کد خبر: 1332022
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
مهدی مولایی

آقای محمود سریع‌القلم اخیراً در تازه‌ترین اظهارات خود، در گفت‌وگویی فرموده‌اند که «ریشه بسیاری از مشکلات ما حاکم بودن طبقه ضعیف اقتصادی در کشور است. نباید اجازه داد کسی از طبقه ضعیف وزیر خارجه یا وزیر اقتصاد کشور شود؛ کسانی که مسئولیت می‌گیرند باید حداقل از طبقه متوسطِ اقتصادی باشند. طبقه ضعیف به‌دنبال رفع محرومیت‌های گذشته خودشان هستند نه شکوه ایران. سیاست یک دیتا و اطلاعات آموختنی نیست، بلکه تبحر و عقلانیت مغزی است» تصویری ساختگی و نخ‌نما از شایستگی موروثی حکمرانی؛ تصویری که در آن، گویا سیاست نه دانشی قابل آموختن که «غریزه‌ای اشرافی» است؛ و عقلانیت، نه حاصل تجربه و تربیت و مطالعه، بلکه موهبتی ژنتیکی و موروثی است که فقط در نازپرورده‌های سرمایه و اولاد و ابنای ثروتمندان جوانه می‌زند. او با صراحتی کم‌سابقه می‌گوید طبقه ضعیف، اگر به قدرت برسد، به‌جای رعایت مصالح عمومی به جبران کاستی‌های شخصی روی می‌آورد و، چون در خانواده‌های کم‌برخوردار پرورش یافته، فاقد آن «عقلانیت مغزی» لازم برای سیاست است. انگار فقر نوعی نقص مادرزادی است و ثروت سند خدادادی ذکاوت. پیشتر هم محسن رنانی با اشاره به کورتکس مغزی ضخیم غربی‌ها، آنان را ذاتاً عاقل‌تر از دیگر ملل دانسته بود. 
این اظهارات پوچ و سخیف، نه بدیع است و نه عمیق؛ بلکه بازتابی کم‌رمق و مبتدی از همان نظریه‌های پوسیده و منسوخی ا‌ست که قرن‌ها پیش، نظریه‌پردازان و مدافعان حکومت اشراف در غرب برای حفظ امتیازات خود می‌ساختند. کافی است کمی در تاریخ اندیشه غرب ورق بزنیم تا متوجه شویم این سخنان دقیقاً از چه ریشه‌هایی آب می‌خورد. آنجا که ارسطو، با همه عظمتش، برای طبقه ملاک نقشی ویژه در مهار جامعه قائل بود؛ آنجا که جیمز هرینگتون، با صراحت بی‌پروا، مالکیت زمین را شرط مشارکت در سیاست می‌دانست؛ آنجا که مونتسکیو از طبیعت اشراف و مالکان حرف می‌زد؛ آنجا که ادموند بورک، طبقه فقیر را توده‌ای احساساتی و غیرقابل‌اعتماد تصویر می‌کرد؛ یا آنجا که جوزف دومستر می‌پنداشت نظم اجتماعی فقط با سلسله‌مراتب اشرافی حفظ می‌شود. اینها نام‌هایی هستند که آقای سریع‌القلم بی‌آنکه به تاریخ زوال و انقضای سخنان‌شان توجه کند، از همان سطر‌ها الهام می‌گیرد و آن را در قالبی جدید برای توجیه اشراف‌سالاری بازتولید می‌کند. 
مسئله، اما این است که جهان امروز، پس از تجربه تلخ قرون طولانی حاکمیت مستکبران، فهمیده است که «فضیلت سیاسی» نه در حساب بانکی و خانه‌های لوکس، که بر اثر تجربه، آگاهی و صداقت متولد می‌شود. این تصور که طبقه فرودست و مستضعف، اگر به قدرت برسد، حتماً برای جبران محرومیت‌های گذشته به بیراهه می‌رود، چیزی نیست جز بدبینی ساختاری‌ای که ریشه در ذهنیت استعلایی اشراف دارد؛ ذهنیتی که فقر را بیماری می‌دانست و ثروت را فضیلت. اما تجربه بشر نشان داده‌است که فساد، خودکامگی، بی‌خردی، نخبه‌کشی و تعارض منافع هیچ‌گاه مختص طبقه فرودست نبوده‌است؛ اتفاقاً بسیاری از فجایع سیاست، از دستگاه‌های اشرافی و صاحبان ثروت‌های بی‌حساب که آقای سریع‌القلم شیفته آن است سربرآورده است. 
به عقیده همفکران سیاسی آقای سریع‌القلم، مستضعفان و پابرهنگان باید روزگار تیره بگذرانند و رعیت باشند و نان جو با زانو بشکنند و اشراف‌زادگان و متمولان لطف همایونی نموده و بر گرده آنها سوار باشند و حکومت کنند. اینکه کسی در خانه‌ای لوکس بزرگ شده باشد، نه دلیلی بر عقلانیت اوست و نه ضمانتی برای حکمرانی صحیح او. تاریخ سیاسی جهان و خصوصاً ایران، سرشار از رجال و حاکمانی است که از دل طبقه مستضعف و کم‌ثروت جامعه برخاسته‌اند و به‌سبب فهم ملموس از درد مردم، در تصمیم‌ها و سیاست‌گذاری‌ها انسانی‌تر، عاقل‌تر و باثبات‌تر عمل کرده‌اند. 
مشکل سخن سریع‌القلم تنها توهین به طبقه مستضعف نیست؛ مشکل، بازتولید یک دروغ وقیحانه تاریخی است؛ اینکه ثروت، فی‌ذاته عقل می‌آورد. در حالی که اگر قرار بود سرمایه ضامن عقل باشد، تاریخ اروپا و امریکا باید امروز سراسر باغی سرشار از عقلانیت و خردمندی می‌بود، نه گورستانی از جنگ‌ها، استعمارها، تبعیض‌ها و تصمیم‌های فاجعه‌بار که محصول تصمیمات اشرافی بود. اگر «عقلانیت مغزی» امری خدادادی و وابسته به تولد و طبقه خانوادگی باشد، پس دیگر چرا آقای سریع‌القلم به خود زحمت داده و سال‌ها به تحصیل و مطالعه سیاست در دانشگاه‌های امریکایی مشغول شده‌اند؟ و چرا دهه‌هاست که در دانشگاه‌ها تدریس می‌کند و از آموزش و پژوهش سخن می‌گوید؟ اگر سیاست آموختنی نیست و غریزه‌ای خانوادگی است، پس تلاش برای تربیت نخبگان سیاسی چه معنایی دارد؟
این سخنان، در نهایت، تلاشی است برای القای این تصور که مردم باید در برابر طبقه‌ای خاص دست به سینه بایستند و سرنوشت سیاسی خود را به آنان بسپارند؛ طبقه‌ای که گویا به‌طور ذاتی برتر است و «عقلانیت» را از شیر مادر با خود آورده‌است، اما جامعه امروز، چه در ایران و چه در جهان، دیگر زیر بار این‌گونه روایت‌های اشراف‌پرور نمی‌رود. آقای سریع‌القلم، دوران رضاخانی و خان‌پروری و سلطه بر رعیت مدت‌هاست که گذشته. اراده خداوند این است که مستضعفان حاکمان و وارثان زمین باشند و بر اغنیا و اشراف متکبر حکمرانی کنند. اراده‌ای بر اراده او غالب نیست و اوست که حامی مستضعفان است.

برچسب ها: روشنفکر ، مشکلات ، فقر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار