محرومیت اخیر لیدرهای دو باشگاه استقلال و پرسپولیس (فارغ از جزئیات پرونده آنها) در ظاهر یک برخورد ساده انضباطی، اما در واقع بیانگر نقش پررنگ آنها در جهت دهی به رفتار هواداران (به خصوص از روی سکوها) است. افرادی که باید حلقه ارتباطی میان باشگاه و هوادارانش باشند، اما سالهاست به اهرم فشار تبدیل شدهاند که گاه بازیکنان، مربیان و مدیران باشگاه را تحت فشار قرار میدهند و گاه با به دست گرفتن احساسات هواداران حاشیهساز میشوند. حال آنکه طی سالهای اخیر به واسطه حرفهای شدن ظاهری فوتبال ایران، باشگاهها موظف به ایجاد کانون هواداری شدند. کانونهایی که، اما در سایه پرقدرت لیدرهایی قرار گرفتند که قلدرانه سکوها را به سمت و سویی میبرند که اهدافشان را تأمین میکند.
این درحالی است که در دنیای حرفهای فوتبال، مدیریت، کنترل و هدایت فضای ورزشگاهها و سکوها برعهده کانونهای هواداری است؛ کانونهای هواداری که علاوه بر ساختاری رسمی و سازمان یافته، وظایف مشخصی هم دارند. این کانونها با برنامهریزیهای دقیق و حساب شده، آموزش اعضا و ایجاد روابط سازنده با باشگاه تلاش میکنند شور و هیجان هواداران در چارچوبی سالم و قانونمند جریان پیدا کند. در بسیاری از کشورها، کانون هواداران حتی در طراحی شعارها، پرچمها و مراسمهای پیش از بازی نیز نقش پررنگی دارند و وظیفه سنگین سازماندهیکردن و جهتدهی به فرهنگ هواداری را به دوش میکشند. مهمتر از همه اینکه آنها مسئولیت دارند از بروز خشونت، درگیری یا رفتارهای غیرورزشی جلوگیری کنند و در صورت رخ دادن اتفاقاتی خارج از برنامه باید پاسخگو باشند.
اینجا، اما اوضاع کاملاً متفاوت است. شاید، چون همانطور که حسن روشن و امثال او بارها و بارها بدان اشاره کردند، در ایران باشگاه به معنای واقعی وجود ندارد و آنچه در ایران تحت عنوان باشگاه فوتبال شناخته میشود، فاصله زیادی با تعریف حرفهای باشگاه در دنیا دارد. در تعریف جهانی، باشگاه یک نهاد مستقل با ساختار مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی مشخص است. نهادی که نه تنها تیم فوتبال، بلکه مجموعهای از فعالیتهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را در بر میگیرد. باشگاه حرفهای باید دارای سیستم بازاریابی، روابط عمومی، آکادمیهای پایه و البته کانون هواداران رسمی باشد. در ایران، اما آنچه باشگاه خوانده میشود عمدتاً تیمهای فوتبال دولتی، شبه دولتی یا نهایتاً خصولتی هستند که تنها در روز مسابقه یاد هواداران میافتند و همین فقدان ساختار حرفهای است که باعث کمرنگ و حتی بیاثر شدن نقش کانونهای هواداری شده است. در واقع زمانی که کمیته انضباطی لیدرهای یک تیم را محروم میکند، خلأ بزرگ نبود کانون هواداران رسمی و قدرتمند آن باشگاه را آشکار میسازد.
سالهاست هربار که اتفاق ناخوشایندی در ورزشگاهها رخ میدهد انگشت اتهام به سمت لیدرها گرفته میشود و باشگاهها به جای قبول مسئولیت، تصمیمگیری را به عهده کمیته انضباطی میگذارند و همین چرخه معیوب است که طی سالهای اخیر باعث خدشهدار شدن فرهنگ هواداری در ایران شده است. آن هم در شرایطی که هواداران ایران سالیان سال در دنیا زبانزد خاص و عام بودند، اما حالا همان سرمایه به جای ارتقای فرهنگ، به عاملی برای تخریب آن تبدیل شده است صرفاً، چون هنوز گام برداشتن در چارچوب را نیاموختیم.