در گذشته، مسیر ازدواج مسیری شناختهشده و قابل پیشبینی بود. خانوادهها، اقوام یا واسطهها نقشی تعیینکننده داشتند جوان آنلاین: در یکی از گفتوگوهای اینترنتی، مجری از میهمان جوانی میپرسد: «چرا هنوز ازدواج نکردی؟» لبخند میزند و میگوید: «دارم دنبال کسی میگردم که با لایفاستایل من بخونه، شاید یه روز توی اینستاگرام پیداش کنم!» این گفتوگو، هرچند شوخی به نظر برسد، آیینهای از دگرگونی فرهنگی بزرگی است که در جامعه ما و بسیاری از جوامع دیگر رخ داده است. جایی که رسانهها، از تلویزیون گرفته تا پلتفرمهای دیجیتال، نه فقط سبک زندگی ما بلکه نگاه ما به ازدواج، عشق و حتی طلاق را بازتعریف کردهاند.
از خانه پدری تا آشنایی در دایرکت
در گذشته، مسیر ازدواج مسیری شناختهشده و قابل پیشبینی بود. خانوادهها، اقوام یا واسطهها نقشی تعیینکننده داشتند. اما در دهه اخیر، نقش واسطه از انسان به رسانه منتقل شده است. آشناییها دیگر در مجالس خانوادگی یا محیط کار شکل نمیگیرد، بلکه در پلتفرمهایی مثل اینستاگرام، تلگرام یا اپلیکیشنهای آشنایی انجام میشود. به نظر میرسد جوان امروز تمایل دارد خودش کنترل روایت آشنایی را در دست بگیرد، بدون دخالت خانواده، سنت یا قضاوت دیگران. اما در این مسیر جدید، خطر هم کم نیست؛ هویتهای جعلی، نمایشهای ظاهری و فاصله میان «آنچه هستیم» و «آنچه نشان میدهیم» باعث شده اعتماد، سختتر از همیشه بهدست آید. رسانه، در ظاهر به ما قدرت انتخاب داده، اما در عمل، ما را به محصولی در بازار نمایش تبدیل کرده است.
رسانهها و رؤیای عشق ایدهآل
در فیلمها و سریالها، عشق همیشه زیباست. هیچکس در آنها از اجارهخانه، ترافیک، یا قبض برق حرفی نمیزند. در فضای مجازی هم همین تصویر تکرار میشود: لبخندهای عاشقانه، هدیههای خاص، سفرهای دونفره و کپشنهایی از جنس «همیشه با تو».
این بازنمایی از عشق، هرچند شیرین است، اما بهتدریج تصویری غیرواقعی در ذهن جوانان ساخته است. وقتی ازدواج واقعی آغاز میشود و با چالشهای مالی، تفاوت دیدگاهها و مسئولیتهای روزمره روبهرو میشوند، احساس میکنند چیزی اشتباه است؛ چون با تصویر ذهنیشان نمیخواند. در واقع، رسانهها به جای آموزش مهارتهای واقعی رابطه، رؤیا میفروشند؛ رؤیایی که گاهی با اولین اختلاف، فرو میپاشد. شبکههای اجتماعی فقط ابزار ارتباط نیستند؛ کارخانههایی هستند برای تولید و توزیع احساسات. الگوریتمها میدانند کاربران بیشتر روی چه پستهایی توقف میکنند: داستانهای عاشقانه، ویدئوهای جدایی، یا اعترافهای احساسی. نتیجه این میشود که کاربر، ناخودآگاه، در چرخهای از محتواهای عاطفی قرار میگیرد که مدام احساساتش را تحریک میکند. به تعبیر دقیقتر، در این فضا احساسات کالایی شدهاند؛ حتی غم و جدایی هم لایک میگیرد. این چرخه باعث میشود ما به تدریج درکی رسانهای از روابط پیدا کنیم؛ یعنی رابطه را نه برای تجربه، بلکه برای روایت کردن میخواهیم.
ازدواج بهعنوان برند شخصی
در عصر دیجیتال، هر انسان برند خودش است. صفحه اینستاگرام، رزومه تصویری ماست و ازدواج بخشی از آن برند. وقتی ازدواج میکنیم، تصاویر و ویدئوها به اشتراک گذاشته میشود، کپشنهایی عاشقانه نوشته میشود و همه چیز به شکلی آراسته روایت میشود تا تصویر «موفقیت شخصی» تقویت شود. اما این نمایش بیوقفه، فشار روانی ایجاد میکند. زوجها گاهی برای حفظ ظاهر ازدواج «موفق»، مشکلات واقعی را نادیده میگیرند. حتی طلاق هم گاهی به شکلی «استایلشده» روایت میشود؛ با کپشنهایی از جنس «ما تصمیم گرفتیم دوستان خوبی برای هم بمانیم». در واقع، ازدواج در دنیای امروز، از تصمیمی شخصی به یک رویداد رسانهای و بازاریابی فردی تبدیل شده است.
طلاق در زمانه وایرالشدن
در گذشته، طلاق پدیدهای خصوصی بود؛ در سکوت و میان حلقهای محدود از خانوادهها رخ میداد. اما امروز، بسیاری از طلاقها نه فقط پنهان نمیشوند، بلکه آشکارا اعلام میشوند. زوجهایی که روزی زندگیشان را با پستهای عاشقانه نمایش میدادند، حالا با بیانیه یا استوری رسمی پایان رابطهشان را اعلام میکنند. رسانهها هم این داستانها را با اشتیاق بازتاب میدهند، چون «داستان جدایی» برای مخاطب جذاب است. به همین دلیل، مفهوم طلاق نیز تغییر کرده است: از «شکست» به «آغاز دوباره». از یکسو این تغییر مثبت است، چون ترس اجتماعی از طلاق را کم کرده و به افراد اجازه داده از روابط ناسالم بیرون بیایند. اما از سوی دیگر، عادیسازی بیش از حد آن، میتواند تابآوری در روابط را تضعیف کند و تصویر ازدواج را شکنندهتر از همیشه نشان دهد.
نسل زد و ترس از ازدواج
نسل جدید، یعنی متولدین دهه ۸۰ و ۹۰، با گوشی هوشمند بزرگ شدهاند. بسیاری از آنها تجربه رابطههای کوتاهمدت آنلاین، شکستهای مجازی و روابط بدون چارچوب رسمی را دارند. در نگاه آنان، ازدواج سنتی نماد «وابستگی» است و تجرد، نشانه «آزادی و خودکفایی». این نگرش بیدلیل نیست. رسانهها مدام داستانهایی از ازدواجهای ناموفق، خیانت و مشکلات اقتصادی روایت میکنند. از سوی دیگر، تصویر زوجهای خوشبختی که بهصورت واقعی و پایدار در رسانه دیده شوند بسیار کم است. وقتی جوانان بیشتر از «طلاقهای وایرال» میشنوند تا «ازدواجهای موفق»، طبیعی است که ذهنشان ازدواج را تصمیمی پرخطر بداند. نتیجه؟ ازدواج به تأخیر میافتد، معیارها بالا میرود و حتی گاهی ترس از شکست، جای میل به همراهی را میگیرد.
دوگانه رسانه: آگاهی یا آشوب؟
نمیتوان منکر شد که رسانه در بسیاری زمینهها آگاهی را افزایش دادهاند. جوانان امروز بیش از نسلهای گذشته درباره حقوق زنان، برابری، سلامت روان و مهارتهای ارتباطی میدانند. اما این آگاهی، اگر با تجربه زیسته همراه نباشد، گاهی خودش به سردرگمی منجر میشود. کاربران هر روز هزاران محتوا درباره عشق و ازدواج میبینند، اما هیچکدام از آنها به زندگی واقعیشان تبدیل نمیشود. به تعبیر جامعهشناسان، این وضعیت نوعی تورم دانایی بیعمل است؛ ما زیاد میدانیم، اما کمتر میتوانیم به آن دانستهها عمل کنیم. رسانه، بهجای آنکه ابزار فهم زندگی باشد، گاهی خود زندگی را میبلعد.
آینده ازدواج در عصر رسانهای
جهان آینده، جهان رسانههای شخصیتر است. شاید در آینده ازدواجها در متاورس برگزار شوند، حلقهها به NFT تبدیل و ثبت ازدواجها با بلاکچین انجام شود. اما فراتر از این فناوریها، پرسش اصلی باقی است: آیا عشق و تعهد در عصر فیلترها و الگوریتمها دوام میآورد؟ پاسخ شاید در بازگشت به همان چیزی باشد که در ازدواجهای سنتی وجود داشت: گفتوگو، صبوری، و درک متقابل. نه بهمعنای بازگشت به گذشته، بلکه احیای بخشی از اصالت انسانی در دل دنیایی دیجیتال. اگر نسل جدید بتواند میان ارتباط واقعی و ارتباط مجازی مرز بگذارد، شاید ازدواج دوباره معنا پیدا کند. معنایی که نه رسانه بسازد و نه از بین ببرد.
رسانهها امروز، بیش از هر نهاد دیگری، سازندهنگرشهای اجتماعی درباره ازدواج و طلاق هستند. آنها به جوانان آموختهاند که عشق را زیباتر ببینند، اما در عین حال، به آنها یاد ندادهاند چگونه آن را حفظ کنند. در دنیایی که هر احساسی قابل انتشار است، شاید ارزشمندترین رابطهها همانهایی باشند که در سکوت، دور از دوربین و بینیاز از تأیید عمومی شکل میگیرند. در نهایت، ازدواج نه یک پروژه رسانهای، بلکه روایتی انسانی از فهم، صبوری و اعتماد است. چیزی که هیچ الگوریتمی نمیتواند شبیهسازیاش کند.