جوان آنلاین: یکی از وجوه مغفولمانده یا کمبرخوردار در سیاستگذاری خارجی ایران استفاده از ظرفیت جوامع و ملتهای منطقه و حتی جهان برای ایجاد کمپینهای رسمی و معتبر علیه رژیمصهیونیستی و کارپردازش امریکاست. پس از افشای ماهیت اصلی رژیمصهیونیستی در نسلکشی و جنایات بیسابقه تاریخی، بسیاری از مردم جهان و به ویژه منطقه، علیه آپارتاید و موجودیت اسرائیل و سیاستهای امریکا برخاستند و خواستار پایاندادن به جنایت و محاکمه بانیان آن در جهان شدند. خیزش جهانی بر ضد اسرائیل بیانگر آن است که مسئله فلسطین از سطح یک مناقشه محلی فراتر رفته و به نمادی از مقاومت در برابر ظلم و مطالبه عدالت تبدیل شده است. این امر نگرانیهای بسیاری را در میان برخی سران کشورهای منطقه برانگیخت و سبب تغییر جهت در رفتار و عملکرد آنها شد، به طوری که سیاست حمایتهای آشکار یا محافظهکارانه آنها از رژیم جای خود را به محکومیتهای لفظی و حمایتهای پنهان و پشت پرده داد. دولتمردان از اینکه تعارض رویکردشان با خواسته عمومی مردم پایههای قدرت آنها را تهدید میکرد، به ناچار مواضعی را در همراهی و موافقت با اراده جمعی مردم اتخاذ کردند. این تغییر جهت، ثابت کرد مؤلفه «قدرت درونی ملتها»ی منطقه تا چه میزان در شکلدهی سیاستهای کلان منطقه تأثیرگذار است و میتواند منبع سودمندی برای مقابله با نفوذ جبهه صهیونیستی- امریکایی در منطقه باشد، از این رو انتظار میرود نهادهای مسئول در سیاست خارجه با درک این ظرفیت ایجادی، آن را به ابزاری کارآمد برای محکومیت، طرد و مقابله جدی با رژیمصهیونیستی و امریکا مبدل و زمینه رویارویی میدانی افکار عمومی را فراهم کنند.
تقویت دیپلماسی عمومی برای انزوای هر چه بیشتر اسرائیل
هدف اصلی دیپلماسی عمومی، تأثیرگذاری بر افکار عمومی دیگر کشورها و همکاریهای جوامع در زمینههای مشترک است تا از این طریق، حمایت یا درک بهتری از سیاستهای کشور در حال انجام به دست آید. در حال حاضر، قدرت نرم حاصل از مخالفت و انزجار افکار عمومی از رژیمصهیونیستی و امریکا، نقطه شروع مناسبی برای حرکت کردن در این مسیر است، به خصوص که ایران پس از حملات موشکی تلافیجویانه به عمق سرزمینهای اشغالی و وارد کردن خسارت به تلآویو، عنوان یکهتاز عرصه نبرد با رژیم را به خود گرفته و بسیار در میان مردم منطقه محبوبیت پیدا کرده است، از این رو مردم به طور ناخودآگاه ایران را تنها کشوری میدانند که میتواند رهبر معنوی جنبشهای مردمی و حتی دولتی ضداسرائیلی باشد. این فرصت، میتواند پلی میان ایران و سایر مردم معترض منطقه و جهان برقرار کند که در مسیر مهار رژیمصهیونیستی و خروج امریکا از منطقه گام برمیدارند. ایران به همراهی کشورهای مخالف رژیمصهیونیستی مانند مالزی، ایرلند، اسپانیا، الجزایر و دیگر کشورهای منطقه میتواند ائتلافی سیاسی را برای محکومیت جنایات رژیم تشکیل دهد و پشتوانه آن را کمپینهای خودجوش مردمی در سراسر جهان قرار دهد. کانونیشدن ایران در اقدام ضداسرائیلی، به توسعه و گسترش ائتلاف میانجامد و کارزار مهار رژیم را به طور رسمی وارد عرصه تنازعات رایج بینالمللی خواهد کرد. از سوی دیگر، ایران میتواند سرمنشأ همه بیثباتیها و جنگافروزیهای منطقه را به کارگزار اصلی آن ارتباط دهد و خروش منطقهای و جهانی علیه اسرائیل را به مطالبه اخراج امریکا در منطقه کانالیزه کند.
امریکا سالهای متمادی هزینههای بسیاری را برای نفوذ فرهنگی در میان مردم مسلمان صرف کرده است. علم کردن شعارهای ادعایی در مورد حقوق بشر و ارزشهای انسانی و تأسیس مؤسسات فرهنگی- علمی برای استحاله فرهنگی و دینی در میان ملتهای منطقه نمونه بارز آن است، اما با شناخت مردم از ماهیت واقعی امریکا در پشتیبانی و حمایت از جنایات خونبار، تردیدهای بسیاری را ایجاد و مشروعیت ادعاهایش را در افکار عمومی جهان به چالش کشید.
ظرفیت بیبدلیل و تکرارنشدنی چرخش افکارعمومی از امریکا و رژیمصهیونیستی و مخالفتها تا زمانی که جنایات غزه مخابره شود، میتواند مورد استفاده قرار بگیرد، وگرنه با از دست رفتن زمان، هر تلاشی بیفایده و بیاثر خواهد بود. تاریخ نشان داده است حیات هر رویداد تا زمانی که افکارعمومی را درگیر کند، تداوم مییابد و اگر مسئلهای به طور مستمر در طول زمان مطرح شود، عادی تلقی و اثر خود را از دست خواهد داد.
«هراس از مردم» دلیل رفتار محتاطانه سران دولتها
واکنشهای گسترده و ممتد مردم مسلمان منطقه علیه رژیمصهیونیستی و امریکا، زنگ خطر را برای دولتمردان منطقه به صدا درآورد. رویکرد سران برخی کشورهای منطقه گرچه به سمت ایجاد مناسبات و همکاریهای سیاسی با رژیمصهیونیستی و به رسمیت شناختن آن جریان داشت، اما بعد از وقایع ۷ اکتبر و نمود انزجار جهانی و منطقهای از موجودیت اشغالگران کاهش یافت یا حتی متوقف شد.
کاهش یا توقف سیر عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی که مورد حمایتهای بیدریغ امریکاست، یکی از نتایج سودمند ضدیت افکارعمومی منطقه با رژیمصهیونیستی بعد از نسلکشی آن در غزه است. عربستان که پیشتر با گروکشی منافع خود درصدد زمینهسازی برای عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی بود، بهطور ناگهانی شرط اصلی خود یعنی به رسمیت شناختن کشور فلسطین را مطرح کرد؛ شرطی که با مخالفت مقامات این رژیم مواجه شده و فعلاً روند عادیسازی را به بنبست کشانده است. علاوه بر آن، تغییر رفتار اعتراضگونه ترکیه در قبال رژیمصهیونیستی نیز به ملاحظات دولت اردوغان در قبال افکارعمومی داخلی برمیگردد، وگرنه اخبار و دادههای بسیاری مؤید همکاریهای نیمبند و پنهان اقتصادی ترکیه با رژیمصهیونیستی به ویژه در حوزه حیاتی انرژی در برهه کنونی است.
خویشتنداری و دست به عصا بودن دولتها در حمایت از اشغالگران، فرصتهای دیپلماتیک متعددی را برای ایران به وجود آورده و دریچه ورود ایران برای ایجاد کارزار منطقهای و مردمی علیه امریکا را باز کرده است، بنابراین در ابتدای امر، ایران میتواند هدف اولیه را رژیمصهیونیستی معرفی کند و با روشنگری و تبلیغات پیرامون آن در عرصه فرهنگی و مردمی، امریکا را مسبب اصلی نشان دهد، از این رو نوک پیکان اعتراضات و انزجار از صهیونیستها متوجه امریکا هم خواهد شد و آن را در برابر افکارعمومی که سالها تلاش کرد آنها را موافق با خود کند، قرار میدهد. شکست امریکا در برابر باور همگانی که سالها آن را قهرمان ارزشهای انسانی و بشری میدانست، بزرگترین خسارتی است که نصیبش میکند. در همین نقطه، سکوی پرتابی برای شکلگیری مطالبه عمومی و منطقهای به منظور اخراج امریکا از منطقه قرار گرفته است. چهره واقعی امریکا که در دوران ترامپ، به طور فریبندهای خود را منادی صلح و پایان دادن به جنگها جا زده است، باید رسوا شود و یکی از مسیرهای آن معرفی امریکا به عنوان عامل اصلی جنایات، قتلعام مردم و جنگهای پایانناپذیر منطقهای خواهد بود.