پنجم دی، سالگرد زلزله بم، روزی است که هر سال به یاد یکی از مخربترین و تلخترین حوادث طبیعی تاریخ معاصر ایران گرامی داشته میشود جوان آنلاین: پنجم دی، سالگرد زلزله بم، روزی است که هر سال به یاد یکی از مخربترین و تلخترین حوادث طبیعی تاریخ معاصر ایران گرامی داشته میشود. این روز نه فقط یادآور خرابیها و تلفات انسانی، بلکه فرصتی برای بازاندیشی در مدیریت بحران، آموزش عمومی، فناوری هشدار و فرهنگ ایمنی است. یادآوری این فاجعه باید فراتر از مراسم و مرثیهسرایی باشد و به سنجش واقعی کارنامه ملی ما در مواجهه با بلایای طبیعی تبدیل شود. ارگ بم با آن سابقه ۲ هزار سالهاش امروز نه فقط یک مجموعه تاریخی ویران، بلکه نمادی از کوتاهی ما در یادگیری، برنامهریزی و آمادگی در برابر بلایای طبیعی است. شهر بم در چند ثانیه فرو ریخت، نه به دلیل بیرحمی طبیعت، بلکه بهخاطر بیتوجهی انسان. کودکان، خانوادهها و شهروندانی که هنوز پژواک آن رویداد را در جسم و ذهن خود حس میکنند، هشداری برای ما هستند: اگر از تجربههای تلخ نخوانیم و از آنها نسازیم، فاجعه تکرار میشود.
زلزله بم صرفاً یک رویداد لرزهای نبود؛ رویدادی بود که ضعفهای چندوجهی ساخت و ساز، آموزش ناکافی، مدیریت بحران ضعیف و فرهنگ ایمنی ناپایدار را در معرض دید قرار داد. هنوز که هنوز است، بسیاری از شهرهای کشور با همان وضعیت آسیبپذیر گذشته توسعه یافتهاند، با همان استانداردهای ضعیف، با همان نقصهای اساسی در سیستم هشدار و با همان کمبودهای آموزش عمومی و رسانهای. اگر قصد ما از انتشار یک یادداشت در روزنامه ملی، هشدار دادن است، باید همین واقعیت را بیرحمانه بپذیریم: فاجعه زمانی اتفاق نمیافتد که زمین بلرزد، بلکه وقتی است که ساختار مدیریت و فرهنگ ما بلرزد. ایراد اصلی نگاه ما به بلایای طبیعی این است که آنها را رویدادهایی منفصل فرض میکنیم؛ گویی وقتی زمین نمیلرزد، همه چیز امن است، در حالی که واقعیت این است که بلای طبیعی محصول زنجیرهای از عوامل انسانی است: تصمیمهای شهری، نوع مصالح، نحوه نظارت، کیفیت آموزش و درجه آمادگی جامعه. زلزله فقط محرک است، اما تلفات و پیامدها نتیجه ضعفهایی است که سالها انباشته شدهاند. در این زمینه، سینما و آثار تصویری میتوانند نقش بیبدیلی ایفا کنند، نه فقط بهعنوان سرگرمی، بلکه بهعنوان آشکارکننده آسیبها، تحلیلگر بحران و معلم رفتار در لحظه رویداد.
سینمای بحران در جهان توانسته است آموزههای علمی، انسانی و مدیریتی را همزمان با یک روایت قوی به مخاطب منتقل کند. فیلمهایی مانند «زمینلرزه» (ساخته دهه ۱۹۷۰) با اینکه از نظر تکنیکی سادهاند، اولین تلاشهای جدی برای نشان دادن پیامدهای شهری و اجتماعی زلزله بودند. نمونههای بعدی مانند فیلم «سان آندریاس» محصول ۲۰۱۵ تلاش کردهاند مخاطب عام را با چالشهای واکنش، نجات و آسیبهای گسترده در بزنگاه بحران روبهرو کنند. «غیرممکن» محصول ۲۰۱۲ تجربه واقعی بازماندگان سونامی سال ۲۰۰۴ در تایلند را بازآفرینی میکند و درسهایی درباره آمادگی، همدلی و مدیریت اضطراری ارائه میدهد.
فیلمهایی نظیر «گردباد»، «سیل»، «تنها شجاعان» و آثار مرتبط با فوران آتشفشان مانند «دانتس پیک» و «آتشفشان» نشان دادهاند بحران صرفاً یک فاجعه لحظهای نیست، بلکه شبکهای از تصمیمها، واکنشها و پیامدهاست که باید از قبل آزموده و آموزش داده شود. در سینمای ایرانی نیز تلاشهایی برای ثبت و تحلیل فجایع طبیعی انجام شده است. مستند «بم، دوباره میلرزد» بازتاب مستقیم زلزله بم است و به پیامدهای انسانی و شهری آن میپردازد. آثار کوتاه و مستندهای تلویزیونی مانند «زلزله» و «زمین لرزه» به واکنش مردم، امدادرسانی و پسلرزهها توجه و به مخاطب یادآوری میکنند آموزش و آمادگی چقدر حیاتی است. در حوزه سیل و دیگر بحرانهای طبیعی، مستندهایی مانند «سیل و زندگی» و «خروش آب» شرایط استانهای شمالی و خوزستان را در مواجهه با سیلابهای شدید نشان میدهند و تحلیلهای مدیریت بحران و اقدامات پیشگیری را با تصویر ترکیب میکنند. این مجموعه آثار، چه در ایران و چه در جهان نشان میدهد سینما میتواند فراتر از سرگرمی عمل کند و به ابزاری مؤثر برای آموزش، هشدار و فرهنگسازی در برابر بلایای طبیعی تبدیل شود. آموزش زمانی مؤثر است که در دل روایت قرار بگیرد.
کشورهایی مانند ژاپن و ایالات متحده از این واقعیت آگاهند و سالهاست که آموزش در زندگی روزمره مردم - جریان دارد در مدرسه، رسانهها، برنامههای عمومی و محتواهای تصویری. مردم آن کشور بهجای اینکه صرفاً بدانند در لحظه بحران چه باید کنند، آن رفتارها را بارها تمرین کردهاند. این «تمرین مداوم» و «آموزش در بستر زندگی» است که تابآوری را به واقعیت تبدیل کرده، نه امید یا خوششانسی. در ایران، اما آموزش پیشگیرانه هنوز به یک فرهنگ تبدیل نشده است. معمولاً بعد از وقوع حادثه، سخن از آموزش و برنامهریزی میشود، اما این واکنش زمانی تأثیر دارد که پیش از فاجعه اجرا شده باشد. رسانهها باید این نقش را جدی بگیرند، نه فقط به بازتاب صحنههای بعد از حادثه اکتفا کنند. رسانهای کارآمد است که قبل از وقوع بحران فعال باشد: برنامههای علمی برای کودکان، گفتوگوهای تخصصی با مهندسان و جامعهشناسان، نمایش رفتار صحیح در شرایط اضطراری، نقد ضعفهای ساختاری و ارائه راهکارهای واقعی و قابل اجرا. رسانهای که تنها بعد از حادثه فعال شود، در واقع مسئولیت اصلی خود را پشت گوش انداخته است. در همین رابطه، کتاب، پژوهش و آرشیو ملی حوادث طبیعی در ایران جایگاه روشنی ندارد. بسیاری از کشورها آرشیوهای وسیعی از حوادث طبیعی خود دارند- نه برای تشدید درد یا یادآوری خسارتها، بلکه برای تبدیل تجربه به دانش ساختاری. این آرشیوها پایه تصمیمسازیهای بلندمدتاند: از تدوین قوانین ساختوساز تا بهبود راهبردهای مدیریت بحران و آموزش عمومی. نبود چنین آرشیویی در ایران باعث شده است ما بارها و بارها همان اشتباهات را تکرار کنیم بیآنکه راهکارهای علمی و تجربه شده را بهکار گیریم. فناوری و سیستمهای هشدار نیز بخش دیگری از واقعیت مدیریت بحرانند که در ایران هنوز به شکل مؤثر اجرا نشدهاند. هیچ فناوری نمیتواند وقوع زلزله یا سیل را متوقف کند، اما میتواند ثانیههایی حیاتی برای واکنش فراهم کند: ثانیههایی که میتواند بین مرگ و زندگی تفاوت ایجاد کند.
هشدار سریع، قطع خودکار گاز و برق، هشدار پیامکی عمومی، فعالسازی سامانههای امدادی و مانیتورینگ زنده سازهها، همه ابزارهایی هستند که اگر با برنامهریزی و آموزش همراه شوند، میتوانند تلفات را به طرز قابل توجهی کاهش دهند. اما اگر این ابزارها فقط روی کاغذ بمانند یا نصب شوند بدون پشتیبانی آموزش و ساختار نظارتی، بیش از آنکه مفید باشند، توقع کاذب ایجاد میکنند. سالگرد زلزله بم- پنجم دی- نباید به سنتی تکراری بدل شود که هر سال با همان جملات و عکسهای مشابه مرور شود. این روز باید روز ارزیابی ملی باشد: روزی که از خود بپرسیم وضعیت ایمنی شهرها نسبت به سال گذشته چگونه شده، چند مدرسه و اداره مانور واقعی انجام دادهاند، رسانهها چه محتواهای آموزشی ارائه کردهاند، سینمای بحران چه آثاری تولید کرده است و چه فناوریهایی به مرحله عملیاتی رسیدهاند. اگر برای این پرسشها پاسخ دقیق و قابل اندازهگیری نداشته باشیم، یعنی هنوز در مسیر درستی حرکت نمیکنیم و خطر همچنان تهدیدی جدی برای ماست. سینما در این میان جایگاهی ویژه دارد، زیرا ما ملتی روایتمحوریم. تجربههای ما وقتی به شکل تصویر و داستان در ذهن مردم نقش ببندد، حافظه جمعی را شکل میدهد که میتواند چرخه اشتباه را بشکند. اما این سینما باید دقیق، پژوهشی، مسئولانه و واقعبینانه باشد. سینمایی که تنها بر غم و اندوه تکیه کند، نه آگاهی میسازد و نه توانمندسازی، بلکه باید بر تحلیل علتها، نمایش راهحلها، بازنمایی چگونگیها و مسئولیتپذیری نهادها تمرکز کند تا بتواند به تغییر واقعی رفتار انسانی و ساختاری کمک کند. زلزله بم فراتر از یک حادثه طبیعی است؛ آینهای است که ضعفهای تاریخی، ساختاری و فرهنگی ما را پیش چشم گذاشته است. اگر ما بخواهیم از این آینه نتیجه بگیریم، لازم است رفتار جمعی، سیاستگذاری، آموزش عمومی و ساختارهای مدیریتی را نه بهصورت شعار، بلکه بهصورت عمل به چالش بکشیم. تنها زمانی میتوانیم بگوییم از تجربه بم آموختهایم که دیگر شاهد تکرار آن فاجعه نباشیم- نه فقط در خاطره، بلکه در ساختار ایمنی و زندگی روزمره. اگر امروز درس بم را جدی نگیریم، فردا باز هم باید با ویرانهها روبهرو شویم.