در بزنگاه تحولات فناوری مالی، آنچه بیشتر از نبود قانون به کشور آسیب میزند، فقدان تفاهم است. در حالیکه رمزارزها آرامآرام جای خود را در سبد دارایی مردم باز کردهاند و اقتصاد جهانی بهسمت دیجیتالیشدن پیش میرود، دو نهاد مهم در کشورمان درگیر مناقشهای جدی بر سر این پرسش شدهاند که چهکسی باید فرمان بازار رمزارز را در دست بگیرد؟ یکی به قانون استناد میکند، دیگری به منطق فناورانه و هر دو، به جای میز گفتوگو، مسیر رسانه را انتخاب کردهاند، اما در این جدال نهادی، یک سؤال اساسی هنوز بیپاسخ مانده است: مردم کجای این تصمیمها ایستادهاند و چه نصیبشان میشود؟
دعوای میان بانک مرکزی و وزارت ارتباطات، حالا دیگر از چند نامه و مصاحبه گذشته و تبدیل شده است به یک نزاع رسمی بر سر اینکه «چه کسی باید بازار رمزارزها را تنظیم کند؟» بانک مرکزی میگوید تنها مرجع قانونی برای این کار است، وزارت ارتباطات هم میگوید مسئله فقط پول نیست، پای فناوری و جامعه هم در میان است. دستآخر اما، این دو نهاد دولتی فراموش کردهاند مردم نه با مرجع قانونی کار دارند، نه با کارکرد فناورانه، مردم با نتیجه کار دارند. در حالیکه همه کشورها دنبال چارچوبسازی و هدایت هوشمند بازار رمزارزها هستند، ما هنوز درگیر یک اختلاف داخلی هستیم که جای طرح آن در رسانه نیست، جای حل آن در دولت است. حقیقت این است که اقتصاد دیجیتال ما، بهقدر کافی از تأخیرهای تصمیمگیری آسیب دیده است. حالا اگر همین فرصت رمزارزها هم قربانی کشمکشهای بین نهادی شود، چیزی جز بیاعتمادی فعالان این حوزه نصیبمان نخواهد شد.
بانک مرکزی نگران ثبات پولی است و حق هم دارد. وزارت ارتباطات از جنبه فناورانه ماجرا دفاع میکند و آن هم قابل درک است، اما سؤال این است: چرا این اختلاف درون دولت، باید به رسانه و افکار عمومی کشیده شود؟ مگر نه اینکه دولت، جایی برای حل اختلاف و تصمیمگیری مشترک است؟ مگر نه اینکه مردم انتظار دارند این قبیل مسائل، پشت درهای جلسات حل شود، نه در صفحه اول اخبار؟ وقتی پای رمزارزها به میان میآید، نه میتوان فقط از پنجره پولی به آن نگاه کرد، نه صرفاً از دریچه فناوری. این یک میدان چندوجهی است. اگر بگوییم فقط بانک مرکزی تصمیم بگیرد، شاید از برخی جنبهها خیالمان راحت شود، ولی از طرف دیگر، خلاقیت بخش خصوصی، انعطاف بازار و پیشرفت فنی زیر تیغ دیوانسالاری خواهد رفت. اگر هم همهچیز را به ساختار چندنهادی بسپاریم، بدون انسجام، احتمال رهاشدگی، تداخل وظایف و تصمیمهای ضدونقیض بالا میرود.
پس راه سوم چیست؟ یک ساختار مشخص، شفاف، مسئولیتپذیر و هماهنگ که درون دولت و با مشارکت نهادهای تخصصی، بهجای رقابت، دست به طراحی مشترک بزنند. رمزارز، مسئلهای نیست که با تکصدایی یا چندصدایی بینقشه، بشود آن را اداره کرد. نه بانک مرکزی، نه وزارت ارتباطات، نه حتی هیچ نهاد دیگری، از این جدل علنی نفع نمیبرد. اتفاقاً تنها کسانی که از این ماجرا خوشحالند، دلالهای بازار غیررسمی، سوءاستفادهگران و کسانی هستند که از بیقانونی سود میبرند. بیقانونی یعنی صرافیهایی که نمیدانند فردا صبح مجاز به فعالیت هستند یا نه. بیقانونی یعنی کاربران عادی، با هزار ترس و اضطراب، وارد بازاری شوند که نه حمایت دارد، نه تضمین. دعوای رسانهای، فقط به این بلاتکلیفی دامن میزند. این وسط، کسی از فعالان بازار نمیفهمد آینده چیست، چه تصمیمی در راه است و به چه چیزی باید اعتماد کند.
بانک مرکزی به قانون مصوب۱۴۰۲ استناد میکند. وزارت ارتباطات میگوید نگاه صرفاً مالی کافی نیست. راستش هر دو بخشی از واقعیت را میگویند، اما هیچکدام قانوننویس نیستند. مسیر درست این است که به جای تفسیر سلیقهای قانون، بنشینند و باهم قانون بنویسند. با مشارکت مجلس، بخش خصوصی و نهادهای حاکمیتی مرتبط.
دعوا سر تنظیمکننده است، در حالیکه هنوز چیزی برای تنظیم نداریم! نه قانون مشخصی داریم، نه زیرساختهای نظارتی آماده است، نه حتی یک چارچوب روشن برای نحوه احراز هویت، مالیات، رسیدگی قضایی یا امنیت اطلاعات کاربران. انگار وسط بیابان داریم بر سر رئیس کاروان دعوا میکنیم، در حالی که اصلاً کاروانی راه نیفتاده است!
اگر مسئولان واقعاً دنبال کمک به مردم و پیشرفت کشورند، باید از این مرحله بگذرند و سراغ آن چیزی بروند که هنوز وجود ندارد: چارچوبی ملی و جامع برای رمزارزها که هم حقوق مردم را تضمین کند، هم امکان نوآوری بدهد و هم امنیت اقتصادی کشور را تأمین کند. اعتماد مثل یک شیشه نازک است، نه با تبلیغ ساخته میشود، نه با شعار. اعتماد، از دل انسجام در گفتار و رفتار حکومت درمیآید. مردم، بهخصوص فعالان حوزه رمزارز، امروز بیش از هرچیز از نبود انسجام آسیب میبینند. آنها نمیدانند بر اساس چه قانونی فعالیت میکنند یا اصلاً آیا کاری که میکنند قانونی است یا نه. سرمایهگذار خارجی یا حتی داخلی، وقتی ببیند دو نهاد مهم کشور بر سر «چه کسی تصمیم بگیرد» اختلاف دارند، قدمی به سمت ما برنمیدارد. بیاعتمادی، اولین قدم برای فرار سرمایه و آخرین پله پیش از شکست سیاستهای داخلی است.
دولت برخلاف برداشت رایج، فقط مجموعهای از وزارتخانهها و سازمانها نیست، دولت یعنی هماهنگی میان همین نهادها. وقتی بانک مرکزی و وزارت ارتباطات، هرکدام برداشت متفاوتی از قانون دارند و حاضر نیستند از موضع خود کوتاه بیایند، این رئیس دولت است که باید ورود کند، نه بهعنوان طرف دعوا، بلکه بهعنوان داور. در فضای رقابتی جهانی، هیچ کشوری فرصت آزمون و خطا در حوزههایی، چون رمزارز را ندارد. ما هنوز در حال بحث بر سر مقدماتیم، در حالیکه دنیا به سمت بهرهبرداری از رمزارز ملی، تنظیم رابطه نظام بانکی و تعریف حقوق دیجیتال کاربران حرکت کرده است، تأخیر در تصمیمسازی، در این حوزه، نه فقط از نظر فنی که از نظر اقتصادی و امنیتی هم پرهزینه است.
بانک مرکزی و وزارت ارتباطات، هر دو نقش دارند، اما آنچه امروز لازم است، همصدایی درون دولت است. مردم باید بدانند قانون چیست، چه نهادی مسئول کجاست، فعالیتشان مجاز است یا نه و اگر مشکلی پیش آمد، به کجا باید مراجعه کنند چراکه نهایتاً، یک اکوسیستم پایدار رمزارزی، نه با صدور مجوزهای مقطعی، نه با بخشنامههای متناقض، بلکه با اعتمادسازی، شفافیت و قاعدهمندی واقعی ساخته میشود و این همان چیزی است که از دل جدالهای رسانهای بیرون نمیآید، بلکه در بطن گفتوگو، تعامل و عقلانیت دولتی شکل میگیرد. این مسیر اگرچه دشوار است، اما اجتنابناپذیر است چراکه آینده رمزارز در کشورمان، دیگر یک «انتخاب» نیست، بلکه یک «واقعیت جاری» است که اگر ما برای آن برنامه نداشته باشیم، دیگران برای ما برنامه خواهند نوشت. دولت نباید اجازه دهد اختلافنظر میان دستگاههای اجرایی، آنهم بر سر موضوعی به این مهمی، به بازی با اعصاب مردم و سرمایه آنها تبدیل شود. با پولپاشی و مجوزهای موقت، نه میتوان اعتماد ساخت، نه حقی را سریع به دست آورد. دولت باید ورود کند، چارچوب را شفاف تعیین و به همه نهادها اعلام کند دستگاه اجرایی، فقط مجری قانون است، نه مفسر سلیقهای آن. بازیگرانی که امروز در غیاب قانون روشن رقابت میکنند، فردا اگر با قاعدهمندی روبهرو نشوند یا فرار میکنند یا فساد میسازند.