جوان آنلاین: حاج سیدابراهیم یزدی از نیروهای پیشکسوت لشکر ۴۱ ثارالله (ع)، چون در طول دفاعمقدس مسئولیت تبلیغات این لشکر را برعهده داشت، فردی رسانهای و خوشبیان است. پیشتر با او درخصوص حضورش در لشکر ثارالله و همرزمیاش با حاجقاسم مصاحبهای انجام داده بودیم، در حالی که سالگرد سپهبدشهیدحاجقاسم سلیمانی را به تازگی پشتسر گذاشتهایم، مروری به نقش لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات کربلای ۴ و ۵ و همینطور دیگر عملیات بزرگ این لشکر در خلال سال ۱۳۶۵ انداختیم. یزدی در ذیل خاطراتش از عملیات کربلای ۵ (دی ۱۳۶۵) میگوید که در این عملیات شرایطی پیش آمد که حاجقاسم ۱۲ روز تمام مجبور شد داخل یک کانال بماند و زیر آتش بیامان دشمن، نیروهایش را هدایت کند.
به طور کلی لشکر ۴۱ ثارالله در طول دوران دفاع مقدس در چند عملیات بزرگ جنگ شرکت داشته است؟
قبلش عرض کنم که سپاه در سال ۱۳۶۰ در دو مرحله تیپهایی را تشکیل داد. بار اول در مهر سال ۶۰ بود که بعد از شکست حصرآبادان سه تیپ اولیه سپاه تشکیل شدند. در موج دوم تشکیل تیپهای سپاه که اواخر پاییز سال ۱۳۶۰ بود، تیپ ثارالله هم تأسیس شد. چند ماه بعد در سال ۶۱ این تیپ به لشکر تبدیل شد و میتوانم بگویم از ۲۸ عملیات مهم دفاعمقدس در ۲۵ عملیات آن حضور داشت. البته ما در عملیات طریقالقدس هم شرکت داشتیم که در این زمان هنوز تیپ ثارالله رسماً تشکیل نشده بود. به هر حال لشکر ۴۱ ثارالله در طول هشت سال دفاعمقدس در عملیاتهای مختلفی مثل فتحالمبین، الیبیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر)، رمضان، والفجر یک و ۳، خیبر، بدر، نصر ۴، کربلای یک، کربلای۴، کربلای۵، والفجر۱۰، بیتالمقدس۷ و... حضور داشت.
چون در ایام مابین انجام عملیات کربلای ۴ و ۵ هستیم، بیشتر دوست داریم در مورد این دو عملیات صحبت کنیم. در کربلای ۴ چه مأموریتی به لشکرثارالله داده شده بود؟
به طور کلی برای انجام عملیات کربلای ۴، منطقه عمومی خرمشهر حدفاصل شلمچه تا نزدیکیهای آبادان روبهروی بصره و پتروشیمی عراق به عنوان منطقه انجام عملیات در نظر گرفته شده بود. لشکر ۴۱ ثارالله هم که همیشه از لشکرهای فعال در عملیات بزرگ بود، پای کار آمد و حد عمل لشکر هم در نهر عرایض و جزیره امالرصاص تعیین شد. در واقع این منطقهای که عرض کردم، نقطه ورود رزمندگان لشکر ثارالله (ع) و یکی از معبرهایی بود که باید از آنجا به سوی دشمن حمله میکردیم. در این عملیات باید گردانهای ۴۰۸ و ۴۱۵ لشکر ثارالله به سمت جزیره امالرصاص عراق حمله میکردند. نهر عرایض بسیار بزرگ و عریض بود، به نحوی که انواع قایق و لنجهای بزرگ در آن عبور و مرور میکردند. این نهر در ادامه به اروند میرسید و در آن سوی نهر عرایض، امالرصاص جزیره کوچکی در اروند بود که پس از عبور از آن به پتروشیمی عراق میرسیدیم. حمید شفیعی فرمانده گردان غواص ۴۰۸ و شهید حسین تاجیک هم فرمانده گردان ۴۱۵ بود.
با توجه به اینکه کربلای ۴ با عدمالفتح روبهرو شد، شما که در واحد تبلیغات بودید، توانستید وارد این عملیات بشوید؟ سرنوشت نیروهایی که به خط دشمن زدند چه شد؟
وقتی بچههای رزمنده لشکر به اروند زدند، روی اروند و در نزدیکیهای جزیره امالرصاص درگیرهای محدودی پیش آمده بود. در نهایت این بچهها به امالرصاص میرسند، اما آنجا یک جنگ تمام عیاری رخ میدهد. گردان ۴۱۵ طبق برنامهریزیهای قبلی وارد عمل میشود و منطقه را به دست میگیرد. یگانهای دیگر که از آب رد شده بودند با دشمن درگیر میشوند و این درگیری ادامه داشت و نهایتاً گردان ۴۱۵ شهید تاجیک دو روز مقاومت میکند، ولی، چون دشمن متوجه عملیات ما شده بود و اجازه پیشروی پیشتر به نیروهای ما را نمیداد، دستور عقبنشینی کلی صادر شد و فرماندهان تصمیم گرفتند که نیروها را از جزیره امالرصاص به عقب بکشند. به این ترتیب باقیمانده رزمندههای لشکر ثارالله تمام تلاششان را میکنند تا نیروهای مجروح و همینطور پیکر شهدا را از روی اروند به عقب انتقال بدهند و آنها را به قرارگاه لشکر ثارالله میآورند. ما هم به عنوان واحد تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله هنوز وارد کار تبلیغاتی نشده بودیم و کارهای ابتدایی مانند فیلمبرداری و... را تدارک میدیدیم که گفتند عملیات به اتمام رسیده است. تا آنجا که یادم است، ششم دیماه بود، گفتند عملیات تمام شده و باید ببینیم تکلیف چیست. بعد یک جلسهای در قرارگاه لشکر تشکیل شد. شهید حاجقاسم سلیمانی آمد و به عنوان فرمانده لشکر گزارش کوتاهی ارائه و عنوان کرد که عملیات جایگزین انجام خواهد شد.
منظور ایشان از عملیات جایگزین کربلای ۵ بود؟
بله. آنطور که بعدها بیان شد، طبق جلسهای که بین فرماندهان لشکر و فرمانده سپاه و آقای هاشمی برگزار شده بود، تصمیم میگیرند که کربلای ۵ چند روز بعد از کربلای ۴ انجام شود؛ بنابراین نیروها باید میماندند تا در عملیات بعدی که کربلای ۵ بود، شرکت میکردند. واقعاً کار عجیبی بود که در آن مقطع زمان انجام شد. دشمن اصلاً فکرش را نمیکرد که ایران بعد از یک عملیات بزرگ به نام کربلای ۴ بیاید و به سرعت نیروهایش را آماده یک عملیات دیگر بکند. هنری که فرماندهان به خرج دادند، این بود که منطقه را عوض کردند و با تغییر استراتژی کاری کردند تا از ظرفیتهای کربلای ۴ برای عملیات بعدی استفاده شود. در حقیقت کربلای ۴ کلید ورود ما به کربلای ۵ شد. عملیاتی که توانست ضربات بسیار سختی را به دشمن وارد کند.
چه خاطرهای از حاجقاسم سلیمانی در جریان عملیات کربلای ۴ یا ۵ دارید؟
کربلای ۴ ظرف حدود دو روز به اتمام رسید، اما عملیات کربلای ۵ بسیار عملیات سنگین، سخت و طولانی مدت بود. من قبلاً یک خاطرهای را از حضور حاجقاسم در عملیات کربلای ۵ تعریف کردهام که خوب است اینجا هم آن را بیان کنم. در کربلای ۵ شرایطی پیش آمد که حاجقاسم و سردار مرتضی قربانی که فرمانده لشکر ۲۵ کربلا بودند، ۱۲ روز تمام در یک کانالی در منطقه عملیاتی کربلای ۵ ماندند و از آنجا بیرون نیامدند. ۱۲روز در یک کانال آن هم در منطقه عملیاتی کربلای ۵، شهرک دوییجی و کانال ماهی واقعاً شرایط بغرنجی داشت. آتش دشمن در کربلای ۵ یک لحظه هم قطع نمیشد، اما حاج قاسم و آقای قربانی که هر دو فرمانده لشکر بودند، با بدترین شرایط جسمی و فشارهای روحی و روانی که به آنها تحمیل میشد، از کانال بیرون نیامدند و در خط کنار بچهها ماندند. ۱۲ روز در شرایط عملیاتی اصلاً کار راحتی نیست. در آن ایام اگر فرماندهان کار داشتند، بیسیم میزدند تا نیروهای پشتیبانی به خط بروند، گاهی هر چه منتظر میشدیم تا حاجقاسم بیاید، خبری نمیشد، میپرسیدیم حبیب نمیآید؟ (حبیب نام مستعار حاجی بود) میگفتند نه نمیآید. میرفتیم خط میدیدیم روی خاکهای کانال، کنار نیروی بسیجی روی زمین نشسته و برای در امان ماندن از گلولهها و خمپارههای دشمن حفره میکند. همزمان فرماندهی و پشتیبانی هم میکرد.
سخن پایانی.
در پایان یک خاطرهای را برایتان تعریف کنم. یک روز در اثنای عملیات کربلاییک حاج قاسم به کانال محل استقرار ما آمده بود. بعد ایشان به طرف گردان ۴۱۴حرکت کرد و رفت. در همین حین یکی از نیروهای تبلیغات به نام حاجآقا حلم آموز پیش ما آمد. ایشان به خاطر صدای بلندی که داشت و شعارهایی که میداد، وزیر شعار میگفتیم. در عملیات کربلای یک حلم آموز یک ماشین تانکردار تحویل گرفته بود و بلندگویش را هم روی آن نصب کرده بود، اما، چون هوا گرم بود، در کنار کارهای تبلیغاتی، به بچهها شربت خنک میرساند. ایشان که پیش ما آمد، دبهای به او دادم و گفتم برو این را تا نصفه شربت پر کن که بچهها دارند از تشنگی لهله میزنند. حلم آموز هنوز خیلی از ما دور نشده بود که ناگهان یک بمب افکن دشمن روی سر ما ظاهر شد. همینطور که به هواپیما نگاه میکردم، دیدم در عقب بمب افکن باز و یک بمب بسیار بزرگ از آن پرتاب شد. این بمب در ۳۰، ۴۰ متری ما افتاد و منفجر شد. ما خودمان را داخل کانال انداختیم، اما شدت انفجار به حدی بود که احساس کردم دیوارههای کانال بههم پیچید و باز شد! آنقدر این فشار سخت بود که هنوز بعد از گذشت سالها، عضلاتم از فشاری که آن موقع به تنم وارد شده اذیت میشود. سن که بالاتر میرود عوارض آن بیشتر خودش را نشان میدهد. از آن طرف حاجآقا حلم آموز ترکش به پهلویش خورد و او را به درمانگاه بردند. ماشین تانکر شربت را هم یکی از بچهها برد و ما نتوانستیم چیزی از آن شربت بخوریم.