در روزهای اخیر، پس از جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، فضای عمومی و نگاه راهبردی در ایران همچنان متأثر و آماده درگیری نظامی دوباره است. ابراهیم متقی، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران در اظهار نظری که به طور گسترده مورد توجه رسانهها قرار گرفت، گفته که «بحران امنیتی میان ایران و اسرائیل پایان نیافته، بلکه صرفاً به فاز مهار موقت رسیده است.» او هشدار میدهد که اسرائیل همچنان برای جنگی کوتاهمدت آمادگی دارد. این دیدگاه با موضع رسمی برخی فرماندهان نظامی ایرانی نیز همراستاست؛ عباراتی مانند «دست ما روی ماشه است» و «هر اقدام اسرائیل با پاسخی کوبنده مواجه خواهد شد» بر فضای روانی ابهام درباره آینده رویارویی افزوده است.
مقابل این روایت، گروهی دیگر، جنگ اخیر را نه شروعی برای تقابل فراگیر، بلکه بخشی از یک نقشه هدفمند امنیتی- دیپلماتیک تفسیر میکنند که مبتنی بر نظریه شناختهشده سیاست بینالملل، یعنی «Brinkmanship» یا همان «دیپلماسی لبهپرتگاه» است. مطابق این تئوری، بازیگرانی نظیر دونالد ترامپ بحران را تا آستانه جنگ کامل تشدید میکنند تا در لحظهای تعیینکننده و با عقبنشینی کنترلشده، از اهرم بحران برای کسب امتیاز استفاده کنند. در میانه این بازی تاکتیکی، پس از سخنرانی رهبرمعظم انقلاب ایران درباره پایان آتشبس و برجستگی نقش بازدارندگی خود، ترامپ در توییتی نوشت: «من بارها گفتهام، بدون من، همهچیز به یک جهنم تمامعیار تبدیل میشد. ایران باید خدا را شکر کند که من آنجا بودم تا جلوی فاجعه را بگیرم. دیگران فقط شعار میدهند، من عمل میکنم.»
ترامپ به دنبال این بود که از این توییت دو پیام واضح ارائه دهد:
اول) تأکید بر نقش کلیدیاش در مدیریت بحران
دوم) نمایش کنترل او بر روند و نتیجه بحران.
او در مصاحبهای با فاکسنیوز گفته است: «اسرائیل میداند چه زمانی باید حمله کند. اگر ایران غنیسازی را ادامه دهد، مجبور به اقدام خواهیم بود، ولی همیشه صلح مقدم بر جنگ است.»
روش ترامپ تا حد زیادی با ساختار بازی لبه پرتگاه مطابق دارد، یعنی تهدید و سپس عقبنشینی، ابزارهایی که از آنها بهعنوان نمایش قدرت برای کسب امتیاز یاد میشود.
Vox در گزارشی نوشت: «ترامپ ابتدا دستور حمله با بمبافکنهای B‑۲ را صادر کرد، سپس با مهندسی آتشبس، نمایش قدرت بدون ورود به جنگ فرسایشی را نشان داد.»
زاهد حسین نیز در روزنامه پاکستانی Dawn نوشت: «او تنش را تا لبه پرتگاه برد، اما سقوط را مهار کرد.» رویترز این الگو را «دکترین ترامپ» خوانده و نوشته که این استراتژی بیشتر در خدمت مدیریت برداشت عمومی است تا حل بحران.
ترامپ حتی کوشیده بر اسرائیل هم اثر بگذارد. او با دخالت بیسابقه در پرونده قضایی نتانیاهو، سعی کرد او را حتی به صورت موقت، از خطر محکومیت نجات دهد، اما به دنبال آن بود که اطمینان یابد در صورت تشدید بحران، تصمیمات سیاستگذاران اسرائیل با تمایلات او همراه خواهد بود.
رفتار ترامپ تا حد زیادی از دیدگاه او گرفته شده که در کتابش «هنر معامله» (The Art of the Deal) آن را بیان کرده است: «ابتدا باید طرف مقابل را بترسانی، اما نه آنقدر که بحران به فروپاشی بیپایان برسد.»
این روش، در بحران اخیر آشکار شد؛ ایجاد شوک، سپس کنترل و استفاده از آن برای قدرت چانهزنی. متغیر مهمی که بازی لبه پرتگاه ترامپ را هدایت میکند، ملاحظات حساس اقتصادی امریکا، بهویژه در حوزه انرژی است که میتواند همچنان دامنه جنگ را محدود نگه دارد.
تجربه تاریخی جنگ در خاورمیانه، مانند آنچه در جنگ خلیجفارس۱۹۹۱ رقم خورد، نشان داده قیمت نفت میتواند در یک ماه بیش از ۷۰درصد جهش کند و به تورم جهانی گسترده منجر شود. اکنون نفت برنت در محدوده ۷۶ دلار در هر بشکه معامله میشود و
JPMorgan پیشبینی کرده است در صورت تشدید تنش ژئوپلتیک، احتمال افزایش ۲۰ درصدی و حتی افزایش تا بالای ۱۲۵ دلار نیز وجود دارد. همین نگرانی ترامپ از پیامدهای داخلی چنین جهشی بود که او در توییتی در ۲۳ژوئن۲۰۲۵ هشدار داد: «همه مراقب باشند: نگهداشتن قیمت نفت پایین ضروری است. من نظارت میکنم! شما دارید کاملاً به نفع دشمن کار میکنید. حفاری را بلافاصله افزایش دهید!»
این پیام از یک سو نشان میدهد او بهطور ویژه نگران اثر مستقیم افزایش قیمت سوخت بر مصرفکنندگان امریکایی است و از طرف دیگر، چنین وضعیتی را عملاً «کمک به دشمن» تعبیر میکند. بررسیها نشان میدهد میانگین قیمت بنزین در بهار۲۰۲۵ در امریکا بین ۱۴/۳ تا ۱۹/۳ دلار بود و در برخی ایالتها به ۲۹/۴ دلار رسید. نظرسنجیها نشان میدهند که ۶۲درصد از رأیدهندگان مستقل این افزایش را نتیجه مستقیم سیاست خارجی پرتنش میدانند. به این ترتیب بعید است ترامپ مبتنی بر انتخاباتی بودن سیاستهایش و تمرکز ویژه روی رأیدهندگان مستقل و طبقه متوسط مایل باشد هزینههای اقتصادی جنگ را متحمل شود.
تحت چنین شرایطی، به نظر میرسد ترامپ تمایلی به ادامه کنترلشده تنشها داشته باشد تا با پدیداری کنترل شده بحران که بهعنوان پوششی برای فشار بیشتر بر ایران عمل میکند، جایگاه مذاکراتی قویتری ایجاد کند بدون آنکه هزینه اقتصادی بالایی متحمل شود، با این حال همچنان یک خطر جدی وجود دارد که تئوریپردازان بازی لبه پرتگاه درباره آن هشدار دادهاند؛ اگر یکی از بازیگران، چه ایران، چه اسرائیل و چه امریکا، نشانهها را اشتباه درک کند یا واکنش غیردقیق نشان دهد، سناریویی که قرار بود نمایش کنترلشده باشد، میتواند به بحران از کنترل خارجشده و حتی جنگ تمامعیار منتهی شود. دانشگاه «کالج کلرادو» هشدار داده است «این راهبرد میتواند به ناتوانی در کنترل تبعات گسترده برسد و بحران را به فاجعهای غیرقابل مهار تبدیل کند.» تحلیلگران فوربس نیز در این زمینه تأکید کردهاند: «بازی لبه پرتگاه یک تاکتیک کاملاً پرخطر است، یک اشتباه کوچک یا سوءتفاهم میتواند تنش را از کنترل خارج کند.»
به رغم نشانههای جدی از بازی لبه پرتگاه ترامپ با بهرهگیری از تاکتیکهایی مانند تهدید در لبه پرتگاه، عقبنشینی سنجیده (بعد از حمله ایران به پایگاه العدید قطر)، چانهزنی مبتنی بر بحران و کنترل بازار انرژی، الگوی «هنر معامله»اش را دنبال میکند، اما پایان این بازی پیچیده، ریسک واکنش غیرقابل پیشبینی یا کشیده شدن به جنگ واقعی، هشداری جدی برای همه طرفهاست. اینکه آیا این بازی تاکتیکی میتواند بدون فروپاشی مدیریت شود یا به بحران گریزناپذیر بدل خواهد شد، موضوعی حیاتی و سرنوشتساز پیش روی تصمیمگیرندگان است. نکته آخر اینکه، آنچه تحت عنوان بازی لبه پرتگاه مطرح شده، صرفاً یک فرضیه نزدیک به شواهد است. شواهد موجود و سوابق رفتاری اسرائیل در لبنان، همچنین دربردارنده نشانههای جدی از تمایل اسرائیل به تغییر قواعد است که در تهران باید جدی گرفته شود.