کد خبر: 1313730
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۳:۲۰
دکتر عبدالله گنجی در گفت‌و‌گو با «جوان»:
بیانیه اصلاحات فرصت‌طلبی در حمله به ماهیت دینی نظام است اصلاح‌طلبان اصلی دارند که بسیار ناموزون و نامبارک است. آنان در پاییز سال ۱۳۸۷ مانیفستی با عنوان «سند تعاملات پنج‌ساله حزب مشارکت» نوشتند. در آنجا بندی آوردند که به‌گمان من همان کاری که اکنون انجام می‌دهند، همان بند است. آن بند این بود که «هر جا حاکمیت در بحران‌های ملی گرفتار شد، ما باید همان زمان به میدان بیاییم و مطالبات خود را مطرح کنیم.»
فائزه‌سادات یوسفی

جوان آنلاین: خیزش سیاسی جبهه اصلاحات و برخی چهره‌های سیاسی وابسته آن بعد از جنگ ۱۲ روزه با اسم رمز تغییر پارادایم طرح درخواست‌های نامشروعی، چون تأسیس مجلس مؤسسان، رفع حصر، عفو عمومی، اصلاح صداوسیما، استراتژی ملی و در نهایت تغییر ساختار سیاست داخلی و خارجی، به دلایل پالس ضعف و تسلیمی که به کاخ سفید مخابره می‌کند، شایسته برخورد است. از این رو با دکتر عبدالله گنجی، تحلیلگر مسائل سیاسی گفت‌و‌گویی داشتیم تا به زوایای مختلف این رویداد اسفبار که پایه‌های قدرت و جایگاه مقتدرانه ایران در جهان را هدف قرار داده، بپردازیم. 
 
به نظر شما مدعیان اصلاحات با این شورش سیاسی، چه هدفی را دنبال می‌کند و سرمنشأ اقدامات آنها چیست؟

اصلاح‌طلبان اصلی دارند که بسیار ناموزون و نامبارک است. آنان در پاییز سال ۱۳۸۷ مانیفستی با عنوان «سند تعاملات پنج‌ساله حزب مشارکت» نوشتند. در آنجا بندی آوردند که به‌گمان من همان کاری که اکنون انجام می‌دهند، همان بند است. آن بند این بود که «هر جا حاکمیت در بحران‌های ملی گرفتار شد، ما باید همان زمان به میدان بیاییم و مطالبات خود را مطرح کنیم.»

این موضوع از این جهت بسیار ناپسند است هنگامی که بحران‌های ملی به وجود می‌آید، همه اختلافات را کنار می‌گذارند و دست به دست هم می‌دهند تا بحران حل شود، اما این افراد می‌گویند وقتی حاکمیت گرفتار شد، ما باید مسائل خود را مطرح کنیم و دقیقاً همین کار را کردند، یعنی مسائلی که می‌توانستند پیش‌تر یا پس‌تر بیان کنند، همزمان با حمله صهیونیست‌ها و امریکا مطرح کردند، چراکه احساس می‌کنند حاکمیت در بحران‌های ملی به آنها باج می‌دهد. 

هدف من از بیان این نکته آن است که بدانید آنان از کلی‌گویی فراتر نمی‌روند، مثلاً می‌گویند «مذاکره فراگیر با امریکا» یا می‌گویند «پارادایم» یا «استراتژی نوین»، اما هیچ‌گاه این مفاهیم را باز نمی‌کنند و توضیح نمی‌دهند که منظورشان چیست. برای نمونه، مذاکره فراگیر یعنی درباره چه موضوعی؟ چه باید بدهیم در این مذاکره؟ مذاکره یعنی معامله. حال ما چه می‌خواهیم در مذاکره فراگیر با امریکا مطرح کنیم؟ در حالی که مطالبات و خواسته‌های امریکا روشن است و خطوط قرمز ما نیز تغییر پارادایم. هنگامی که آنان وارد جزئیات نمی‌شوند، مقصود امریکایی‌ها این است که منظورشان همان تسلیم شدن است، یعنی گذشتن از هسته‌ای، گذشتن از موشکی، گذشتن از قدرت منطقه‌ای و حتی گذشتن از جمهوری. بنابراین، چون می‌دانند جمهوری اسلامی ماهیت خود را نمی‌فروشد و به حراج نمی‌گذارد، غرب راضی نمی‌شود. 

کلی‌گویی آنان دقیقاً در همین فضاست؛ منظورشان عبور از جمهوری اسلامی است. البته همه اصلاح‌طلبان اینگونه نیستند، اما کسانی که محور این بیانیه‌ها و نوشته‌ها هستند، عمدتاً به سکولاریسم رسیده‌اند و زمان کنونی را برای مبارزه با ماهیت دینی نظام مناسب می‌دانند. به طور عریان می‌گویند، دست بردارید؛ ایران باید به شرایط یک کشور نرمال در برابر غرب تن دهد تا مثلاً به توسعه برسیم؛ این نگاه کلی آنان است. 

امروز بحث‌هایی مطرح می‌شود که بخشی از طرفداران نظام بر آن تأکید دارند. می‌گویند باید نقد‌های سیاسی را کاهش دهیم تا دشمن متوجه اختلافات داخلی نشده و از آن سوءاستفاده نکند، زیرا اکنون دشمنان در حال زمینه‌چینی هستند تا اختلافاتی چه در عرصه اجتماعی و چه در عرصه سیاسی ایجاد کنند و جامعه و سیاست کشور را دچار تشویش سازند تا به این بهانه حمله‌ای دوباره ترتیب دهند. پرسش این است که آیا ما باید نقد‌ها را کنار بگذاریم یا خیر؟ چه شیوه‌ای باید در این زمینه اختیار شود؟

به باور من، باب نقد را نمی‌توان بست، اما عنصر زمان می‌تواند در چگونگی نقد، موضوعات نقد و میزان شدت آن تأثیرگذار باشد. فرض کنید اشکالات اصولی وجود دارد، اینها را نمی‌توان نادیده گرفت یا از کنارشان گذشت، بلکه باید یادآوری و نقد شوند، اما مسائل حاشیه‌ای و فرعی که ضرر اساسی به کشور وارد نمی‌کنند، قابل اغماضند و می‌توان آنها را به وقت دیگری موکول کرد تا انسجام حفظ شود. برای نمونه، گاهی کسی عبارتی به کار می‌برد که معنای چندگانه دارد. اینجا ممکن است شما برداشتی داشته باشید و من برداشتی دیگر. ورود به چنین مباحثی و اصرار بر آن چیزی عاید ما نمی‌کند جز هدر رفتن انرژی، اما در مسائل اصولی سکوت جایز نیست. برای مثال، استقلال، وحدت ملی، امنیت یا اصل جمهوری اسلامی از اصولی هستند که باید در برابر تعرض به آنها واکنش نشان داد، اما تصور کنید رئیس‌جمهور بگوید: «باید پایتخت کشور منتقل شود.» انتقال پایتخت موضوعی نیست که به این سادگی بتوان کشور را با آن درگیر کرد، بلکه نیازمند زیرساخت‌های گسترده است. بنابراین الزامی برای پرداختن به این مسئله نیست، در چنین مواردی، نقد و روشنگری چندان ضروری نیست. 

باید میان موضوعات اصلی و فرعی تمایز قائل شد و متناسب با آسیبی که ممکن است به کشور وارد کند، وارد نقد شد. مثلاً اگر رئیس‌جمهور به کشوری سفر کرده و در دیداری دیپلماتیک خطایی انجام داده است، نباید این موضوع را بیش از حد بزرگ و به مسئله‌ای برای کشور تبدیل کنیم. یا همین سفر اخیر آقای پزشکیان به آذربایجان برای شرکت در اجلاس سران اکو برخی به تکرار می‌گویند: «او به باکو رفت، او به باکو رفت» در حالی که موضوع، شرکت در اجلاس رسمی بود و ارتباطی ویژه با شخص علی‌اف نداشت. به بیان دیگر، باید مرز میان نقد اصولی و نقد حاشیه‌ای را مشخص کنیم تا هم اصل نقد حفظ شود و هم انسجام ملی آسیب نبیند. 

این روز‌ها شاهد آن هستیم که برخی تلاش می‌کنند سوءاستفاده کنند و برای خود پوششی به نام «وفاق» بسازند؛ گویی با این عنوان می‌خواهند حصاری ایجاد کنند تا هیچ نقدی متوجه آنان نشود؟ در این رابطه جریان انقلابی چه رفتاری انجام دهد؟

در حال حاضر، چنین چیزی پذیرفتنی نیست. جریان انقلابی باید زمین بازی را خود تعریف کند، نه اینکه صرفاً هر سخنی از سوی طرف مقابل را جدی بگیرد و واکنشی نشان دهد. گاهی لازم است برخی صدا‌ها نادیده گرفته شود تا به موضوعی غیرواقعی بُعد ندهیم. 

جریان انقلابی که خود را «مادر انقلاب» می‌داند، باید تشخیص دهد کجا باید ورود و کجا سکوت کند. ممکن است امروز پنج موضوع در جامعه مطرح باشد، اما شرایط کنونی ما ـ که نه وضعیت جنگی است و نه صلح کامل ـ ایجاب می‌کند تنها در مواردی ورود کنیم که پشتوانه دوراندیشی و اتاق فکر وجود داشته باشد. 

خود جریان‌های انقلابی نیز بی‌نیاز از آسیب‌شناسی نیستند. می‌بینیم بخشی از اختلاف‌افکنی‌ها از درون این جریان سربرآورده است. به نظر می‌رسد بعضی از این رفتار‌ها ریشه در فضای انتخاباتی گذشته دارد و هنوز ادامه دارد. رسانه‌های جریان انقلاب نیز گاه این اختلافات را بازتاب می‌دهند. پرسش اینجاست که چرا چنین وضعیتی رخ می‌دهد؟

واقعیت این است که این موضوع چندان جدی و بنیادی نیست. بیشتر افرادی که به اختلافات دامن می‌زنند، از حلقه‌های میانی و پایینی هستند؛ حلقه‌های دوم، سوم یا چهارم. چهره‌های اصلی و خط اول سیاسی معمولاً درگیر این مسائل نمی‌شوند. بسیاری از این اختلافات بیشتر بر پایه نگاه‌های شخصی و عاطفی به افراد شکل گرفته است تا مباحث اصولی. 

البته این موضوع پدیده‌ای جدید نیست، در گذشته نیز بوده و در آینده هم خواهد بود. مسئله اصلی، «مدیریت» این اختلافات است. عاقلان جریان‌های مختلف، آنهایی که نگاه کلان و فراجناحی دارند، باید بیشتر به میدان بیایند و بر این روند نظارت و هدایت داشته باشند. تنها با چنین رویکردی می‌توان اختلافات طبیعی درون‌جریانی را کنترل کرد تا به آسیب‌های جدی منجر نشود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار