه مادر اين كمكخلبان در كشورهاي اروپايي و آمريكا به تور تبليغي فرستاده شد و در سازمان ملل نيز به ايراد سخنراني پرداخت. در موردي ديگر و با فشار به كشورهاي اروپايي، عليرغم اينكه هيچ سند و نشانه و شاهد و قرينهاي براي تحويل اين اسير يهودي به ايران وجود نداشت، صهيونيستها «براند اشميت باور» وزير امنيت آلمان را نمايندهي خود در مذاكرهي با ايران براي تبادل اسراي لبناني و «آراد» قرار دادند. در يكي از آخرين موارد و در 19 آذر 1386 نيز دولت صهيونيستي به آزادي زود هنگام «کاظم دارابي» و «عباس رحيل» که به دليل ادعا در نقششان در طراحي و اعدام سران ضدانقلاب در رستوران «ميکونوس» در «برلين»، به زندان ابد محکوم شده بودند، به دولت آلمان اعتراض رسمي کرد و خواهان به عقب افتادن آزادي زود هنگام آنان شد. رسانههاي آلماني و صهيونيستي مدعي شده بودند که قرار است تا آزادي «کاظم دارابي» و «عباس رحيل» بخشي از معاملهاي ميان حزبالله لبنان و رژيم اشغالگر قدس، براي دريافت اطلاعاتي از سرنوشت «رون آراد» بوده باشد.در اين زمينه همانطور كه پيش از اين هم گفته شد، صهيونيستها مبلغ دهميليون دلار جايزه، تنها براي يك خبر مستند از اين كمكخلبان يهودي مقرر كردهاند و همهي اينها تنها گوشهاي از تلاش اشغالگران براي يافتن و يا رهايي شهروندشان است.ولي در اين طرف ماجرا چه رخ داده است…؟!ادامه دارد…