کانال «اندکی تفکر» در ایتا نوشت: چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغهها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است، به دو قورباغه دیگر گفتند که چارهای نیست، شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نادیده گرفتند و کوشیدند که از گودال بیرون بپرند، اما قورباغههای دیگر دائماً به آنها میگفتند که دست از تلاش بردارید، شما خواهید مرد! پس از مدتی یکی از دو قورباغه دست از تلاش برداشت و به داخل گودال پرتاب شد و مرد، اما قورباغه دیگر همچنان با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش میکرد. بقیه قورباغهها فریاد میزدند که دست از تلاش بردار، اما او با توان بیشتری تلاش میکرد و بالاخره از گودال خارج شد. وقتی از گودال بیرون آمد، معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او تمام این مدت فکر میکرده که دیگران او را تشویق میکنند. داستان بالا ساختگی است، اما در واقعیت همین است که اطرافیان گاهی اوقات خواسته یا ناخواسته، حرفهای ناامید کننده میزنند که اگر قوی نباشی، حتماً تسلیم این افکار سمی میشی؛ مثلاً میگن بابا ولش کن، تو از پس این کارها برنمیای، تو کجا و این اهدافی که داری کجا تو هنوز کم تجربهای، اگر این کار را انجام بدی، حتماً خسارت میبینی و... ناشنوا باش وقتی نفس و آدمها در حال القای امواج منفی به تو هستن.