جوان آنلاین: وقتی از جهاد و جهادگران صحبت به میان میآید، منظور بزرگمردان و شیرزنانی هستند که میتوانند با اقدامات خود تاریخ را طور دیگری رقم بزنند. حسین علیمرادی یکی از همین جهادگران تحصیلکرده و متخصص است که قید زندگی مرفه و تحصیل در خارج از ایران را زد تا با گامهای راسخی که در جبهه محرومیتزدایی داشت باعث تغییر در مسیر زندگی خیلیها شود. او مؤسسه «دست یاری به دشتیاری» را بنا نهاد و توانست بیش از ۲۰ مدرسه و مرکز درمانی و خدماتی در منطقه دشتیاری استان سیستان و بلوچستان احداث کند. حسین آذر ۱۳۹۸ پاداش تلاشهایش را گرفت و هنگام شناسایی و بازدید از مناطق محروم دشتیاری در سانحه تصادفی آسمانی شد و مدال «شهادت» را بر گردن آویخت، اما خیریه «دست یاری به دشتیاری» به عشق اقدامات و زحمات این جهادگر دلسوز، هنوز پابرجاست و این روند تا حذف تمامی محرومیتهای مردم دوستداشتنی سیستان و بلوچستان ادامه خواهد داشت.
همه چیز از نذری بینظیر خانم علیمرادی شروع شد. پسربزرگش حسین روز عاشورا به دنیا آمد. حسن پسر بعدی بود که در شب میلاد امام حسن مجتبی (ع) به این خانواده جمع و جور اضافه شد. وضع زندگی آنها خوب و از نظر مالی در موقعیت ایدهآلی قرار داشتند و وقتی بچهها به سن نوجوانی رسیدند مادرشان تصمیم گرفت نذرش را به سرانجام برساند. همیشه دختری به نام زینب میخواست. بعد از فراز و نشیبهایی تصمیم گرفتند دختری به همین نام را به فرزند خواندگی قبول کنند. زینب را گروه جهادگر حاج آقا عبدالله والی به این خانواده معرفی کردند. به خانم علیمرادی گفته شد برای دیدن زینب باید به منطقه کپرنشین بشاگرد از توابع میناب در استان هرمزگان بروند. سال ۱۳۸۶ بود و حسین تازه وارد ۱۴سالگی شده بود. پدرش تصمیم داشت برای ادامه تحصیل در مقطع دکترای حسابداری همراه همسر و فرزندانش به انگلستان سفر کند. فرصت دیگری نبود، همه اعضای خانواده با هم به دیدن زینب رفتند و ساعاتی را در آن کپرهایی که حکم خانه را برای بشاگردیهای محروم داشت سپری کردند. چند روز بعد، حسین همراه خانواده به انگلستان رفت، اما همان دیدار کوتاه با گروه جهادی حاج آقا والی کار خودش را کرده بود و بعدها در جبهه محرومیتزدایی از او جهادگری بیبدیل ساخت.
ارسال کتاب و نوشت افزار به مناطق محروم
به لطف مستندسازان و اعضای مؤسسه «دست یاری به دشتیاری» فیلمهای متعددی از شهید حسین علیمرادی به یادگار مانده است. در یکی از آنها حسین روند تبدیل شدنش به یک جهادگر شبانهروزی را اینطور تعریف میکند: «من حسین علیمرادی، متولد ۱۳۷۴ و مؤسس و مدیرعامل مؤسسه «دست یاری به دشتیاری» هستم. داستان از ۱۴ سالگیام شروع شد. همراه خانوادهام به منطقه بشاگرد هرمزگان رفتیم. در آن سالها این منطقه وضعیت امروز دشتیاری را داشت. به آنجا سفر کرده بودیم تا سرپرستی دختر بچهای را قبول کنیم. این اولین مواجهه من با مفهومی به نام منطقه محروم بود. کمی بعد به دلیل ادامه تحصیل پدرم به انگلستان رفتیم.»
حسین میافزاید: «سوم دبیرستان بودم که همراه خانواده به ایران برگشتم. وارد دانشگاه علامه طباطبایی که شدم از همان ترم اول به طور جدی طرح تشکیل یک کانون خیریه را دنبال کردم. میخواستیم کانون فرهنگی و خیریهای را در دانشگاه علامه راهاندازی کنیم که در کنار آن بتوانیم هم به دانشجوها کمک کنیم و هم برای کار خیر فرهنگسازی شود. یعنی به دانشجویان به طور عملی نشان دهیم که بدون پول هم میشود کار خیر کرد.»
ابتدای سال ۹۳ بود که کانون خیریه دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی با مسئولیت حسین آغاز به کار کرد. هر طرح نامی داشت که با این عبارت شروع میشد: «سهم من از...»
بخشی از این کار خیر معطوف به فعالیتهای کمک آموزشی و ارسال کتاب و نوشت افزار به مناطق محروم بود. حسین نام این کارگروه خیریه را «سهم من از تحصیل تو» گذاشته بود.
خودش در مستندی که در آن حضور دارد، میگوید: «یک دانشجو به نام ناصر بلوچ داشتیم. او بدون اطلاع من آمده و مقداری از این کتابها و نوشت افزارهایی را که جمع آوری شده بود به شهرستانشان در سیستان و بلوچستان برده بود. این ماجرا گذشت تا سال بعد که آمد و در جلسهای گفت میخواهم گزارشی از خروجی این بستههای کمک آموزشی که به دهستان دشتیاری بردم به شما بدهم. کنار اعضای خیریه نشست و با خوشحالی گفت امسال ما ۱۵ نفر قبولی کنکور داشتیم.»
این جهادگر شهید ادامه میدهد: «همانجا از ذوق زدگی ناصر بلوچ تعجب کردم و گفتم، خب که چی؟ یعنی روستایتان آنقدر کوچک است که شما با این تعداد قبولی این همه ذوق کردید؟ ناصر بلوچ شروع به توضیح دادن کرد و گفت نه من دارم درباره یک دهستان ۳۰ هزار نفری صحبت میکنم که ۶ هزار دانشآموز دارد و هر سال به زور دو، سه نفر در آن موفق به قبولی در کنکور میشوند.»
حسین وقتی میشنود یکی از دانشآموزان آنجا با دیدن آن کتابها گفته که «بالاخره خدا با ما آشتی کرد؟ بالاخره کسی پیدا شد که ما را ببیند؟» منقلب میشود.
بعد از گذشت مدتی اولین بازدید گروه خیریه دانشگاه از منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان شکل میگیرد و حسین و دوستانش برای همیشه دامنگیر این خاک و مردمان خونگرم و مهربان و محرومش میشوند.
آغاز کار بزرگ با قدمهای کوچک
نزدیکان شهید حسین علیمرادی میگویند او با گامهای راسخی که در جبهه محرومیتزدایی داشت باعث تغییر در مسیر زندگی خیلیها شد. این تحول حتی به دل خانواده نیکوکار او هم راه پیدا کرد و حالا بعد از رفتنش، اعضای خانواده مسئولیت رسیدگی به امور بیش از ۲۰ مدرسهای که در سیستان و بلوچستان با همکاری مؤسسه «دست یاری به دشتیاری» راهاندازی شده را به عهده گرفتهاند.
خانم فاطمه محرابی، مدرس زبان انگلیسی و مادر حسین است. مادری که پسرش را چنان تربیت کرد که در اوج رفاه و آسایش، راه کمک به محرومان و زندگی سخت، اما پر از معنویت را برگزید.
مادر شهید علیمرادی میگوید: «حسین این کار بزرگ را با قدمهای کوچک آغاز کرد و همه با چشم خودشان خروجی این حرکتهای معنادار او را دیدند. کمی بعد از ورود به دانشگاه بود که حسین خیریه دانشگاه علامه طباطبایی را راهاندازی کرد. سال ۱۳۹۳ او میدانست که پیش از هر چیز باید دانشجوها را پای این کار خیر بیاورد. از طرف دیگر، حواسش بود دانشجوها ممکن است نتوانند کمکهای زیادی داشته باشند. پس با شعار «سهم من از تحصیل تو» به میدان آمد. سهمیه هزار تومانی برای این کار در نظر گرفت، یعنی مبلغی که در آن زمان هر دانشجو با هر وضعیت مالی میتوانست پرداخت و در این کار خیر شرکت کند. این حرکت به بار نشست و خروجی بسیار مطلوبی داشت. حسین به همه نشان داد برای امور خیریه نباید فقط سراغ سرمایهداران بزرگ رفت بلکه با همین مبالغ اندک هم میتوان تأثیرگذار بود. بعد از شناسایی مناطق محروم منطقه دشتیاری، حسین بازبینی دیگری در کار خیر دانشجویی داشت.
او میگفت کار دانشجو آجر بالا انداختن و کارهای عمرانی نیست، چراکه با این کارها ممکن است اشتغال کارگران روزمزد از همانی که هست کمتر شود. پسرم معتقد بود دانشجو باید از ظرفیتهای علمی برای رشد مناطق محروم استفاده کند. بر اساس همین طرح، خیریهای که او راهاندازی کرده بود مورد تقدیر قرار گرفت و سرآمد دیگر خیریههای دانشجویی کشور شد.»
خانم محرابی میافزاید: «بعد از شهادت پسرش مدتی دچار افسردگی شد و نمیتوانست به تدریس ادامه دهد، اما یادآوری تلاشهای شبانهروزی پسرش در خدمت به محرومان دوباره او را مصمم به ادامه راه تدریس برای افراد بیبضاعت و کمک به خیریه دست یاری به دشتیاری کرد.»
وی ادامه میدهد: «واقعیت این است که بچههای منطقه دشتیاری از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار هستند. حسین به درستی متوجه این موضوع شده بود و لازم میدید جز احداث دبستان و مدارس راهنمایی کاری جدی برای قبولی این جوانها در دانشگاهها انجام دهد. به همین دلیل نخستین مدرسه آمادگی برای کنکور با خدمات شبانهروزی را در این منطقه احداث کرد. برای این کار با خیران زیادی وارد گفتگو شد و از مسئولان دلسوز منطقه آزاد چابهار نیز کمکهای بزرگی دریافت کرد. نتیجه این همکاریها در سال بعد به بار نشست و ۲۳ نفر از دانشآموزان این مدرسه که در منطقهای به شدت محروم قرار دارد در دانشگاههای سراسری قبول شدند و حالا در رشتههای خوبی مشغول تحصیل هستند. حسین با بهترین استادان که تخصصشان آماده کردن پشت کنکوریها برای آزمون بود وارد مذاکره شد. بعد از این جلسهها استادان مشهور داوطلبانه به منطقه دشتیاری رفتند و در این مدرسه شبانه روزی مشغول تدریس شدند. با یاد این تلاشهاست که حالا مصممتر از قبل میخواهم راه پسرم را در مسیر محرومیتزدایی ادامه دهم. این روزها میدانم که آرامش روح بزرگ پسرم و صبور بودن ما در داغ فراق او در گرو همین فعالیتهایی است که نهالش را حسین در زندگی ما کاشت.»
گردهمایی برای انسانیت
وقتی از همسر شهید حسین علیمرادی میخواهیم از روحیات او برایمان بگوید به سالهای نخست دانشگاه برمیگردد. حسین ابتدای آشنایی با صبوری ویژه خودش حرفی به او زده بود که حالا درستی آن را بیشتر از قبل درک میکند.
زهرا محمدی میگوید: «تازه وارد دانشگاه علامه طباطبایی شده بودم. خوب همه میدانند که این دانشگاه از دیرباز انجمنهای فعالی داشت که دانشجوها با عضویت در آنها در باره مسائل اجتماعی و سیاسی فعالیتهایی را پیش میبردند. من ابتدای ورود به دانشگاه عضو انجمن اسلامی دانشگاه شدم. از همان روزها حسین را میدیدم که با دست خالی، اما با امید زیادی به دنبال ایجاد یک خیریه دانشجویی در کنار این انجمنها بود. همراهان اندکی داشت و کارش هنوز شکل مشخصی به خود نگرفته بود. روزی از من خواست به این خیریه بپیوندم و کارهایی را به عهده بگیرم. راستش همچنان دوست داشتم در انجمن اسلامی بمانم. حسین همان روزها حرفی به من زد که تا به امروز آویزه گوشم شده است. گفت عضویت در انجمنهایی که در آنها بحث سیاسی میشود خوب است، اما من یک سؤال دارم، آیا این وسط دردی هم از کسی دوا میشود؟ با این حرفها به فکر فرو رفتم. حق با حسین بود، دیگر من هم مثل او مصمم بودم حرکتی انجام دهم تا به قول خودش خروجی ملموسی برای محرومیتزدایی و کمک به نیازمندان داشته باشد. به همین دلیل با راهنمایی حسین انجمنی با محوریت فرهنگسازی کار خیر در جامعه دانشجویی در دانشگاه علامه طباطبایی ایجاد کردیم.»
پرهیز از کمک کردن مقطعی
همسر شهید علیمرادی میافزاید: «بعد از گذشت مدتی با برخوردی که بین او و یک دانشجوی سیستان و بلوچستانی ایجاد شده بود با منطقه محروم دشتیاری آشنا شد و برای همیشه نامش با این دهستان بزرگ، اما کم برخوردار و بچههای با استعداد آن گره خورد. حسین با سفر به منطقه دشتیاری به قدری تحت تأثیر محرومیت کودکان مدارس نابسامان آنجا قرار گرفت که دیگر آرام و قرار نداشت. خیلی وقتها با روحیه حساسی که داشت به دلیل این همه محرومیتها اشک به چشم میآورد. خودش میگفت وقتی برای اولین بار به منطقه رفته تصور مردم بومی آنجا این بوده که دوباره چند جوان تهرانی آمدهاند برای ژستهای نیکوکارانه خودشان چند عکس بگیرند و بروند، اما حسین برای همیشه در دشتیاری ماندگار شد و نشان داد آمده که بماند و برای بچههای بسیار با استعداد این منطقه کاری کند کارستان. نتیجه تلاشهای حسین در تغییر نگرش در کار خیر دانشجویی باعث شد خیریهای تأسیس کند که برنده جایزه نگاه نو در جشنواره رویش شود. دشتیاری سه دهستان اصلی دارد که دهستان پیر سهراب آن دارای ۳۰ هزار دانشآموز است. دیدگاه حسین این بود که از کار پراکنده و البته موقتی پرهیز کنیم. میگفت به طور متمرکز روی دهستان پیر سهراب کار کنیم و آن را به عنوان پایلوت در نظر بگیریم و بعد از رسیدن به خروجی مطلوب که سامان دادن به مدارس و احداث مراکز آموزشی و خدماتی بود سراغ مناطق دیگر برویم.»
شعار او «مدرسهسازی، مدرسهیاری و مدرسهداری» بود
پدر این شهید جهادگر به یاد فرزند ارشدش اشک دلتنگی در چشمش حلقه میزند. دکتر علیمرادی میگوید: «ابتدا گمان نمیکردم خیریهای که حسین در دانشگاه راهاندازی کرده است بعد از طی سالهای تحصیل هم تمام ساعات روز و شب او را به خود اختصاص دهد.»
بعد با کمی تأمل میافزاید: «نگرانیهای پدرانه باعث میشد گاهی اوقات با حسین خیلی جدی درباره آینده این کارها صحبت کنم.»
دکتر علیمرادی در باره خودش توضیح میدهد: «من در یکی از روستاهای محروم همدان به دنیا آمدم. تا کلاس ششم را در زادگاهم تحصیل کردم. همین حضور در روستا باعث شد طعم محرومیت را حس کنم، اما زمانی که برای نخستین بار با شدت محرومیت در منطقه دشتیاری سیستان و بلوچستان آشنا شدم آنچنان ناراحت شدم که دلم میخواست خیلی زود با حرکتی به این دانشآموزان مناطق کم برخوردار کمک کنم. در این منطقه سنگچینهایی را درست میکردند که شکل دایره داشتند. هر کدام از این سنگچینها در زمین خالی، جایی که حتی سایهای نبود و در بهار و اردیبهشت ۴۰ درجه گرما به همراه هوای شرجی داشت حکم یک کلاس درس را پیدا میکرد. بچهها بدون وسایل آموزشی و با ناچیزترین امکانات همراه یک معلم درسهایشان را میگذراندند. از اینکه پسرم در دوران دانشجویی چنین کار حسنهای را آغاز کرده بود بیاندازه خوشحال بودم، اما بعد از آن نگرانیهایی در من شروع شد.» پدر حسین تصریح میکند: «پیشرفتهای حسین و پشتکاری که داشت در من حس افتخار را به وجود میآورد، اما همزمان با ازدواج او لازم دیدم درباره آینده با او صحبت کنم. تصورم این بود که کارها و اقدامات خیریه حسین در حصار همان دانشگاه میماند، اما بعد از اتمام تحصیلاتش مؤسسهای به نام دست یاری به دشتیاری تأسیس کرد و مدیر آن شد. فعالیتهای او شدت بیشتری گرفته بود و بیش از ۱۰ مدرسه با مشارکت منطقه آزاد چابهار و همکاری این مؤسسه تاسیس شد. حسین مبدع شعار «مدرسه سازی، مدرسه یاری و مدرسهداری» شد و در همه این مراحل این مدارس را پشتیبانی میکرد. به هر حال این راهی بود که خودش انتخاب کرده بود. بعد از دیدن این جدیت، تمام اعضای خانواده همراه او و مشوقش برای حضور در مناطق محروم شدیم.»