کد خبر: 1296207
تاریخ انتشار: ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۶:۰۰
خاطراتی از عملیات الی بیت‌المقدس در گفت‌و‌گوی «جوان» با سردار محمدرضا نامی، فرمانده تیپ ذوالفقار در جنگ تحمیلی
با دوربین دیدم تعداد زیادی نیرو در جاده تردد می‌کنند. تشخیص ندادم خودی هستند یا دشمن! سریع رفتم با حسین قجه‌ای مشورت کنم. اما هر کاری کردم نتوانستم او را بیدار کنم. دوباره به دیدگاه برگشتم. وقتی وضعیت را نگاه کردم احساس خطر جدی کردم. دوباره برگشتم و هر شکلی بود ایشان را بیدار کردم. آنقدر خسته بود که به زور چشمش را باز کرد
زینب محمودی‌عالمی

جوان آنلاین: سردار جانباز محمدرضا نامی از رزمندگان و فرماندهان شناخته شده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) است که در سابقه جهادی خود، فرماندهی تیپ ذوالفقار از لشکر ۲۷ را نیز دارد. او که از مقطع حضور در کردستان همراه حاج احمد متوسلیان شده بود، بعد از تشکیل تیپ ۲۷ به این یگان آمد و در عملیات الی بیت‌المقدس یا همان آزادسازی خرمشهر، شاهد حماسه آفرینی گردان‌های تیپ محمدرسول‌الله (ص) نظیر گردان حبیب به فرماندهی شهید محسن وزوایی و همچنین گردان سلمان به فرماندهی شهید حسین قجه‌ای بود. سردار نامی در ماجرای مقاومت گردان سلمان روی جاده اهواز- خرمشهر در کنار شهید قجه‌ای بود و وقایعی را به چشم دید که در نوع خود کم نظیر است. در حالی که در ایام انجام عملیات الی بیت‌المقدس (۱۰ اردیبهشت تا ۳ خرداد ۶۱) هستیم، در گفت‌و‌گو با این جانباز دفاع مقدس، بخش‌هایی از خاطراتش را از این عملیات تقدیم حضورتان می‌کنیم. 

ورود شما به جبهه چگونه بود و آن زمان چند سال داشتید؟
پس ازآن‌که جنگ عراق با ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد با وجود اینکه ۱۷ ساله بودم، اما دغدغه این را داشتم خودم را به جبهه برسانم. من هم مانند خیلی از نوجوانان و افراد مختلف که به عنوان نیرو‌های مردمی بسیج خودشان را به جبهه می‌رساندند، با پیگیری مداوم و طی کردن آموزش نظامی از دی سال ۵۹ وارد جبهه شدم. اولین حضورم در جبهه در منطقه کردستان و مریوان بود که تحت فرماندهی حاج احمد متوسلیان قرار داشت. از آن زمان تا پایان جنگ در جبهه ماندم. در تمام عملیات‌های بزرگ دفاع مقدس به جز عملیات والفجر ۱۰ حضور داشتم. 

از چه موقعی وارد تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله شدید؟
در عملیات بیت‌المقدس من به عنوان مسئول واحد دیده‌بانی در گردان ذوالفقار خدمت می‌کردم. ذوالفقار یکی از گردان‌های تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله بود که سلاح‌های سنگین را سازماندهی و به کارگیری می‌کرد. از همان زمان در تیپ ۲۷ به عنوان مسئول واحد دیده بانی گردان ذوالفقار به فرماندهی شهید ناهیدی انجام وظیفه می‌کردم. در تمام مراحل عملیات الی بیت‌المقدس حضور داشتم و دو بار دراین عملیات مجروح شدم. 
 سال ۶۲ پس از شهادت شهید نورانی، فرماندهی تیپ ذوالفقار به عهده شهید کابلی افتاد به عنوان جانشین شهید کابلی در تیپ ذوالفقار مشغول بودم. از سال ۶۳ تا سال ۶۵ فرماندهی تیپ ذوالفقار برعهده‌ام بود. بعد از مجروحیت و رفتن به دوره دافوس بنابر درخواست شهید تهرانی‌مقدم، وارد مجموعه موشکی شدم و همکاری‌ام را از سال ۶۷ با شهید تهرانی مقدم در مجموعه فرماندهی موشکی ادامه دادم. 

به عنوان یک رزمنده دفاع مقدس، جایگاه عملیات الی‌بیت‌المقدس در تاریخ جنگ را چطور ارزیابی می‌کنید؟
قبل از انجام عملیات بیت‌المقدس سه عملیات انجام شد که هر سه بعد از عزل بنی صدر صورت گرفتند و موفقیت آمیز هم بودند. عملیات ثامن الائمه (ع) که منجر به شکست حصر آبادان شد. عملیات طریق‌القدس و آزادی بستان و عملیات فتح‌المبین که شمال خوزستان را آزاد کرد. در ابتدای جنگ مدیریت خاص بنی‌صدر مشکلات اساسی در مدیریت عالی جنگ به‌وجود آورده بود و یک فضایی ایجاد شده بود که ایران قادر به انجام عملیات تهاجمی نبود. خیانت بنی‌صدر در نهایت موجب عزلش شد. بعد از رفتن او فضای وحدت و همکاری بین ارتش و سپاه ایجاد شد. عملیات بیت‌المقدس در چنین فضایی انجام گرفت. در واقع آزادسازی خرمشهر اوج موفقیت و پیروزی ایران در این مقطع از جنگ بود و در کل تاریخ دفاع مقدس نیز این عملیات بسیار خاص و کم‌نظیر است. 

عملیات الی بیت‌المقدس با چه اهدافی انجام شد؟
هدف کلی عملیات الی بیت‌المقدس آزادسازی جنوب خوزستان و در نهایت آزادسازی خرمشهر بود. عملیات الی بیت‌المقدس با هدف آزادسازی جنوب خوزستان در سه مرحله طرح‌ریزی شد و طی مراحل مختلف به اجرا درآمد. این عملیات بسیارسخت و پیچیده بود. اهمیت منطقه مخصوصاً کل اراضی جنوب خوزستان و به ویژه شهر خرمشهر برای ایران و بعثی‌ها بسیار زیاد بود. 
تفاوت اساسی سال اول جنگ با سال دوم جنگ کاملاً مشهود بود. در سال اول جنگ بنی‌صدر فرماندهی کل قوا را برعهده داشت و توجهی به نیرو‌های مردمی و سپاه نداشت تا در سایه راهبردی که امام‌خمینی مشخص کرده بود هم افزایی به وجود آید. متأسفانه بنی‌صدر اقداماتی انجام داد که همه عملیات‌ها با شکست روبه‌رو شده بود. اما بعد از رفتن بنی‌صدر و اتحاد سپاه و ارتش یک سلسله عملیات مشترکی انجام گرفتند که نقطه اوج این عملیات‌ها، الی بیت‌المقدس یا همان آزادسازی خرمشهر بود. 

الان در سالگرد انجام عملیات الی‌بیت‌المقدس قرار داریم. از دیده‌های‌تان در این عملیات بگویید. 
در مرحله اول عملیات باید از کارون عبور می‌کردیم و خودمان را به جاده اهواز- خرمشهر می‌رسانیدم. وقتی از روی دکل، رودخانه را می‌دیدیم، مختصات منطقه به این ترتیب بود که با عبور از کارون باید یک راهپیمایی طولانی بین ۱۵ الی ۱۸ کیلومتر انجام می‌دادیم تا به جاده می‌رسیدیم. شب اول عملیات بخشی از جاده اهواز- خرمشهرآزاد شد. وقتی گروه ما وارد منطقه شد، سایر بچه‌ها از منطقه عبور کرده بودند. از خط حد تیپ ۲۷ حضرت‌رسول (ص) تا غرب جاده اهواز- خرمشهر، بچه‌ها با دشمن می‌جنگیدند. من آنجا صحنه‌های عجیبی را می‌دیدم. در یکی از صحنه‌ها نحوه شهادت شهید وزوایی و نیرو‌هایی گردان حبیب را دیدیم که به صورت مظلومانه‌ای خیلی از آنها به شهادت رسیده بودند. چون هوا داشت روشن می‌شد، دشمن در وضعیت مسلطی قرار گرفته بود. بچه‌ها در تیررس دشمن قرار گرفته بودند و بسیاری از نیرو‌ها مثل شهید وزوایی آنجا به شهادت رسیده بودند. 

مرحله اول عملیات چند روز طول کشید؟
مرحله اول یک هفته طول کشید. در طول یک هفته من از شمالی‌ترین تا جنوبی‌ترین نقطه نبرد درحال تردد بودم و سازماندهی و هدایت آتش را به عهده داشتم. اما بیشتر در ضلع جنوبی تحت فرماندهی شهید قجه‌ای، فرمانده گردان سلمان برای دیده بانی و هدایت آتش توپخانه و ادوات حضور داشتم. در مرحله اول رزمندگان حماسه‌ها خلق کردند و با کمترین امکانات و با یک گردان در مقابل انواع و اقسام فشاردشمن و پاتک‌ها و ضد حملات دشمن ایستادند. دشمن با هرآنچه درتوان داشت وارد صحنه شد تا ازاین طریق بتواند رخنه‌ای ایجاد کند و عملیات الی بیت‌المقدس را با شکست مواجه کند. در یک هفته شاهد مقاومت و فداکاری و از خود گذشتگی گردان سلمان بودم. اما هر روز که می‌گذشت این گردان بیشتر تحلیل می‌رفت. تعدادی شهید و تعدادی مجروح می‌شدند، اما با مقاومت و انگیزه بالا می‌جنگیدند. فرماندهی گردان برعهده شهید قجه‌ای بود که در اینجا یک نقش مهمی را ایفا کرد. تمام نیرو‌ها درگیر بودند و امکان جایگزین یگان دیگری با گردان سلمان میسر نبود. بعداً شنیدم حاج احمد متوسلیان و شهید همت گفته بودند اگر امکان ماندن نیست، عقب‌نشینی کنید، اما شهید قجه‌ای می‌دانست اگرعقب‌نشینی کند، کل عملیات به مشکل برمی‌خورد؛ لذا آنقدر ایستاد تا خودش نیز به شهادت رسید. 

مقاومت نیرو‌های لشکر ۲۷ در روی جاده اهواز- خرمشهر از ماجرا‌های معروف جنگ است. از آن روز‌ها کدام خاطره بیشتر در ذهن خودتان مرور می‌شود؟
 بعد از شش روز مقاومت و گرمای زیاد هوا، نهایتاً توانستیم روی جاده خاکریز بزنیم. یک روز امتداد جاده را که نگاه کردم، اوضاع مشکوک به نظر می‌رسید! شرایط به گونه‌ای بود که مدام منطقه زیر آتش دشمن بود. بعد از چند روز خستگی و مقاومت و تلاش شبانه‌روزی، کمی که اوضاع آرام شد، حسین قجه‌ای به داخل سنگری در پشت دژ رفت تا استراحت کند. مثل یک آدم بیهوش به خواب سنگینی فرو رفت. اکثر نیرو‌های خط مقدم هم کمی استراحت کردند. یک دفعه با دوربین از دیدگاه نگاه کردم و دیدم تعداد زیادی نیرو در جاده تردد می‌کنند. واقعاً تشخیص ندادم نیرو‌های خودی هستند یا دشمن! سریع رفتم با حسین قجه‌ای مشورت کنم. اما هر کاری کردم، نتوانستم او را بیدار کنم. دوباره به دیدگاه برگشتم. وقتی وضعیت را نگاه کردم احساس خطر جدی کردم. دوباره برگشتم و این بار به هر شکلی بود ایشان را بیدار کردم. آنقدر خسته بود که به زور چشمش را باز کرد. گفت: چه شده؟ گفتم: تعدادی نیرو جلو هستند نمی‌دانیم خودی هستند یا عراقی. سریع هوشیار شد. وقتی دوربین را نگاه کرد متوجه شد نیرو‌های دشمن هستند. گفت: برو و آتش تهیه را هماهنگ کن. سریع درخواست آتش کردم و حسین خودش رفت جلو. با آتش توپخانه و شلیک آرپی‌جی بچه‌ها، عراقی‌ها که تعدادشان بسیاری زیاد بود، مجبور به عقب‌نشینی شدند. در همین حین یک گلوله منفجر شد و از ناحیه پهلوی راست مجروح شدم. مرا به عقب منتقل کردند. می‌خواستند به بیمارستان اهواز منتقل کنند، اما دیدم مجروحیتم عمیق نیست و منصرف شدم. احمد دولابی از نیرو‌های با سابقه هم کنارم مجروح شد. همان جا یک گلوله به سر حسین قجه‌ای خورد و این فرمانده رشید و شجاع را به شهادت رساند. حماسه آفرینی گردان سلمان در منتهی‌الیه تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) باعث شد آن منطقه حفظ شود. بعد از یک هفته کل جاده اهواز-خرمشهر با عملیاتی که انجام گرفت آزاد شد و بعد ازاین مقاومت و ایستادگی، زمینه برای مرحله دوم عملیات فراهم شد. 

به رغم مجروحیت، باز هم به ادامه عملیات پرداختید؟
بله، چون احساس می‌کردم این مجروحیت چیزی نیست که بتواند من را از صحنه جنگ دور کند؛ لذا در مرحله دوم هم حضور داشتم. در مرحله دوم، نیرو‌ها به مرز‌های بین‌المللی رسیدند. یعنی از محور طلائیه و کوشک، پاسگاه زید و شمال شلمچه (پاسگاه کوت سواری). بچه‌ها به مرز رسیدند. اما مرحله دوم عملیات طولانی شد و حدود دو هفته طول کشید. این دو هفته هم در پاسخ به پاتک‌های دشمن و تثبیت مواضع فتح شده سپری شد. به یکباره در مرحله دوم عملیات الی‌بیت‌المقدس خبر رسید دشمن از مرز‌های غرب کشور عقب‌نشینی تاکتیکی کرده است. این خبر بسیار مهم بود. فشاری که در این قسمت به دشمن وارد شد و غنائمی که از دشمن گرفته بودیم، در تداوم عملیات بسیار مؤثر بود. 

مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس چگونه شکل گرفت؟
مرحله سوم عملیات واقعاً یک مرحله بسیار حساسی بود. دشمن با عقب‌نشینی از مناطق غربی کشور، سعی کرد تا مواضع خودش را در جنوب تقویت کند. اینجا صدام حرف معروفش را زده بود که اگر ایران خرمشهر را بگیرد من کلید بصره را به آنها می‌دهم. این نشان از اطمینان او از سیستم دفاعی‌اش داشت. بین خرمشهر تا شلمچه ۱۵ کیلومتر فاصله را به یک دژ مستحکم تبدیل کرده بود. تمام تلاش دشمن این بود که مانع از نفوذ نیرو‌های ایران شود و از آزادسازی خرمشهرجلوگیری کند، لذا صدام آمد و چنین رجزخوانی کرد. در مرحله سوم عملیات مقدار وسیعی از جنوب خوزستان را پس گرفتیم. در کل عملیات الی‌بیت‌المقدس یک بخش وسیعی از خاک اشغال شده کشورمان که ۵ هزارو ۴۰۰ کیلومتر مربع بود، آزاد شد. اما اگر خود شهر خرمشهر آزاد نمی‌شد، نمی‌توانستیم بگوییم که این عملیات موفقیت‌آمیز بوده است؛ لذا باید مرحله چهارم و آزادسازی نهایی خونین شهر انجام می‌گرفت. 

در صحبت‌های‌تان اشاره‌ای به حاج احمد و شهید همت کردید، این دو فرمانده را در خلال عملیات ملاقات کردید؟
هم حاج احمد و هم حاج‌همت هر دو فرمانده عملیاتی بودند. جلو می‌آمدند و در خط مقدم حضور پیدا می‌کردند. در بامداد یکم خرداد سال ۶۱ شاهد بودم که شهید ابراهیم همت با یک نفربر M۱۱۳ به پشت خاکریزی که به عنوان نقطه رهایی مطرح بود آمد تا نیرو‌ها را هدایت کند. من و شهید حمیدیان کنار هم بودیم. قرار بود ایشان یک طرف هدایت آتش را انجام بدهد ما هم از محور سمت چپ. به سمت دشمن حرکت کردیم. در آن لحظات اولیه متوجه نشدم نارنجک یا مین بود که سمت راست ما منفجر شد و از ناحیه پهلو و پای راست کاملاً مجروح شدم و امکان ادامه حرکت نداشتم. طرح عملیات اینطور بود که وقتی نیرو‌ها به اروند رسیدند و محاصره کامل شد، همان‌جا چند پل منفجر شود. وقتی مجروح شدم بلافاصله با بیسیم با شهید همت که در نفربر ۳۱۱M بود تماس گرفتم و گفتم برادرهمت! من مجروح شدم یک نیروی دیگرجای من بفرستید تا هدایت آتش را انجام بدهد. شهید نورانی را به جای من پیشنهاد کردند. وقتی با برانکارد مرا به پشت خاکریز بردند حمیدیان هم مجروح شده بود. همزمان ما را داخل آمبولانس گذاشتند. در آمبولانس را که می‌خواستند ببندند، شهید همت کنار آمبولانس آمد و با ما احوال پرسی کرد. بعد حرکت کردیم و ما را به اهواز منتقل کردند و با هواپیما به تهران و از آنجا هم به بیمارستان نکویی قم رفتیم و بستری شدیم. دیگراز اطلاعات اخبار عملیات بیت‌المقدس بی‌اطلاع بودم تا خبرآزادی خرمشهر را شنیدم. 
بعد‌ها از سایر بچه‌ها شندیم که روز دوم خرداد دشمن به شدت پاتک می‌زد و می‌خواست محاصره را بشکند. اما با مقاومت و ایستادگی و مقابله جدی بچه‌ها پاتک دشمن دفع می‌شود. اینجا جا دارد از شهید شهبازی جانشین تیپ ۲۷ حضرت‌رسول (ص) و از دانشجویان پیروخط امام یاد کنم که ایشان فرماندهی آن محور را برعهده داشتند و همان‌جا هم به شهادت رسیدند. با ایستادگی رزمندگان در حوالی ظهر سوم خرداد ۱۳۶۱ گروه گروه از نیرو‌های عراق مجبور شدند خودشان را تسلیم نیرو‌های ایران کنند. حاج احمد کاظمی پشت بیسیم به قرارگاه می‌گفت انگار اینها (عراقی‌ها) دارند، راهپیمایی می‌کنند. حدود ۱۹ هزار نیروی بعثی به اسارت رزمندگان درآمدند. ابتکار، خلاقیت و تاکتیک‌هایی که در عملیات الی‌بیت‌المقدس و دیگر عملیات جنگ انجام گرفت، چیزی نبود که در متون دانشکده‌های نظامی دنیا تدریس شود. بلکه بسیاری از آنها با ابتکار فرماندهان جوان خودمان صورت می‌گرفت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار