توصیه اخیر رهبر حکیم انقلاب اسلامی مبنی بر تمرکز بر نقاط ضعف دشمن و ضرورت اتخاذ آرایش جنگی رسانهای را نباید تنها یک فراخوان تاکتیکی یا واکنشی سیاسی فهم کرد. این توصیه، پیش از هر چیز، بیانگر درکی ساختاری از ماهیت قدرت در زمان اکنون است؛ زمانی که در آن سلطه محدود به زور نظامی نیست و از مسیر کنترل روایت، تولید معنا و مدیریت ادراک جمعی اعمال میشود. از منظر چپ نو، سخن رهبر حکیم دعوتی است به افشای تناقضات درونی نظمی که مدعی امنیت، آزادی و پیشرفت است، اما در عمل ناامنی، بیثباتی و خشونت ساختاری را بازتولید کرده است.
ایالات متحده به عنوان مرکز ثقل نظم غربی، نمونهای برجسته از شکاف میان قدرت مادی و امنیت زیسته است. تداوم قتلهای مسلحانه در محیطهای دانشگاهی امریکا در سال۲۰۲۵، در فضاهایی که نماد عقلانیت مدرن و تولید دانش تلقی میشوند، نشانهای از شکست زیست سیاست لیبرال است.
دانشگاه که باید محل تولید معنا و امنیت نمادین باشد، خود به صحنه عریان خشونت بدل شده است. در این زمینه، دولت بیش از تولید زندگی امن، مرگ و خشونت را مدیریت میکند.
امنیت امریکایی پروژهای انسانی نیست، صورتبندی نهادی حفظ نظم سرمایهسالار است. آنچه در این جامعه جریان دارد، به تعبیر جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی گسترش وضعیت استثنایی به دل زندگی روزمره است. مبتنی بر تتبعات فکری وی، خشونت مسلحانه، نظارت فراگیر، قطبیسازی سیاسی و ترس دائمی، دیگر وقایع اضطراری نیستند بلکه به هنجار و وضع متداول بدل شدهاند. در چنین شرایطی، مرز میان وضعیت عادی و اضطراری فرو میریزد و شهروند، به «زندگی برهنه» تقلیل مییابد؛ حیاتی که باید مدیریت شود، اما پاسداشت نمیشود. فضای ناامن سیاسی امریکا که در تهدیدها و خشونتهای پیرامون چهرههایی، چون چارلی کرک بروز یافته، نشانه فروپاشی میدان گفتوگوی عمومی است. در این شرایط، کنش سیاسی از گفتوگو تهی و خشونت به زبان غالب بدل شده است. این وضعیت حاصل تناقضات درونی لیبرالیسم است، درست در زمانی که آزادی بیان باشد، اما عدالت نباشد، آزادی به منطق حذف یا حذف منطق میانجامد.
رژیمصهیونیستی نیز وضعیتی مشابه، اما فشردهتر و البته سست را تجربه میکند. رژیمی که بقای خود را بر کنترل دائمی، نظارت همهجانبه و برتری نظامی کوتاهمدت و شکننده و وابسته بنا کرده است. از منظر فوکویی (میشل فوکو فیلسوف فقید فرانسوی)، اسرائیل شکل پیشرفتهای از دولت امنیتی است که در آن، زیستسیاست به سیاست مرگ نزدیک میشود.
افزایش کنترل به کاهش مشروعیت انجامیده و جنگ فرسایشی، امنیت را از ابزار بقا به تهدید وجودی تبدیل کرده است. این همان وضعیتی است که آگامبن آن را تداوم استثنا مینامد؛ وضعیتی که در آن قانون به نام امنیت معلق میشود.
ناتو نیز در امتداد بحران مذکور قابل تحلیل است. این ائتلاف نمونه وحدت راهبردی پایدار نیست؛ ائتلافی ناپایدار از منافع متعارض است که در آن همبستگی بیش از آنکه واقعی باشد، روایی است. وابستگی ساختاری به ایالات متحده، ناتو را به بازتابی از بحرانهای درونی قدرت مسلط بدل کرده و توان آن را برای تولید امنیت مستقل کاهش داده است.
در لایهای عمیقتر، بحران مشترک امریکا، اسرائیل و ناتو را باید بحران معنا در فهم امنیت دانست. امنیت در این نظم، دیگر پاسخی به خطر نیست بلکه به وارونه، خودش مولد خطر است. به بیان دیگر، امنیت به ابزار انضباط، کنترل و بازتولید سلطه تبدیل شده و از پیوند با عدالت اجتماعی گسسته است. نتیجه، جامعهای است که در آن دانشگاه، خیابان و عرصه سیاست همزمان ناامن میشوند.
در صورتبندی نظری مذکور، توصیه رهبر انقلاب به حمله به نقاط ضعف دشمن و آرایش جنگی رسانهای، دعوت به افشای همین منطقهای پنهان قدرت است. جنگ رسانهای در این قرائت تبلیغات سطحی نیست بلکه فرای این، کنشی انتقادی و آگاهانه برای برهمزدن گفتمان مسلط، افشای وضعیت استثنایی و بازگرداندن سیاست به میدان معناست. تمرکز بر قتلهای دانشگاهی، خشونت سیاسی و ناامنی ساختاری در قلب نظم غربی، تمرکز بر لحظاتی است که به تعبیر فوکو، قدرت خود را عریان و آسیبپذیر نشان میدهد.