الان یادم نیست که در پیوستهای کدام کتاب قدیمی علامه محمدرضا حکیمی خواندهام که ایشان درباره شیوه کتاب منتشر کردن خود توضیح داده بود و مثلاً علامت سرخرنگ روی زمینه سفید جلد کتابهایشان را گویاسازی کرده بود. در همانجا با دقت و حساسیت روی مواردی، چون کیفیت کاغذ، و اگر اشتباه نکنم سفیدی آن، نوع و اندازه حروف، فاصله سطور، رسمالخط واحد، کیفیت چاپ و مواردی از این دست در کتابهایی که از ایشان منتشر میشد تأکید کرده بود. به نظرم میرسد کسانی را که این نکات را در چاپ و توزیع کتاب رعایت نمیکنند، هم ملامت کرده بود.
البته امروز که دنبال این نکات در کتابهای ایشان میگشتم، به موارد دیگری در همین مضامین در انتهای کتاب «شیخ آقابزرگ» که پیش از انقلاب و در سال ۵۴ نوشته شده برخوردم که طرف خطاب آن بیشتر، ناشران بهخصوص ناشران آثار اسلامی بوده و است که از هر بیمایه یا کممایهای کتاب چاپ نکنند، به ناشران تاجرمسلکی که برای پول هر نوشته عوامپسندانهای را منتشر میکنند انذار داده بود که ذائقه مردم و سطح فکر آنها را تنزل ندهند، آثار مهم اسلامی را با قلم مترجمان بیسواد کجفهم و پراشتباه به خانههای مردم نفرستند و مواردی از ایندست.
یادم آمد سالها پیش که کتابهای بسیار خوبی درباره تنی چند از شهیدان بزرگوار دفاع مقدس منتشر شده بود، هرچه این کتابها را بیشتر میخواندم بیشتر افسوس میخوردم که چرا با اینهمه مفاهیم بزرگ و عظیم نهفته در سطرسطر این کتابها اینگونه رفتار شده است. چرا اینکتابها یک بار ویراستاری نشده تا جملهها مفهوم و رسمالخط یکدست و دستور زبان فارسی رعایت شود، چرا این کتابها پاراگرافبندی نشده و اگر شده چرا اینقدر مشوش و مغشوش؟ چرا این کتابها اینقدر غلطهای املایی و تایپی دارد و چرا ناشر محترم اینقدر به خودش زحمت نداده که دستی به سر و روی کلمات بکشد و آنها را یکراست از روی محیط ورد به صفحهبندی نرسانده و حتی به اندازه رعایت نیمفاصلهها هم همت به خرج نداده باشد تا نیمی از واژهها در یک سطر و یک صفحه و نیم دیگر در سطر و صفحه دیگر نباشد!
خوشبختانه این سالها ناشران آثار مرتبط با خاطرات و داستانهای دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و مدافعان حرم و بسیاری از آثار دینی و انقلابی دیگر حسابی اینکاره شدهاند و روزبهروز تولیداتشان بهتر و باکیفیتتر و پاکیزهتر و جذابتر عرضه میشود که باید بابت این اتفاق خدا را هزاران بار شکر کرد.
هر سال در هفته کتاب یا در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب، خطاب رسانهها یا به مردم است که چرا کتاب نمیخوانید یا کم میخوانید یا به مسئولان فرهنگی که این چه وضع قیمت کتاب و تیراژ کتاب و... است. بیاییم یک بار هم در این مناسبتها کمی هم به ناشران عزیز (البته نه همه آنها) گلایه کنیم که این چه وضع کتاب درآوردن است؟ چرا کتاب خوب منتشر نمیکنید؟ چرا خوب کتاب منتشر نمیکنید؟ چرا آثاری با مخاطبان نوجوان در تولیدات شما کم است و اگر هست بیشتر ترجمه است؟ و اساساً چرا روزبهروز میزان آثار ترجمه به نسبت تألیف بیشتر و بیشتر میشود؟ و چرا بعضی از تألیفات اینقدر نازل و سبک و کممایه و بیمایه است؟
پیشتر یک گزاره رایج درباره کتابخواندن این بود که «هر کتابی به یک بار خواندنش میارزد». این جمله همانقدر غلط است که بگوییم هر چیزی به یک بار خوردنش میارزد! آیا هر غذای کپکزده و مسمومی را – برای حداقل یکبار- میتوان خورد؟ خوشبختانه الان عقلهای سلیم آنقدر زیاد شده است که کسی برای چنین توصیههای اشتباهی تره خرد نکند. اما قبول کنیم که هنوز هستند ناشرانی که این غذاهای مسموم و تهوعآور و حساسیتزا را تولید میکنند و هستند کسان فراوانی که برای خرید این غذاهای آلوده روح و روان پول میدهند و آنها را میخرند و به دیگران هم میدهند و آنها را هم بیمار و مسموم میکنند.
این غذاها فقط در بعضی از کتابفروشیها یا در بعضی از قفسههای کتاب این مراکز نیستند؛ گاهی در گوشیهای تلفن همراه ما هم هستند و ما همچنان حواسمان نیست.