صبحی تلخ، دو سال پیش؛ پسر جوان هنگامی که به خانه برگشت، با صحنهای روبهرو شد که زندگیاش را زیر و رو کرد. صبحی تلخ، دو سال پیش؛ پسر جوان هنگامی که به خانه برگشت، با صحنهای روبهرو شد که زندگیاش را زیر و رو کرد. مادرش بیجان روی زمین افتاده و خانه به هم ریخته بود و آثار جراحتهای عمیق بر دستانش حکایت از مقاومت او در برابر قاتل داشت. پسر جوان شوکه شد و گریزان از باور حقیقت، ابتدا با پدرش تماس گرفت و سپس پلیس را خبر کرد، اما خیلی زود رازهای پنهان این خانه یکییکی آشکار شد.
با انتقال جسد به پزشکی قانونی و بازجویی از فرزندان خانواده، نام یک نفر بیش از همه تکرار شد: مهدی، همسر لیلا. پلیس در همان ساعات اولیه، نشانههایی از اختلافات شدید میان زن و شوهر پیدا کرد؛ اختلافاتی که حتی به طلاق و بازگشت دوباره انجامیده بود. مهدی بازداشت شد و در نخستین اعترافاتش، پرده از حقیقتی ترسناک برداشت؛ او قبلاً دو نفر را برای قتل همسرش اجیر کرده بود، اما مدعی شد بعداً منصرف شده است. همین گفته کافی بود تا پلیس رد دو مرد را بگیرد؛ دو مردی که پس از بازداشت، جزئیات جنایت را بیهیچ تردیدی بازگو کردند؛ آنها هم لیلا را خفه کرده و هم طلاهایش را دزدیده بودند.
انگیزه؛ اموال زن
در ادامه تحقیقات، برادر لیلا بخش دیگری از پازل را روشن کرد. به گفته او، لیلا صاحب دو خانه و یک خودرو بود و مهدی مدتها تلاش میکرد این داراییها را به نام خودش بگیرد، اما لیلا زیر بار نمیرفت. اختلافات بالا گرفت و حتی طلاق هم جواب نداد. برادر مقتول معتقد بود همین مقاومتها بود که مهدی را به سمت تصمیمی مرگبار سوق داد.
دادگاه اول؛ قصاص برای عاملان قتل
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران رفت و فرزندان لیلا در جلسه دادگاه خواستار قصاص شدند. دو متهم ردیف اول که باهم در قتل نقش داشتند، اعتراف کردند مهدی هم به آنها آدرس طلاها را داده و هم زمان تنهایی لیلا را. دادگاه آنها را به قصاص و مهدی را به دو سال زندان محکوم کرد، اما این پایان ماجرا نبود. دیوان عالی کشور رأی را نقض کرد، زیرا مدارک نشان میداد مهدی آمر قتل و سرقت بوده است، نه صرفاً یک فرد بیخبر.
دفاعیات لرزان پدر خانواده
پرونده دوباره به جریان افتاد و اینبار به شعبه پنجم رفت. باز هم نماینده دادستان بر نقش پررنگ مهدی تأکید کرد.
فرزندان مقتول، اما اینبار موضعی متفاوت داشتند؛ آنها گفتند از پدرشان شکایتی ندارند و معتقد نیستند او عامل مرگ مادرشان است. مهدی پشت تریبون رفت و گفت: «اتهام را قبول ندارم. قبلاً از دو نفر خواستم همسرم را بکشند، اما بعد پشیمان شدم. آنها به خاطر طلاها خودشان دست به قتل زدند.» قاضی پرسید چگونه بدون گفتههای او، قاتلان زمان تنهایی زن و محل طلاها را میدانستند؟ مهدی پاسخ داد: «قبلاً، همان زمانی که میخواستم او را بکشم، همه چیز را گفته بودم.»
دو متهم ردیف اول که برای دفاع در جایگاه حاضر شدند، ادعایی روشن و بیتعارف مطرح کردند: «مهدی ما را فرستاد. ۵۰میلیون تومان قبل از قتل داد و ۵۰میلیون بعد از قتل، حتی بخشی از طلاها را خودش برداشت و مقداری هم به ما داد.» باز هم مهدی همه چیز را انکار کرد و گفت آنها دروغ میگویند، اما فرزندان لیلا درخواست کردند پدرشان آزاد شود: «مادرمان کشته شده، پدرمان هم در زندان است، ما تنها ماندهایم.»
پایان جلسه؛ رأی در راه است
پس از ساعتها بررسی، قاضی ختم جلسه را اعلام کرد و هیئت قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.