جوان آنلاین: در روزهایی که بر ما گذشت، عالم مجاهد و اخلاقی زندهیاد آیتاللهالعظمی حاج شیخ عباس محفوظی روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت شد. از این روی و در نکوداشت کارنامه آن فقید راحل بخشهایی از خاطرات سیاسی و اخلاقی وی را مورد بازخوانی تحلیلی قرار دادهایم. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
عالم مجاهد در یک نگاه
در آغاز این مقال، مناسب است تا بر حیات علمی و عملی زندهیاد آیتاللهالعظمی حاج شیخ عباس محفوظی نظری داشته باشیم. در تک نگاشتهای که در اثر «فرهنگنامه رجال روحانی عصر امام خمینی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است، چنین میخوانیم:
«آیتالله حاج شیخعباس محفوظی در ۱۳۰۵ در رودسر استانگیلان به دنیا آمد. وی بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی به تحصیل دروس دینی پرداخت. مقدمات علوم دینی را در حوزه علمیه رودسر نزد حجتالاسلام والمسلمین هادی روحانی آموخت. سپس عازم شهر قم شد و دوره سطح را نزد اساتید مشهور وقت ادامه داد. ابتدا در درس خارج اصول حضرت امام (ره) شرکت کرد و سپس به محضر آیتاللهالعظمی بروجردی رسید و دروس فقه را از محضر ایشان فرا گرفت. وی سپس در درسهای خارج آیتاللهالعظمی محقق داماد شرکتکرد. او همزمان با آغاز مبارزات سیاسی امام خمینی فعالیتهای خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد و در طرح شدن مرجعیت ایشان بسیار کوشید. پس از انتشار اعلامیه رهبر نهضت اسلامی علیه لایحه انجمنهای ایالتیو ولایتی، همراهآیتالله محمدیگیلانی اعلامیهها را در استانهای گیلان و مازندران بهویژه شهرهای چالوس، تنکابن، بندر انزلی و... پخشکرد. وی از جمله طلاب و روحانیونی بود که در حادثه مدرسه فیضیه در فروردین سال۱۳۴۲ حضور داشت. بعد از تبعید امام، ایشان همچنان بهمبارزاتخود علیهرژیم پهلوی ادامهداد، بهطوری که همواره تحت نظر ساواک قم بود و اقدامات وی مرتب به ساواک مرکز گزارش میشد. در مهر ۱۳۴۲ و در آستانه سال تحصیلی حوزه، همراه با جمعی از مدرسین حوزه علمیه قم و با صدور اعلامیهای با اشاره به دستگیری و حبس و حصر امام خمینی و زندانی بودن برخی از مدرسین حوزه علمیه قم، ضمن محکومیت اقدامات رژیم، خواستار آزادی امام و دیگر روحانیون و زندانیان سیاسی شد. امضای آیتالله محفوظی در اغلب اعلامیهها در فرایند آزادی امام تا تبعید ایشان به ترکیه ادامه داشت. وی پساز تبعید آیتالله شهابالدین اشراقی داماد امام به همدان در ۱۳۴۴، اعلامیهای انتشار داد. تداوم اینگونه اقدامات باعث شد تا ساواک قم وی را همراه با جمعی دیگر از روحانیون، عناصر ناراحت و محرک مردم قلمداد کند، بنابراین کمیسیون امنیت اجتماعی شهر قم در جلسهای بهتاریخ ۲۲/۵/۱۳۵۲، رأی بهتبعید وی از قم و به مدت سهسال اقامت اجباری در شهرستانگلپایگان داد. سپس محل تبعید وی تغییر یافت و به شهر رفسنجان تبعید شد. وی پس از سهسال تبعید، بارها از طرف ساواک مورد تعقیب قضایی قرار گرفت. در آبان ۱۳۵۶ و پس از رحلت آیتالله مصطفی خمینی، با ارسال نامهای به امام خمینی، این ضایعه فوق را تسلیت گفت. محکومیت حمله رژیم به مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ و نیز محکومیت اهانت روزنامه اطلاعات به امام خمینی، محکومیت حمله رژیم به قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ همراه با مدرسین حوزه علمیه قم، از دیگر واکنشهای انقلابی آیتالله محفوظی است. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سمت نمایندگی ولیفقیه در دانشگاه تهران و عضو شورای مرکزی نمایندگان رهبری در دانشگاهها منصوب شد. در اولین و دومین دوره انتخابات مجلسخبرگان رهبری به نمایندگی از مردمگیلان به آن مجلس راه یافت. همچنین وی از طرف مقام معظم رهبری به عضویت شورایعالی انقلاب فرهنگی انتخاب شد. در سومین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری نیز برای بار سوم به عنوان نماینده مردم استان گیلان در مجلس مذکور برگزیده شد. وی طی سالیانی طولانی، ریاست دفتر آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت را بر عهده داشت و پس از جایگاهی، عهدهدار منصب مرجعیت شد...».
آشنایی با پیرِ مراد
آیتالله محفوظی آنگاه که برای ادامه تحصیل به قم رفت، با نام پرآوازه و وجهه والای امام خمینی آشنا شد. وی بعدها این رویداد را اینچنین روایت کرده است:
«ما از شمال حرکت کردیم و به مدرسه فیضیه قم آمدیم. در مدرسه فیضیه، در میان آقایانی که برای نماز مرحوم حضرت آیتاللهالعظمی خوانساری حاضر میشدند، آقای مؤمن، مؤدب و بسیار محترمی بود. بعد از سؤال متوجه شدم که ایشان آیتالله حاج آقا روح الله خمینی هستند. ایشان میآمدند، درس میدادند و میرفتند. من بدون اینکه ایشان را بشناسم، محبتشان را در دلم احساس میکردم. من به درس یا منزلشان نمیرفتم و تنها به ایشان علاقهمند بودم. اولین نماز را وقتی پشت سر امام خمینی خواندم که آقای خوانساری تشریف نیاورده بودند و آقای اراکی هم نبودند. بعدها در درس خارج ایشان شرکت کردم. آن زمان که ایشان در حوزه تدریس میکردند، برنامهشان این بود که گاهی بعد از اتمام درس (مثلاً نزدیک ماه رمضان که حوزه تعطیل میشد)، روز آخر را به درس اخلاق اختصاص میدادند و کسانی را که پای درسشان بودند، منقلب میکردند. ما ۱۲، ۱۰ نفر بودیم که احساس میکردیم باید در حوزه درس اخلاق هم باشد. در جلسهای این مسئله را مطرح کردیم و قرار شد دو، سه نفر به نمایندگی از طرف آن جمع، خدمت حضرت امام برسند و از ایشان بخواهند درس اخلاق را شروع کنند. ایشان فرمودند: من احساس این معنا را میکنم که باید درس اخلاق گفته بشود... منتها خود ایشان حاضر نشدند مسئولیت تدریس اخلاق را در حوزه علمیه بپذیرند...».
بگذارید من همین درس را داشته باشم، آماده مرجعیت نیستم!
آغاز نهضت اسلامی محملی شد که بسا شاگردان مستعد امام خمینی از جمله آیتالله محفوظی به آن بپیوندند و هر یک در پیشبرد اهداف آن سهیم شوند. وی در باب منش رهبر فقید انقلاب در آن دوره و همچنین فعالیتهای خویش برای انتشار اعلامیههای ایشان در مناطق شمال کشور خاطرنشان کرده است:
«مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی که در میان آمد، شهید آیتالله مرتضی مطهری در مورد انتشار رساله، خدمت امام رسیدند. ایشان فرمودند: بگذارید من همین درس را داشته باشم و درس بگویم، من آمادگی نوشتن رساله را ندارم تا از من تقلید کنند و مرجعیت پیدا کنم... اصرار شاگردان امام قطع نشد. آنها میگفتند: شما مقلدینی دارید، آیا میشود مقلدین بدون رساله عمل کنند؟ در نهایت ایشان، با آن روح عرفانی که داشتند و حاضر به نوشتن رساله نبودند، پذیرفتند. امام کلاً میل نداشتند مطرح شوند و تا زمان فوت آیتالله بروجردی، امام رساله فارسی نداشتند. خاطرهای عرض کنم. امام همیشه از منزل تا مسجد محمدیه - که در آن تدریس میکردند- پیاده تشریف میآوردند، ولی مغازهدارهای مسیر ایشان را نمیشناختند! تا زمانی که اسم امام سر زبانها افتاده و شایع شد یک ملا و عالم بزرگوار و انقلابی، علیه پهلوی اعلامیه میدهد و انقلاب را رهبری میکند. در آن زمان این افراد سؤال میکردند: این آقا کیست؟ و وقتی میفهمند آن عالم همان کسی است که هر روز میبینند، میگفتند: او همیشه از جلوی مغازه ما رد میشد! باز تأکید میکنم ایشان حاضر نبودند خودشان را مطرح کنند، چه در مسئله مرجعیت و چه در برگزاری مجلس ختم برای آیتالله بروجردی. در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی امام خمینی (ره) اعلامیههایی دادند، این اعلامیهها به وسیله شاگردان ایشان در سراسر مملکت توزیع میشد. پس از عقبنشینی دستگاه حکومت پهلوی در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی، مسئله رفراندوم پیش آمد و باز امام اعلامیه دادند. روزی به اتفاق آیتالله محمدی گیلانی، خدمت امام شرفیاب شدیم. مسئولیت توزیع اعلامیهای را که علیه رفراندوم داده بودند در دو استان به عهده ما گذاشتند. هنگامی که اعلامیهها را به ما میدادند، فرمودند: طوری عمل کنید که دستگیر نشوید، خودتان را لو ندهید! حتی فرمودند: اعلامیهها را پنهان کنید و آرام باشید. ما هم چنین کردیم، اعلامیهها را پنهان کردیم و بستیم. سپس بستهها را زیر بغل گرفته و حرکت کردیم. در چالوس، تنکابن، بندر انزلی و جاهای دیگر، خدمت علما رسیده، اعلامیهها را منتشر کردیم. در دنباله این وقایع، کار به جایی رسید که اعلامیهها گاهی تند میشد و دستگاه نمیتوانست آنها را تحمل کند. مثلاً در جریان مدرسه فیضیه، امام اطلاعیهای دادند در همین دانشگاه تهران در ویترینها گذاشته شد! در آن اعلامیه امام فرموده بودند: شاهدوستی یعنی غارتگری، شاهدوستی یعنی آدمکشی، شاهدوستی یعنی مدرسه فیضیه را به خاک و خون کشیدن و... طبیعتاً این اعلامیهها، برای دستگاه گران تمام میشد، زیرا تمام سخن متوجه شاه بود...».
کسی را اصلح از آیتالله خامنهای نشناختم
راوی فقید خاطرات، طی ادواری چند، در کسوت عضویت مجلس خبرگان رهبری بود. از این روی منقولات وی از جلسه تاریخی ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ این نهاد، مهم و خواندنی مینماید. بر اساس آنچه آیتالله محفوظی از آن تصمیم تاریخی به تاریخ سپرده است، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای تا سر حد امکان از پذیرش پیشنهاد رهبری سر باز زده و از قبول آن خودداری کردهاند:
«در آن روزها در دانشگاههای ما نیز دودستگی بود. چون من در متن قضیه بودم، میدیدم که طرفداران انجمن اسلامی دانشجویان معتقد به شورای رهبری بودند، بنابراین به جلسه خبرگان که وارد میشدیم، میآمدند به ما میگفتند که آقا متوجه باشید، شورای رهبری را مطرح کنید! ما میخواستیم به داخل اجلاسیه برویم، در مسیر راه بیرون مجاز بود که بقیه افراد هم بیایند. در آن موقع هم ما به فکر فرد نبودیم که چه فردی را انتخاب کنیم. یعنی در حافظه ما نمیگنجیده که چنین فکری بکنیم که یک وقتی امامی نباشد و ما جای امام کسی را معرفی کنیم. من یادم میآید که هرگز جلو نمینشستم، وسط مینشستم. آقای خامنهای (حفظهالله) هم در حدود دو ردیف بعد از ما نشسته بود. ایشان در اضطراب بود که این چه حرفی است و اینها. ما از سابق با ایشان آشنایی داشتیم. من برگشتم به همین شکل که حاج آقا شما این صحبتها را نفرمایید، خواسته این آقایان است، شما اینقدر مخالفت نکنید. ما که ردیف دوم نشسته بودیم، ایشان بلند شد - با دوربین هم ضبط میشد- که نه من را مطرح نکنید. من برگشتم روی همین دوستی سابق، گفتم حاجآقا این حرفها چیست؟ شما بالاخره از کسانی هستید که الان خواسته این مردم است و شما خواسته این آقایان را نباید که بیجواب بگذارید، شما اجازه بفرمایید، دیگر اصلاً مخالفت نکنید! بالاخره به رأی گذاشته شد. وقتی رأی گذاشته شد، من به نظرم میآید هشت، ۹ نفر رأی ندادند. بقیه الحمدلله رأی دادند و تکبیر گفتند و مسئله همین جا و در همان روز اول تمام شد. واقعاً من عقیده شخصی خودم را میگویم، من، چون ایشان را از سابق میشناختم، در میان این جمعیت، بینی و بینالله نتوانستم کسی را پیدا کنم که از ایشان اصلح باشد. آقای مهدوی کنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز که در آن روزها خارج از کشور بودند گفتند: بعد از فوت امام، خیلیها حرکت کردند بیایند که در ایران چه خواهد شد؟ وقتی اعلام شد آقای خامنهای انتخاب شده است، آبها روی آتش ریخته شده بود و بعضیها دیگر نیامدند! بازتاب عجیبی بود، همه دهان گشوده بودند که بالاخره دیگر یک گوشهای را بگیرند، ولی این انتخاب وقتی که شد، همه اینها تمام شد...».
امام فرمود: به آیتالله بهجت اصرار کنید تا اخلاق تدریس کنند!
زندهیاد آیتاللهالعظمی محمدتقی بهجت پس از پذیرش مرجعیت، آیتالله محفوظی را به ریاست دفتر خویش برگزید. این انتخاب، اما نشان از اعتماد آن عارف والامقام به این روحانی اندیشمند و مهذب بود. از سوی دیگر مرحوم محفوظی نیز از سیره آیتالله بهجت، یادمانهایی در خور داشت که شمهای از آن به قرار پی آمده است:
«ایشان در قم همواره اجارهنشین بودند و خانههای زیادی عوض کردند و در این اواخر، کسی بانی شد و خانه کوچکی در گذر خان برایشان تهیه نمود. با اینکه علاوه بر فقه، اصول و فلسفه در عرفان نیز ممتاز بودند، منتها حاضر نشدند مانند استادشان شاگردانی را تربیت کنند! شاید زمینه را برای این امر مناسب ندیدند، با اینکه از نظر فقه و اصول مجتهد ممتازی بودند و از نظر اخلاق هم در دلها نفوذ داشتند و به قول شیخ انصاری: خرج من القلب و دخل فی القلب. از عمق جان سخن میگفت و در دل دوستان مینشست. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همراه آیتالله مشکینی و اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم خدمت امام رسیدیم. مرحوم آیتالله مشکینی به امام پیشنهاد کردند همانطوری که فقه و اصول در حوزههای علمیه رواج دارد، باید درس اخلاق را هم رسمیت بخشید. امام فرمودند: سراغ آیتالله بهجت بروید و به ایشان پیشنهاد کنید. گفتند: قبول نمیکنند. امام فرمودند: اصرار کنید. چون امام ایشان را خوب میشناختند و در اوج سادگی زندگی میکردند، میدانستند که واقعاً از لحاظ اخلاق عملی مؤثر واقع میشوند. برای هر مرجعی، سؤالات مختلف از اقصی نقاط دنیا فرستاده میشود. طبعاً ایشان هم پاسخگو بودند. برخی از این مسائل و سؤالات، نیاز به گفتگو و مذاکره دارد. شورای استفتای دفتر ایشان ابتدای امر دو نفر بود و گاهی تنها من و آیتالله بهجت بودیم. بعد تعداد اعضای شورا، افزایش یافت و در این اواخر به پنج نفر رسید. از امتیاراتی که در ایشان دیدم، حضور ذهن عجیب و تسلط کامل به آرا و نظرات فقهی بود. طبق روال، مسائل باید یک هفته قبل تحویل ایشان داده میشد تا تحقیق لازم را داشته باشند، اما وقتی مسائل را تحویل میدادیم، روز بعد پاسخ میدادند! در مدت ۱۵ سالی که خدمت ایشان بودم، به یاد ندارم پاسخ به مسائل را به هفته بعد موکل کرده باشند، الا در چند مورد خاص. ایشان تسلط فوق العادهای به اقوال قدمای علما مانند علامه حلی و شیخ طوسی داشتند و به سخنان ایشان عنایت داشتند و مثلاً گاهی میفرمودند، این حرف را محقق در معتبر گفته است...».
مراقب نفوذ دشمن باشید و دست او را قطع کنید!
و سرانجام ختام مسک این مقال را شمهای از توصیههای سیاسی و فرهنگی آیتالله محفوظی قرار دادهایم که طی آن نسبت به خطر نفوذ هشدار دادهاند. این زنهارها همچنان و در آینده نیز برای نظام و جامعه موضوعیت دارند و شایان توجهند:
«در همه انقلابها عدهای هستند که خدشه وارد کنند و ضربه بزنند. آقایانی که آن روز بودند و انقلاب را به پیروزی رساندند، باید توجه داشته باشند که دشمن نفوذ نکند و هرگاه دشمن آمد، دست او را قطع کنند. یعنی همان طوری که الان الحمدلله مقام رهبری و دیگران را میبینیم که مشغول فعالیت هستند، وظیفه همه ما این است که انقلاب را نگه داریم و نگذاریم دشمن نفوذ کند. من یادم میآید که امام آن زمان سخنرانی میکرد و میگفت: دشمن برای ۵۰ سال بعد تصمیم میگیرد! مسئولان الان باید توجه داشته باشند که دشمن نفوذ نکند و جایی را نگیرد که خراب کند. نفوذ در همه جا میتواند صادق باشد، حتی در حوزههای علمیه. مگر در زمان شاه در حوزههای علمیه، عدهای معدود ساواکی خودشان را به جای روحانی و عمامه به سر جا نمیزدند که خبرهای حوزه را منتقل کنند؟! البته مصداق اتم و اکمل نفوذ، در حوزههای اقتصادی و سیاسی بیشتر کاربرد دارد ولی قطعاً در حوزههای علمیه و حتی خارج از حوزههای علمیه، عدهای در کمرنگ کردن نقش حوزه و زحمات علمای سلف و مراجع که برای زنده نگه داشتن حوزه خون دلها خوردهاند، در تلاش مذبوحانه هستند. البته ما نمیگوییم هر عمامه به سری مقدس اردبیلی، شیخ انصاری، آیتالله بروجردی، آیتالله بهجت و امام خمینی است، ولی قطعاً شیخ انصاریها، بروجردیها و بهجتها از همین حوزه ظهور و بروز کردهاند... قطعاً ما امروز، نیازمند این روش و مشی هستیم. البته مقام معظم رهبری در این زمینه بسیار خوب و عالی عمل کردهاند و ما باید در عین التزام به فقه جواهری و سنتی، بن بستهای فقهی را بشکنیم و هیچ راه توقفی برای خود قائل نباشیم، البته در چارچوب اصول و خط و مشی فقه و تعالیم فقه غنی و متعالی امامیه...».
کلام آخر
فقدان مراجع و اساطین حوزه علمیه قم در سه دهه اخیر و کم جایگزین بودن آنان، موجب تأثر و نگرانی است. هم از این روی طلاب حوزه علمیه باید به سیره سلف صالح خویش توجهی مضاعف مبذول دارند تا بتوانند به پر کردن خلأ موجود بپردازند. هر چند اراده حضرت حق و توجه آخرین ذخیره الهی به کانونهای علمی شیعه، حافظ این آیین و مروجان آن خواهد بود.