بسیاری از هنرمندان به ویژه رماننویسان و سینماگران هرچند محصولات فراوانی از خود بهجای گذاشته باشند، اما در بین مخاطبان فقط با یک اثر شناخته میشوند. آن اثر ممکن است بسته به حالوهوای زمانهای که آن محصول تولید شده در خاطرهها مانده باشد و گاه به دلیل بدیع بودن سوژه و گاه به دلیل قدرت داستان یا فیلمنامه یا نمایشنامه و گاه به دلیل بازیهای خوبی که هنرپیشگان اثر از خود بهجای گذاشته باشند و گاه همه این مزایا با هم در یک اثر جمع شده بوده که همگان آن مثلاً کارگردان یا فیلمساز را با آن میشناسند و بس.
۱۶ سال پیش در چنین روزی یکی از کارگردانان خوب سینمای ایران روی در نقاب خاک کشید و دوستدارانش و دوستداران سینمایش را در اندوه شدید فرو برد. سینماگری که تدوین چندین فیلم را به عهده داشته، فیلمنامه حداقل چهار فیلم را نوشته و در کارنامهاش کارگردانی چهارفیلم ثبت شده است، اما همگان او را فقط و فقط با یک اثر ماندگار میشناسند: «بازمانده».
بله، سیفالله داد نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگر جهان، بهخصوص کشورهای اسلامی با اثر بهیادماندنی بازمانده شناخته میشود. فیلمی که هم حماسه، هم مظلومیت و هم مقاومت را در خود دارد؛ فیلمی بر اساس قصه «بازگشت به حیفا» از نویسنده شهیر فلسطینی «غسان کنفانی» که در سوریه فیلمبرداری شد تا حسوحال جغرافیای آن منطقه را بهتر منتقل کند.
اگر این آمار درست باشد که پس از انقلاب در هر سال بهطور متوسط ۱۲۵ فیلم سینمایی ساخته شده است، الان باید بیش از ۵۵۰۰ محصول سینمایی داشته باشیم. سؤال اینجاست از این تعداد چند فیلم به مقاومت فلسطین و مظلومان جهان اسلام اختصاص داشته است؟ من آمار دقیقی ندارم و خوب است خبرنگاران سینمایی جواب آن را پیدا کنند، اما فکر میکنم بعید است تعداد آن به انگشتان دست برسد. ۵۵۰۰ فیلم کجا و ۵ فیلم کجا؟ شاید یکی دیگر از دلایل دیدهشدن اثر زندهیاد داد علاوه بر نکات ذکرشده، همین نکته باشد. تأسفبارتر اینجا که این تعداد در شرایطی است که فقط در قرن گذشته بیش از ۸۰۰ فیلم درباره فلسطین در جهان ساخته شده است.
این یادکرد از بازمانده سیفالله داد را بهانه کردم تا بگویم امروز جای او در سینمای ایران و سینمای غیرتمند و دغدغهمند جهان خالی است. موضوعات و سوژههایی که پرداختن به فلسطین را ضروریتر میکند امروز بسیار بیشتر است و تنها به غصب سرزمین و کشتن مدافعان خانه و کاشانهها در کوچههای شهر محدود نمیشود. امروز حتی قسیترین دلها هم با دیدن زنان و پیرمردان و کودکانی که در صف دریافت غذا میافتند و از حال میروند و جان میدهند، به هقهق میافتد. امروز کسانی که آبهای گلآلود را با پارچه صاف میکنند تا بنوشند تا اندکی از تشنگی خود بکاهند، دیگر یک تصویر هالیوودی و خیالی نیست، امروز سران کشورهای عربی و اسلامی که بهجای متحدشدن علیه رژیم کودککش صهیونی به دنبال ترفندی برای آشکارکردن صلح و سازش با این دشمن غدار مسلمانان و دینداران میگردند، یک اتفاق سیاسی معمولی نیست، امروز ورزشکاران غیرمسلمانی که در میدانهای ورزشی پرچم حمایت از مردم فلسطین و غزه را بلند میکنند و حاضر نمیشوند با ورزشکاران اسرائیل و سران امریکا در یک قاب باشند یک رویداد تعجببرانگیز نیست.
کجایند سینماگرانی که با دغدغههای دینی یا انسانی به این موضوعات روز بپردازند و برای آیندگان روایت کنند که بر فلسطین و غزه و لبنان و سوریه و عراق و ایران چه گذشت، اسرائیل چهها که نکرد، مردم چهها که کردند و دنیا... دنیا... راستی! دنیا چه کرده است؟
سلام بر همه ۳۰ هزار «صفیه» و «فرهان» یی که در این ماهها در غزه به شهادت رسیدند و لعنت ابدی بر همه آنها که این جنایات را دیدند و لب بربستند و سکوت کردند و فریاد نکشیدند و همچنان خفقان گرفتهاند.