کد خبر: 1301249
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۵:۰۰
فیلم بوریس لوژکین وضعیت سخت مهاجران در فرانسه را نشان می‌دهد
«داستان سلیمان» تابلوی انسانی و واقعی مهاجرت در دنیای امروز فیلم «داستان سلیمان» که سال‌گذشته میلادی در سینمای فرانسه ساخته شده، یکی از فیلم‌های خوب و درخشان با سوژه مهاجران است. این فیلم با نگاهی انسانی و واقع‌گرایانه، زندگی یک پناهجوی گینه‌ای را در پاریس به تصویر می‌کشد که در آستانه مصاحبه پناهندگی، باید داستانی ساختگی را حفظ کند.
احمد محمدتبریزی

جوان آنلاین: پس از مهاجرت گسترده مردمانی از کشور‌های آفریقایی و آسیایی به اروپا در یک دهه اخیر، حالا مهاجران و دغدغه‌ها و سبک زندگی‌شان به سوژه فیلم‌های سینمایی تبدیل شده است. تا پیش از این اگر دوربین فیلمسازان مهاجران را از زاویه‌ای دورتر رصد و جنس دیگری از مشکلات و مسائل آنان را روایت می‌کرد، حالا مهاجران در بطن داستان قرار دارند و نقش اول را بازی می‌کنند. 

فیلم «داستان سلیمان» که سال‌گذشته میلادی در سینمای فرانسه ساخته شده، یکی از فیلم‌های خوب و درخشان با سوژه مهاجران است. این فیلم با نگاهی انسانی و واقع‌گرایانه، زندگی یک پناهجوی گینه‌ای را در پاریس به تصویر می‌کشد که در آستانه مصاحبه پناهندگی، باید داستانی ساختگی را حفظ کند. این فیلم با بازی درخشان ابو سانگاره و کارگردانی دقیق بوریس لوژکین، توانسته است توجه منتقدان و مخاطبان را جلب کند و به یکی از آثار برجسته سینمای مهاجرت در سال‌های اخیر تبدیل شود. 

مشقت‌های بی‌پایان سلیمان

سلیمان (با بازی سانگاره) به‌تازگی از گینه به پاریس آمده و شب‌ها را در پناهگاه بی‌خانمان‌ها می‌گذراند و روز‌ها با دوچرخه و با استفاده از حساب کاربری «قرضی» که بابتش باید بخش بزرگی از درآمدش را به صاحب اصلی، امانوئل بپردازد، غذا پیک می‌کند. این زندگی‌ای سخت و طاقت فرساست که در آن باید با فهرستی بی‌پایان از ضرب‌الاجل‌ها مقابله کند: نه فقط زمانبندی‌های اپلیکیشنی که مدام صدا می‌دهد، بلکه جدول زمانی مترو، قرار‌های اداری برای مدارک و ساعت اتوبوس‌هایی که منتظر کسی نمی‌مانند و این تازه برای روز‌های خوب است، چون گاهی لازم است از این سر شهر تا آن سرش برود تا امانوئل را برای تأیید چهره در یکی از چک‌های تصادفی اپلیکیشن پیدا کند. 

زندگی سلیمان و مشقت‌های بی‌پایان او در پاریس، تصویری واضح و روشن از زندگی مهاجران در فرانسه را نشان می‌دهد؛ مهاجرانی که داشتن حداقل‌هایی از زندگی برای‌شان حکم رؤیا و آرزو را دارد. بسیاری از چیز‌هایی که برای ما بدیهی هستند، مثل حقوق ثابت، تختخواب برای خوابیدن یا خانواده و دوستانی که بتوان به آنها تکیه کرد، در زندگی سخت و تنهای سلیمان وجود ندارد، حتی اگر گاهی از سایر مهاجران کمک بگیرد. چیزی که مشخص است اینکه پاریسی‌هایی که سلیمان برای‌شان غذا می‌برد و در خیابان از کنارشان رد می‌شود، به ندرت او را می‌بینند. 

انسانی نامرئی برای میزبانان

برای مردم جامعه فرانسه، او نه یک انسان، بلکه کارگری بدون مدرک است که فقط باید رکاب بزند و غذا‌ها را به مشتریانش برساند. او در کشور جدید، هویتی مستقل ندارد و در هر موقعیت و مکانی مردم کشور میزبان با بی‌تفاوتی از کنار او رد می‌شوند. برخورد مهاجران و پناهجویان با همدیگر تنها مواقعی است که آنها را به صحبت و معاشرت باهم وا می‌دارد. زمانی که آنها بخشی از هویت خود را پیدا می‌کنند و به مرور زندگی سخت و دشوارشان می‌پردازند، البته کارگردان برای اینکه تصویر کاملاً مطلق‌گرایانه از این وضعیت نشان ندهد، سکانس‌هایی از همدلی مردم با سلیمان در فیلم گنجاننده است. یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های فیلم برخورد کوتاه سلیمان با پیرمرد فرانسوی است که تنها مشتری فیلم است که از او می‌پرسد اهل کجاست. اینکه آیا مرد واقعاً کنجکاو است یا فراموشکار شده، خود یکی دیگر از حقایق تلخ این تصویر صادقانه از زندگی یک مهاجر است. 

در یکی از صحنه‌ها یکی از کافه‌داران قهوه‌ای رایگان به سلیمان می‌دهد؛ سکانسی که می‌خواهد به تماشاگر بفهماند انسانیت کاملاً از بین نرفته است. در سکانس دیگری کارگر یکی از رستوران‌ها که خودش مهاجری از شرق آسیاست، محبتش را نثار سلیمان و به او یکی از خوردنی‌های رستوران را تعارف می‌کند. 

تله‌ای به نام دروغ

فیلم در سه روزی که با سلیمان همراه می‌شود، می‌خواهد در نهایت وضعیت او را در نقطه عطف مهاجرتش نشان دهد. او تمام سختی‌ها را به جان خریده تا در مصاحبه بابت گرفتن پذیرش از دولت فرانسه جهت ماندن در این کشور موفق شود. سلیمان باید در مصاحبه‌ای سرنوشت‌ساز با اداره امور پناهندگان فرانسه شرکت کند. 

در این فاصله، او به کارگزاری به نام بری پول می‌دهد تا در تهیه مدارک و مشاوره حقوقی کمکش کند. بری به سلیمان می‌گوید که داستان واقعی‌اش به اندازه کافی قانع‌کننده نیست و متن ساختگی و سیاسی‌شده‌ای به او می‌دهد- شامل شکنجه و زندان- تا به جای آن نقل کند. سلیمان می‌گوید: «نمی‌خوام دروغ بگم»، ولی با زحمت، همه جزئیات را حفظ می‌کند. 

اما در روز مصاحبه همه چیز طبق پیش‌بینی‌های سلیمان و کارگزارش پیش نمی‌رود. هنگامی که کارمند اداره مهاجرت سؤالاتش را از سلیمان می‌پرسد و سلیمان دروغ‌هایش را تحویل کارمند می‌دهد، مشخص می‌شود این جواب‌ها حربه‌ای کلیشه‌ای و قدیمی از سوی کارگزار او بوده است. 

چشیدن طعم شیرین حقیقت

کارمند اداره مهاجرت به سلیمان توضیح می‌دهد که او چندمین نفری است که چنین حرف‌هایی می‌زند و بهتر است نقاب دروغین خودش را از صورت بردارد و حقیقت زندگی‌اش را بر زبان بیاورد. پس از سه روز بودن در کنار سلیمان، این جایی است که او برای اولین بار خود حقیقی‌اش را به مخاطب نشان می‌دهد و به شکلی صادقانه از زندگی‌اش می‌گوید. 

او از سختی‌ها و وضعیت نامساعد خانوادگی‌اش در گینه می‌گوید و برای کارمند توضیح می‌دهد که برای نجات دادن مادرش از وضعیت بدی که در گینه دارد، مجبور بوده به فرانسه بیاید و کار کند. با گفتن حقیقت، سلیمان بار سنگین دروغی را که از ابتدای فیلم برداشته است، زمین می‌گذارد. در سکانس پایانی، حسی از رهایی در سیمای سلیمان می‌بینیم. هنوز جواب دولت فرانسه بابت دادن اقامت به سلیمان نیامده ولی او این بار سبکبال در خیابان‌های پاریس همراه دوچرخه‌اش حرکت می‌کند. «داستان سلیمان» در اصل می‌تواند داستان بسیاری از مهاجران در کشور‌های مختلف باشد؛ کسانی که با سختی‌های زیادی به کشور دیگری رفته‌اند و برای گرفتن اقامت مجبور به دروغ گفتن هستند. همچنین فیلم دست روی نکته مهمی می‌گذارد؛ اینکه رنج‌های آدمی در هیچ جغرافیایی تمامی ندارد. کارگردان نشان می‌دهد هر جامعه‌ای مشکلات و مسائل مربوط به خودش را دارد و اگر مهاجری با فکر رهایی از رنج و سختی به فکر مهاجرت افتاده است، مسیری کاملاً اشتباه را رفته است.

برچسب ها: فیلم ، سینما ، هنر
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار